بهمن کشاورز . حقوقدان در روزنامه شرق نوشت:
بارها گفته و نوشتهام «سیاسی» نیستم و اصلا آمادگی ندارم درگیر امور و مسائل سیاسی شوم. اما بعضی موضوعات را نمیشود صرفا سیاسی تلقی کرد. مطالبی مربوط به درک و فهم آدمهای معمولی کوچه و بازار -مثل بنده-وجود دارند که ذهن را مشغول میکنند. اگر پاسخی برای آنها پیدا نشود، ناگزیر باید دستبهدامان بزرگان و اهل حل و عقد شد و استدعا و تمنا کرد تا ذهن را روشن کنند. مبادا که گرفتار جهل مرکب شویم که اگر این اتفاق افتاده باشد، روشنگری اهل فن باعث میشود در این نادانی باقی نمانیم. موضوعی که میخواهم مطرح کنم از همین دست است.
در عین حال توقع نگارنده از بعضی اهل نظر این است که جسارت نگارنده را حمل بر آن نفرمایند که بگویند MI٥ و MI٦ انگلستان مواجبم را قطع کرده یا CIA به بنده اضافهحقوق داده یا این مطلب همان چیزهایی است که حسب اطلاعات محرمانه و بهکلی سری واصله در مذاکره بین پروفسور «فِلِس فیس فوس» صهیونیست با مأموران موساد طرح شده است (نامی که استادمان مرحوم کمرهای وقتی میخواست مطلبی را به فرد بسیار مهم مجهولالهویهای نسبت دهد از آن استفاده میکرد!). صورت مسئله این است: اگر سوابق ارتباطات کشورمان را با انگلیس و آمریکا بررسی کنیم، احتمالا به نتایج آتی میرسیم:
١- دولت انگلستان از دیرباز و چهبسا از آغاز سلطنت قاجاریه مشغول توطئه و اسبابچینی در ایران بوده، حال آنکه آمریکا هرچه کرده، بعد از ٢٨ مرداد کرده است. بگذریم از اینکه در ماجرای ٢٨ مرداد هم نقش انگلیس چندان کمرنگتر از آمریکا نبوده است.
٢- در داستان پلیس جنوب و تقسیم ایران به دو منطقه نفوذ، این انگلیس بود که با روسها ساخت و آمریکا سوابقی از این دست در کشور ما ندارد.
٣-هر دو کشور به همراه شوروی، در ماجرای «شهریور ٢٠» و اشغال «ایران بیطرف» دست داشتند اما کشوری که در پایان جنگ، به طور جدی با ادامه اشغال ایران مخالفت و موجبات خروج قشون شوروی از ایران و بهتبع آن شکست فرقه دموکرات آذربایجان را فراهم کرد، آمریکا بود. حتی گفته شده است «ترومن» در این مورد استالین را به اقدام نظامی و حتی کاربرد سلاح اتمی تهدید کرده بود. تردیدی نیست که آمریکا عاشق چشم و ابروی ایران نبود و منافع و مصالح خود را حفظ میکرد اما ما فقط در پی مقایسه و بررسی عملکردها هستیم.
٤- کشوری که در بردن نفت ایران به ثمن بخس مباشرت مستقیم داشت، انگلستان بود و پس از ملیشدن صنعت نفت، آمریکا یکی از کشورهای مستفیض از تشکیل کنسرسیوم بود.
٥- پس از پایان جنگ دوم جهانی و آغاز بازسازی اروپا، آمریکا برنامههای مشابهی را در راستای «اصل چهارم ترومن» در ایران اجرا کرد که انگلستان در آنها نقشی نداشت. البته توقعی هم نبود، چون گرفتار بازسازی خودش به کمک آمریکا بود، اما ما فقط در پی مقایسه هستیم.
٦- در جنگ تحمیلی عراق علیه ایران همه کشورهای دنیا - بهجز سوریه و کره شمالی- در کنار صدام ایستادند. حالا دیگر جزئیات، همه معلوم شده است و دارد میشود. پس در این مورد هم هیچیک از این دو بر دیگری رجحانی ندارند. فقط نوع کمکهایشان به یکی از برجستهترین «اشقیای بشر» یعنی صدام متفاوت بود.
٧- در مورد عملیات آشکار جنگی و خونریزی و حمله به غیرنظامیان، البته آمریکا با حمله به سکوهای نفتی ما و زدن هواپیمای ایرباس، پرونده بسیار سیاهی دارد.
اما یک نکته را باید به یاد داشت و آن اینکه دولت فخیمه انگلستان هر جا که بحث زدوخورد و درگیری و کشتهدادن باشد، با نهایت زیرکی، دیگران- و بهویژه آمریکا- را جلو میاندازد. فراموش نکنیم داستان استفاده از سلاحهای شیمیایی علیه معارضان سوریه را، که اگر آقای اوباما «انگلیسیوار» عمل نکرده بود، چهبسا درگیر جنگ دیگری توأم با یقهگیری با روسیه میشد. آنچه پیش از قبول قطعنامه ٥٩٨ از طرف ایران، در منطقه اتفاق اقتاد، بیگمان حاصل کار جمعی همه حامیان صدام - از جمله انگلیس و آمریکا- بود. بنابراین با کلاننگری، تفاوتی بین این دو از جهت میل به تجاوز و آسانگیری آدمکشی نخواهیم داشت، الا اینکه «انگلیسا» (یاد مرحوم فنیزاده به خیر) در جاخالیکردن و جلوانداختن رفیقان، چیرهدست هستند.
