«كاميابان خلاف آمد عادت» عنوان جديدترين مقاله سعيد حجاريان است كه در آن تلاش كرده تا صورتبندي تحليلي و ساختاربندي مفهومي از گفتمان و اهداف اعتدال ارايه كند. حجاريان در اين مقاله تلاش كرده تا با مدل پولانتزاس بگويد كه برنامه دولت روحاني نه دموكراتيزاسيون كه نرماليزاسيون است و در ادامه معنا و مراد خود از اين موضوع را هم تشريح ميكند.
حجاريان تاكيد دارد كه هدف روحاني عبور از شرايط استثنايي دولتهاي نهم و دهم و بازگرداندن شرايط به حالتي نرمال است. تحليل وضعيت و تفسير كاركردي دولت روحاني درباره دولت روحاني اما طراوتي دوباره به اين سوال داد كه «نسبت ميان اصلاحات و دولت روحاني چيست؟» اين همان سوالي است كه تقريبا تمامي فعالان سياسي اصلاحطلب در مقاطع مختلف به انحاي مختلف سعي كردهاند به آن پاسخي روشن دهند؛ پاسخهايي كه ميتوان بر اساس آن به نظريهها و مدلهاي متفاوتي رسيد. سعيد حجاريان يك بار پيش از اين اعلام كرده بود كه «اصلاحطلبان حامي و ستون فقرات برنامههاي روحاني هستند» و بر همين اساس پيشنهاد داده بود تا رابطه اصلاحطلبان با روحاني بر پايه راهبرد «اتحاد و انتقاد» بنا شود؛ «اتحاد علني و انتقادِ مخفي» نشان از تلاش حجاريان براي ايجاد مرزبنديهاي واقعي اصلاحطلبان با حسن روحاني بود؛ مساله و پيامي كه حجاريان به نوعي در مقاله منتشر شده در مجله انديشه پويا سعي كرده به هواداران گفتمان اصلاحات منتقل كند.
اين راهبرد اما با واكنشها و مخالفتهايي هم روبهرو بود. عباس عبدي از جمله منتقدان و مخالفان اين راهبرد بود. عبدي در واكنش به راهبرد پيشنهادي حجاريان مبني بر «اتحاد-انتقاد» با دولت روحاني طي اظهاراتي گفته بود: «به طور كلي ذهنيت موجود در پس اين گفتار كه شكست روحاني را شكست اصلاحطلبان نميداند، ناشي از همان فقدان راهبردي است كه در بخش ديگر سخنان جناب حجاريان وجود دارد. چگونه ميتوان گفت نيرويي كه دچار بحران در راهبرد است، ميتواند نسبت خود را با دولت موجود بدان حد دقيق تعريف و مرزبندي كند كه با قاطعيت، شكست آن را شكست خود نداند؟
امروز شكست دولت و حكومت، شكست همه است و نه يك جناح مشخص. هيچ كس اصلاحطلبان را مجبور نكرده بود كه از كسي حمايت يا او را انتخاب كنند. اصولا به كار بردن چنين استدلالي براي نيروي سياسي كه خود را پيشرو ميداند، متناقضنماست. هر چند سعيد حجاريان نه تنها پاسخي به اين انتقاد عباس عبدي نداد كه مقاله «كاميابان خلاف آمد عادت» را هم به نگارش درآورد و نشان داد همچنان روي اعتقاد قبلياش ايستاده است. از همين رو طي گفتوگويي با عباس عبدي تلاش كرديم پاسخي براي پرسش «نسبت اصلاحطلبان با دولت روحاني» بيابيم. عبدي در پاسخ به اين سوال كه اصلاحطلبان تا كجا ميتوانند با روحاني همراهي كنند، ميگويد: «هر دولتي كه بتواند در اين مرحله ثبات را در سياست خارجي و اقتصاد و سياست داخلي به كشور بازگرداند، يك دولت اصلاحطلب شناخته ميشود و چون دولت فعلي در اين مسير گام برميدارد و واجد اين ويژگي است پس بايد از موضع اصلاحطلبانه حمايت شود.» عبدي در ادامه تاكيد ميكند كه مساله اصلي اصلاحطلبان مشخص كردن تكليف رابطه با ساختار حاكميت است و نه چگونگي مرزبندي با دولت.
