فرارو- پیتر کُنیش تحلیلگر اقتصادی و ژئوپولیتیک است و سابقا در بانک جهانی
مشغول به کار بوده است. وی از نویسندگان گلوبال ریسرچ، ICH، راشاتودی،
اسپوتنیک نیوز، ریانووستی و دیگر وبگاه های تحلیلی سیاسی می باشد. این تحلیلگر سیاسی در یادداشتی در وترنزنیوز به بررسی اتفاقات و اختلافات اخیر دولت اوباما با بنیامین نتانیاهو بر سر توافق ایارن پرداخته است. در این یادداشت از یک طرح تازه برای بازی با ایران سخن رفته است.
متن کامل این یادداشت را به نقل از دیپلماسی ایرانی در ادامه می خوانید: طرح اول برای بازی با ایران (Iran Gambit I) با اتهامات دروغین دولت بوش در سال 2007 مبنی بر اینکه ایران در حال آماده سازی سلاح هسته ای است کلید خورد. این درست در زمانی بود که نه تنها ایران علاقه ای به ساخت چنین سلاحی نداشت، بلکه برای راه اندازی بورس نفت در تهران (که محل معاملات نفتی بر پایه یورو – به عنوان جایگزین دلار – بین کشورهای تولید کننده نفت و غیره بود) برنامه ریزی می کرد. این (اقدام ایران) موجب تخریب اعتبار دلار - به عنوان ارز فیات (fiat currency) که هنوز مورد وثوق دنیا بود - می گردید.
صدام حسین در سال 2000 برنامه مشابه برنامه ایران برای فروش منابع هیدروکربنی عراق به یورو را داشت و در پی آن بود که به محض خاتمه یافتن تحریم نفتی سازمان ملل - که به شکل غیرقانونی از جانب آمریکا تحمیل شده بود – آن را به اجرا در آورد، اما حمله به عراق در سال 2003 این برنامه را ناکام گذاشت و عراق را به خاک سیاه نشاند. پس از حمله رعدآسای (آمریکا) به عراق در سال 2003، این کشور به صحنه اشتباه فاحش سیا و جنگ داخلی ناشی از حمله آمریکا، عملیات های انتحاری، و میدان جنگ بدون هیچگونه جبهه مشخص – که تا امروز بالغ بر یک و نیم میلیون نفر را به کام مرگ کشانده است – تبدیل گردید. حمله رعد آسا (Shock and Awe attack) دکترین نظامی طراحی شده در سال 1996 توسط دو تن از استراتژیست های نظامی به نام های هارلن اولمن (Harlan Ullman) و جیمز وید (James Wade) در دانشگاه دفاع ملی آمریکا است که هدف آن دستیابی به تفوق سریع نظامی است. هر زمان که پنتاگون تحت فشار کمپانی های تسلیحاتی قرار گیرد و نیاز به چنین حمله ای را احساس نماید، بار دیگر این دکترین نظامی را به کار خواهد گرفت.
دکترین «حمله رعد آسا» راهبرد برجسته (پنتاگون) برای انجام «حمله پیشگیرانه و پیشدستانه (preventive first strike attack)» (به دیگر کشورها) نیز می باشد و صرفا یک اصطلاح محترمانه ای است که برای توجیه سیاست های تهاجمی واشنگتن و پنتاگون مورد استفاده قرار می گیرد.
در ذیل نام معماران صهیونیست حمله آمریکا به عراق ذکر شده است:
- ریچار پرل (Richard Perle)
- بنیامین نتانیاهو
- آلبرت ولستتر(Albert Wohlstetter)
- پاول ولفوویتس (Paul Wolfowitz)
- ادد یینون (Oded Yinon)
- ویلیام کریستول (William Kristol)
- جوزف لیبرمن (Joseph Lieberman)
- رابرت کیگن (Robert Kagan)
- دیوید وورمزر(David Wurmser)
- ویلیام سفایر(William Safire)
- نورمن پودهورتس (Norman Podhoretz)
- کنث آدلمن (Kenneth Adelman)
- الیوت کوهن (Elliot Cohen)
- فیلیپ زلیکو (Philip Zelikow)
- الیوت آبرامز (Elliot Abrams)
- لوییس (اسکوتر) لیبی (Lewis "Scooter” Libby)
- داگلس فیث (Douglas Feith)
- برنارد لوییس (Bernard Lewis)
- دیوید فروم (David Frum)
- چارلز کراوت همر (Charles Krauthammer)
با این مقدمه باز می گردیم به مورد ایران. لازم به ذکر است که ایران، عراق نیست، اما هم ایران و هم عراق از سال 1980 تا 1988 توسط جنگی که به تحریک واشنگتن صورت گرفت و از طولانی ترین جنگهای متعارف قرن بیستم بود تضعیف شدند. این جنگ پیش درآمد سلطه تمام عیار بر هر دو کشور بود. آمریکا به هر دو طرف جنگ مذکور از طریق واسطه ها و کمکهای تسلیحاتی یاری رساند و البته زمانی که هدف، تخریب هر دو طرف جنگ باشد چنین تاکتیکی معمول است. آمریکا هم به شبه نظامیان کرد که طرفدار ایران بودند کمک می کرد و هم از سازمان مجاهدین (منافقین) که طرف حزب بعث عراق بود حمایت می نمود. بالغ بر یک میلیون تن در این جنگ جان خود را از دست دادند و عده بیشماری مجروح و آواره شدند. هر چند که مرزهای دو کشور دست نخورده ماندند، اما زیرساخت ها و قابلیت نظامی هر دو تخریب شدند.