٨- از جهت سعی در سلطه فرهنگی نیز هر دو وضعیت مشابهی دارند. آمریکا «کانون زبان» داشت و انگلیس «بریتیش کانسیل». انگلیس، برنامه فارسی BBC را دارد با اثرگذاری آشکار و بسیار و آمریکا برنامههای VOA را با تأثیر نهچندان چشمگیر. البته نقش BBC را در اطلاعرسانی در مقطع انقلاب اسلامی فراموش نکردهایم اما میزان تفاوت و تبعیض ناشی از این خدمت مطرح است.
٩- در زمینه حمایت از رژیم اسرائیل هم این «دو لنگه یک خروار هستند». النهایه حمایت آمریکا با هایوهوی و طبق و سنج و شیپور همراه است اما دولت فخیمه بریتانیا –طبق معمول- کارش را بیسروصدا انجام میدهد. حسب مسموعات آنچه «لابی صهیونیسم» نامیده میشود، در انگلستان همانقدر توانمند است که در آمریکا. آثار این حمایت را در «بزنگاهها» و دادن رأی در شورای امنیت میتوان دید. البته در دوران «اوباما» حمایت آمریکا کمی از حالت پشتیبانی پدری که در همه حال از فرزند لوس، ننر و مسئلهسازش جانبداری میکند، فاصله گرفته است.
١- اما در مورد قطع رابطه و برقراری مجدد آن:
الف- در مورد آمریکا، ماجرای اشغال سفارت این کشور و قطع روابط دیپلماتیک مطرح است. ٤٤٤ روز بعد با انعقاد قرارداد الجزایر – که به بیانیه مشهور شد- گروگانها آزاد شدند و فرایندی آغاز شد که ضمن آن عمدتا آمریکا غرامت اموال مصادرهشده خود و اتباعش در ایران را بیدردسر گرفت. ما چیزی گیرمان نیامد، جز موارد محدودی که به حکم داوران، خسارتی به ما پرداخت شد. مسائل ناشی از آن واقعه و تبعات آنها حلوفصل شد، اما قطع رابطه استمرار یافت، حال آنکه بین دو کشور «قرارداد مودت» مورخ ١٩٥٣ هم وجود داشت.
ب- در مورد انگلستان، همین چهار سال پیش عدهای به سفارت این کشور در تهران حمله کردند، چیزهایی را شکستند اما به کسی آسیبی نرسید. انگلیس روابطش را با ایران قطع و ضمن فراخوانی اعضای سفارت خود از ایران، اعضای سفارت ما در لندن را هم اخراج کرد. اما دیری نپایید که زمزمه تجدید روابط به گوش رسید و خیلی زود رابطه – در حد کاردار – برقرار شد.
البته در مورد آمریکا، پس از گروگانگیری، واقعه طبس را هم داشتیم که به شکست انجامید.
١١- در این میان، به این واقعیت هم باید توجه کرد که بزرگترین جامعه ایرانیان خارج از کشور در ایالاتمتحده وجود دارد و بسیاری از آحاد و افراد این جامعه، در سطوح مختلف علمی، فنی، سیاسی و اجتماعی صاحبنظر و تأثیرگذار هستند. بسیاری از آنان مشتاق رابطه مستقیم با ایران و عرضه خدمات و تخصصهای خویش به هموطنان هستند. جامعه ایرانیان مقیم انگلستان گروه بزرگی را تشکیل نمیدهد. نتیجه اینکه: با این مقدمات و دادهها اگر افراد عامی و دور از سیاست (مثل بنده) از خود بپرسند چرا رابطه قطعشده با دولت فخیمه انگلستان با این فوریت ترمیم و برقرار میشود و قطع رابطه با آمریکا سیوچندسال استمرار پیدا کرده است، و از دیدگاه منافع ملی رابطه با کدامیک از این دو کشور پرمنفعتتر و سودآورتر است، تعجبی دارد؟ در مذاکرات ایران با ١+٥ تابوی مذاکره با آمریکا شکسته شد. با توجه به وجود مسائل مشترک در منطقه -که حل آنها بهنفع هر دو کشور و سرعت حل مستلزم هماهنگی دو کشور است- خصومت میتواند ادامه پیدا نکند؟ آیا با آمریکا نمیشود رابطه مشابهی داشت؟
اگر دانشمند بزرگوار یا سیاستمدار کهنهکار یا مورخ نامداری محبت کند و کموکیف این حالت و منطق حاکم بر آن را توضیح دهد و روشن کند موجب سپاس خواهد بود. بگذریم از اینکه مقایسه مشابهی را بین آمریکا و بسیاری از کشورهای دیگر میتوان کرد که روابطی بسیار خصمانه با ما داشتند و اینک در شرف «دوستشدن» با ما هستند (این مقایسه را در مقاله «آمریکا از جان ما چه میخواهد» قبلا انجام دادهام و در گذشته در روزنامه «شرق» چاپ شده است). والله اعلم