نسبت اصلاحطلبان با دولت حسن روحاني چيست؟تا كجا ميشود با روحاني همراهي كرد؟پاسخ به اين پرسش هم از زاويه نظري ممكن است و هم از زاويه عملي. از حيث نظري، هر دولتي كه بتواند در اين مرحله ثبات را در سياست خارجي و اقتصاد و سياست داخلي به كشور بازگرداند، يك دولت اصلاحطلب شناخته ميشود و چون دولت فعلي در اين مسير گام برميدارد و واجد اين ويژگي است پس بايد از موضع اصلاحطلبانه حمايت شود. از منظر عملي نيز بايد موضع اصلاحطلبان را به عرف عقلاي آنان ارجاع داد. عرف موجود نشان ميدهد كه قاطبه فعالان اصلي اصلاحطلبي از دولت حمايت ميكنند و صداهايي كه درخواست حمايت مشروط را دارند، به نسبت حاشيهاي و ضعيف هستند.
برخي از كنشگران سياسي اصلاحطلب معتقد به همراهي و حمايت تمام قد از دولت روحانياند و تعداد ديگري نه. مختصات و مشخصات مرزبندي واقعي و مرزبندي كاذب اصلاحطلبان با حسن روحاني چيست؟بنده نميدانم كه مصداقهاي اين دو گروه چيست؟ ولي مرزبندي داشتن ربطي به حمايت كردن ندارد، حداقل در اين مرحله. حتي وقتي كه از يك اصولگرا حمايت ميكنيد، مرزهاي خود را داريد. به علاوه اين تصور غلط را بايد كنار گذاشت كه گويي اصلاحطلبي و پيشبرد اهداف اصلاحطلبانه را در قباله سياسي يك عده خاصي نوشتهاند. اتفاقا چه بسا كه اين افراد با انگيزه خيرخواهانه و اصلاحطلبانه، ضرر بيشتري به اهداف اصلاحطلبان بزنند تا ديگران. بنابراين مساله امروز ما اين فرد و آن فرد نيست. مساله اصلي عملكرد است. واقعيت اين است كه با توجه به جميع شرايط، دولت موجود از حيث عملكرد در جهت اهداف اصلاحطلبانه از دولت اصلاحات موفقيت كمتري نداشته است. حتما توجه داريد كه بعد از مسائل ١٣٨٨ و با وجود تحريمهاي كمرشكن و نيز تركيب مجلس فعلي، چنين عملكردي در مجموع موفق بوده و قابل دفاع است.
راهبرد اصلاحات در قبال دولت بايد«اتحاد-انتقاد» باشد يا «اتحاد و حمايت ناب»؟براي پاسخ به اين پرسش اول بايد موجوديتي به نام اصلاحطلبان از حيث برنامه و تشكيلات و رهبري وجود داشته باشد تا بتوان از اين تعابير استفاده كرد. به نظر نميرسد كه اصلاحطلبان در چنين وضعي قرار داشته باشند. آنان ابتدا بايد اين مشكل را در ميان خود حل كنند تا سپس به مساله اتحاد و انتقاد و... برسند.
رابطه روحاني با اصلاحطلبان در عصر پساتوافق وابسته به چه متغيرهايي است؟مساله اصلي اصلاحطلبان چه پيش و چه پس از توافق، دولت روحاني نيست. با آنكه مساله جدي ندارند. مساله اصلي آنان با كليت ساختار است كه ابتدا بايد در اين باره وضعيت خود را مشخص كنند. تمام اين پرسشها براي دور زدن اين پرسش اصلي و نپرداختن به آن است.
نياز امروز اصلاحطلبان با توجه به صورت وضعيت گفتمان اصلاحطلبي چه مختصات و مشخصاتي دارد؟نياز امروز آنان، بيان يك ايده روشن درباره جامعه و سياست، نگاه آنان به ساختار قدرت و بررسي آنچه در گذشته رخ داده و نشان دادن يك چشمانداز روشن از اصلاحطلبي در آينده است. در كنار اينها بايد يك اراده معين در پشت چنين ايدهاي خود را نشان دهد. بنده كه جزو پيگيرهاي چنين اخباري هستم، از وجود چنين ايده و ارادهاي بياطلاع هستم. اگر شما اطلاع داشتيد ما را هم خبر كنيد.