این دقیقا همان چیزی بود که واشنگتن طالب آن بود. هم پروژه پاکس آمریکانا (صلح جهانی با محوریت آمریکا) و هم پروژه سلف آن یعنی پیناک (پروژه قرن جدید آمریکایی)، هر دو توسط اتاق های فکر صهیونیستی در واشنگتن و به نمایندگی از وزارت خارجه آمریکا تدوین و ساخته و پرداخته شدند. پیش بینی اتاق های فکر مذکور این بود که عراق و ایران باید ساقط شوند تا سگ زوزه کشی به نام آمریکا و دم جنبنده اش یعنی اسراییل بتوانند بر خاورمیانه سلطه یابند، منابع آن را به یغما برند و دشمنان اسرائیل یعنی ملل اسلامی را به اضمحلال کشانند. ایده جعلی و ابداعی «تهدید هسته ای ایران» بسترساز تسلیم آمریکا در برابر فشار اسراییل در سال 2007 بود و این فشار توسط عاملی به نام آیپک بر کنگره آمریکا اعمال گردید. این همان چیزی است که من از آن تعبیر به «طرح اول برای بازی با ایران» می کنم.
ضمنا توجه داشته باشید که اکثر همان دستگاه های اطلاعاتی آمریکا که در سال 2003 به حکومت ایالات متحده اطمینان داده بودند که عراق هیچگونه سلاح کشتار جمعی در اختیار ندارد اعلام کردند که ایران نیز قصدی برای توسعه سلاح های هسته ای ندارد. اما رسانه های خبرپراکنی تحت مدیریت آنگلوساکسون ها و در مالکیت صهیونیست ها - که 90% انتشار اخبار در غرب را در اختیار دارند - در اثر فشارهای اسرائیل گزارش دستگاه های اطلاعاتی ایالات متحده را نادیده گرفتند. افکار عمومی دنیا به گونه ای دستکاری شدند تا باور کنند که ایران نه تنها برای اسراییل و خاورمیانه بلکه برای تمام جهان یک تهدید محسوب می شود.
شورای امنیت سازمان ملل در سال 2006، به ابتکار آمریکا قطعنامه 1936 را به تصویب رساند که تحریم ها را بر بخش های پتروشیمی، نفت و گاز، معاملات تجاری و دارایی های ایران در خارج تحمیل می کرد. بهانه برای تحریم ها این بود که ایران از تعلیق برنامه غنی سازی اورانیوم - که به زعم غرب در جهت توسعه سلاح های هسته ای بود – سر باز زده است. ایران اطمینان داده بود که خواهان استفاده از غنی سازی اورانیوم برای مقاصد پزشکی و انرژی است.
حتی آژانس بین المللی انرژی اتمی در ابتدا تایید کرده بود که هیچ مدرکی مبنی بر اینکه ایران در پی ساخت سلاح هسته ای می باشد وجود ندارد. آژانس گفته بود که ایران به غنی سازی 20% دست یافته و با غنی سازی 97% - که برای ساخت بمب اتمی لازم است – فاصله زیادی دارد و برای دستیابی به بمب حداقل 7 تا 10 سال زمان نیاز است. اما همه آژانس های بین المللی مجبور بودند تا در مقابل فرمان امپراتور سر تعظیم فرود آورند، و بنابراین آژانس بین المللی انرژی اتمی نیز مجبور به تغییر نوع ادبیات خود شد.
برنامه این بود که بر اساس سیل دروغ و تبلیغات، از ایران یک کشور منفور بسازند. البته رهبران غربی خود بهتر از هر کسی می دانستند که ماجرا چیست. آنها خود می دانند که تنها تهدید برای خاورمیانه و جهان دو کشور هستند:
- اسراییل با در اختیار داشتن بالغ بر 200 کلاهک هسته ای
- ایالات متحده که سلاح های اتمی در اختیار دارد که می تواند تمام کره زمین را بارها و بارها تخریب نماید.