موانع پيش روي بازگشت اصلاحطلبان به عرصه رقابت سياسي در ساختار حقوقي-سياسي نظام چيست و با اتخاذ چه راهبردهايي ميتوان از اين موانع عبور كرد؟مانع اصلي اين است كه تكليف خود را با وضعيتي كه موجب اخراج آنها شده روشن نكردهاند. اگر آن وضع را همچنان قبول دارند، طبعا اخراج آنان هم ادامه خواهد داشت، در غير اين صورت بايد تغيير موضع دهند. تركيب خواستهاي متناقض، شدني نيست. البته من نميگويم كه لزوما تغيير موضع دهند. ولي اگر بر مدار گذشته هستند، اصراري بر حضور در ساختار سياسي نداشته باشند، همان مسير را ادامه دهند با همه تبعات آن. ولي اگر حضور را به نفع كشور ميدانند، در اين صورت بايد الزامات آن را نيز بپذيرند. اين مهمترين مشكل اصلاحطلبان است، همه آنان نيز اين را خوب ميدانند. فارغ از اينكه چه راهبردي را بپذيرند، نياز فوري آنان پذيرش آزادي بحث در سطح دروني و حتي بيروني و نقد گذشته است. اصلاحطلبان تا وقتي كه نگران نقد گذشته خود هستند و شهامت لازم را براي اين نقد به دست نياورند، ممكن نيست كه يك راهبرد روشن بتوانند اتخاذ كنند.
آيا نهادهاي حاكميتي اجازه بازگشت اصلاحطلبان به عرصه سياسي را ميدهند؟ حديقف اصلاحطلبي قابلتحمل براي نظام كجاست؟نيرويي كه اجازه فعاليتش دست ديگران باشد، نيروي تاثيرگذاري نيست. نهادهاي موردنظر شما از دو دهه پيش خواهان حذف ديگران بودهاند، ولي اين ديگران هستند كه چنين شرايطي را فراهم كردند و براي حضور مجدد نيز خودشان بايد راه را باز كنند. نهادهاي موردنظر شما در خلأ و انتزاع تصميم نميگيرند، همچنان كه در گذشته نيز متناسب با شرايط تصميم گرفتهاند. پيش از ١٣٩٢ نيز غالب اصلاحطلبان نااميد بودند، ولي هنوز نتوانستهاند از اشتباهات گذشته درس بگيرند. يك نيروي سياسي كارآمد، اختيارش دست خودش است و متغير مستقل است. مثل اينكه بگوييم آيا اين نهادها اجازه ميدهند كه ما در مطبوعات بنويسيم؟ پاسخ لزوما مثبت نيست، ولي دست آنان باز نيست و فعال مايشاء نيستند. رفتار آنان بهشدت بستگي به رفتار ما دارد.
آيا اصلاحطلبان بايد چارچوب مفهومي يا به تعبيري ديگر هويت گفتمان اصلاحات را تغيير دهند يا آنكه براي كنشگري سياسي بايد چارچوب راهبردي خود را تغيير دهند؟ تا كجا ميشود تغيير كرد؟اصلاحطلبي كه مرزهاي خود را از ميان ببرد اصلاحطلب نيست. اتفاقا وضع موجود نه بر اثر تاكيد بر هويت مرزهاي اصلاحطلبي، كه بر اثر ناديده گرفتن و در نتيجه از ميان رفتن اين مرزها به وجود آمده است. اصلاحطلبان اگر در چارچوب مرزهاي اصلاحطلبي باقي ميماندند، با هيچ مشكل غيرقابل حلي مواجه نميشدند. آنان نه يك گام كه چند گام فراتر از آن رفتند و اسير تبليغات شدند و به اين روز افتادند. شواهد زيادي براي اثبات اين ادعا دارم. مهمترين آن ترس از نقد عملكرد گذشته است؛ ترسي كه به فوبيا نزديك شده است و اگر آزادي نقد را از اصلاحطلب بگيري ساير ويژگيهايش مفت گران است.
كشور به حضور اصلاحطلبان نياز جدي دارد تا خرابكاريهاي سنگين تندروها را جبران كنند.