اما هیچکس شهامت سخن گفتن در این رابطه را ندارد. اصلا نمی توان کلمه ای انتقادآمیز درباره اسرائیل بر زبان راند. مردم آمریکا از ترس اسرائیل و صهیونیست ها یا باید خفه شوند، و یا متهم به یهودی ستیزی خواهند شد.
برای آسیب رساندن به ملت ایران، کشورشان را تحت تحریم های شدید قرار دادند، به این امید که مردم دست به کودتا و سرنگونی حکومت منتخبشان بزنند، تا به این ترتیب واشنگتن بتواند یکبار دیگر عروسک خیمه شب بازی دیگری را بر سر این ملت مسلمان و صاحب افتخار مسلط نماید. واشنگتن یک بار هم در سال 1953 دست به این کار زد و سیا با خاصه خرجی، دکتر محمد مصدق را - که از طریق انتخابات دموکراتیک برگزیده شده بود - سرنگون کرد. سیا تنها 60 سال بعد یعنی در سال 2013 پذیرفت که در کودتای 1953 دخالت داشته است.
حالا که تحریم ها موجب کودتا و سرنگونی رژیم ایران نشد، نوبت طرح دوم برای بازی با ایران (Iran Gambit II) بود. جهان غرب به این نتیجه رسید که ایران – یعنی همان کشوری که تهدید هسته ای برای جهان محسوب می شود – باید به زانو در بیاید. نشست های مذاکراتی بین P5+1 و ایران بارها در ژنو برگزار شدند و هدف برچیدن برنامه صلح آمیز هسته ای ایران بود. جان کری که تجسم هجمه آمریکا می باشد، به مناسبت های مختلف ایران را به شدت تحقیر کرد. سرانجام ایران و P5+1 در نشست لوزان در 2 آوریل 2015 به چارچوب موافقت موقتی دست یافتند که بر اساس آن بیشتر تحریم های ایران – به ازای اعمال محدودیت های شدید برنامه هسته ای ایران - لغو می شد. حقیقتا این محدودیت ها آنقدر شدید است که برنامه تحقیقات صلح آمیز هسته ایران را تخریب می کند. هر چند که این توافق از آن جهت که موجب لغو (lifting) تحریم های غرب می شود به عنوان پیروزی ایران قلمداد می شود، اما بیانگر شکست و تحقیر ایران نیز می باشد.
اکنون که توافق آماده به رای گذاشتن در کنگره در ماه سپتامبر 2015 است، نتانیاهو برای تبلیغات مسموم در کنگره سعی بلیغ می کند. بله فکر نکنید دارید اشتباه می خوانید. نتانیاهو مشغول تبلیغ در کنگره یک کشور خارجی – و نه اسرائیل - بر ضد توافقی است که سیلی بر صورت ایران نیز می زند.
آیپک در حال هزینه کردن میلیون ها دلار برای تبلیغات دروغین و خریدن اعضای کنگره به منظور رای مخالف دادن به توافق برجام است. دیوید برومویچ اخیرا در هافینگتون پست نوشت: «بنیامین نتانیاهو در حال محاصره کنگره ایالات متحده است و این نخستین بار نیست که وی چنین کاری می کند. او از مهارت های گفتاری و کانال های مختلف برای اعمال نفوذ بر قانونگذاران آمریکایی بهره می گیرد تا توافق هسته ای با ایران را عقیم نماید.»
برومویچ در ادامه مقاله مزبور به سند راهبردی «وداع با سیاست های گذشته (اسرائیل)» - که توسط نئوکان صهیونیست و جنگ طلب یعنی ریچارد پِرل نوشته شده است – اشاره می کند. سند مذکور از اسرائیل می خواهد که خود را از قید و بند دیپلماسی یکبار و برای همیشه خلاص کند، یعنی نه مذاکرات بیشتری با فلسطینی ها داشته باشد و نه مذاکرات (گذشته) برای تشکیل حکومت مستقل فلسطینی را از سر بگیرد. یادداشت پرل این ایده که اسرائیل – با کمک واشنگتن – تبدیل به قدرت سلطه گر خاورمیانه شود را تبلیغ می کند. این سند به این معنی است که سه کشور ایران، عراق و سوریه یا باید ساقط گردند و یا به آشوب کشانده شوند. پروژه پیناک (PNAC) این سه کشور را به عنوان کشورهای مهم منطقه – که باید تخریب شوند – قلمداد می کند. این طرح تاکنون به شکل گسترده ای در دستور کار بوده است.
زورگیری اسرائیل و آیپک حتی فراتر از این نیز رفته است. آیپک هزینه سفر 58 نماینده کنگره به اسرائیل در روزهای 10-4 اوت سال جاری را به طور کامل تقبل کرد. نتانیاهو صریحا به این نماینگان تفهیم کرد که اگر خواهان استمرار دریافت کمک های مالی یهودیان برجسته در انتخابات آینده هستند (باید بدانند که چه وظیفه ای دارند). این نمایندگان خدمتگزار (اسرائیل) پذیرفتند تا به جای سفر به حوزه انتخابیه خود – که در تعطیلات تابستانی کنگره مرسوم است – به اسرائیل پرواز کنند.
ندرتا موردی را پیدا می کنید که از نظر شدت فساد به پای این فسادی که اسرائیل علنا مرتکب می شود - و آشکارا بر پایه منشور کنگره آمریکا نیز می باشد - برسد. فساد (در سیستم سیاسی آمریکا) زیاد است و به نظر می رسد هیچ قانونی در آمریکا وجود ندارد که جلوی آن را بگیرد. مردم آمریکا که چنین نمایندگان فاسدی دارند چه می کنند؟ یا چشم خود را می بندند، و یا اصلا نمی دانند چه خبر است.
هم اکنون اردک چلاقی به نام اوباما – که سال آخر ریاست جمهوری خود را می گذراند – در حال متهم کردن نتانیاهو و اراذل و اوباش حامی وی به تخریب توافق هسته ای با ایران است. این طور که به نظر می رسد اوباما از نفوذ اسرائیل بر کنگره خشمگین است. وی می گوید : «موضوع دستیابی ایران به سلاح هسته ای یا باید از طریق مذاکره حل و فصل شود و یا با توسل به جنگ و قوه قهریه». تنها گزینه های موجود همین دو هستند.
گویا اوباما نمی دانست که «الهه انتقام و عذاب» یعنی نتانیاهو با هیچگونه توافقی موافقت نخواهد کرد و اصلا به اینکه این توافق تا چه اندازه برای ایران مخرب و تحقیرکننده است نیز اهمیت نمی دهد. نتانیاهو فقط خواهان تخریب کامل جمهوری اسلامی ایران است. از این رو می بینید که در سند «وداع با سیاست های گذشته (اسرائیل)» - نوشته ی ریچارد پرل – و همچنین در پروژه پیناک ذکر شده است که «اگر اوباما – که درباره مداخله اش در 7 جنگ در سراسر جهان مبالغه می کند – واقعا در مهار اسرائیل جدیت داشت، می توانست در سال های گذشته و حتی هم اکنون این کار را انجام دهد. چگونه؟ خیلی راحت می توانست 3 میلیارد دلاری را که سالانه در قالب اسلحه و یارانه های بودجه آمریکا و از جیب مالیات دهندگان آمریکایی به اسرائیل می پردازد قطع نماید (اعطای این کمک ها بر اساس توافق کمپ دیوید بین اسرائیل و مصر - که به میانجیگری کارتر در سال 1978 منعقد شد- صورت می گیرد).
طرح دوم برای بازی با ایران کاملا روشن است. اوباما در تلاش است تا به دنیا بقبولاند که وی به خاطر مخالفت اسرائیل با توافق هسته ای با ایران متاسف است، اما واقعیت این است که اوباما از همان اول هم می دانست که اسرائیل نیز مانند آمریکا به دنبال سلطه منطقه ای و جهانی می باشد. اوباما این قدرت را داشت که اسرائیل را به طرق مختلف مهار نماید (اما چنین نکرد). هم می توانست 3 میلیارد دلاری را که هر سال از جیب مالیات دهندگان آمریکایی روانه اسرائیل می شود قطع کند و هم قادر بود افساد اسرائیل و آیپک در کنگره آمریکا را به مردم اعلام نماید.
زمانی که آمریکا و اسرائیل طرح مشترکی برای سلطه بر جهان در ذهن دارند، به کشورهایی همچون ایران، عراق، و سوریه اجازه داده نمی شود که حاکمیت ملی خود را در دست بگیرند. آمریکا و اسرائیل برای تحقق این امربه هر وسیله ای متمسک می شوند. بنابراین (اینکه بگوییم) افکار عمومی آمریکا و اروپا – که شستشوی مغزی داده شده اند - و یا چین و روسیه – که هر دو به خاورمیانه آزاد و به دور از تنش علاقمندند – مطمئنا اسیر فریبکاری اخیر واشنگتن نمی شوند، اهمیتی ندارد. مهم این است که اقدامات نتانیاهو به نفع آمریکا می باشد.