رابطه عاشقانه دختر جوان با پسر موردعلاقهاش پدر را چنان عصبانی کرد که دختر و همسرش را با ضربات چاقو به قتل رساند.
به گزارش شرق، متهم که مردی ٥٥ساله است، در جلسه محاکمه گفت قصد کشتن همسرش را نداشته و چون مادر خودش را سپر دختر کرده، او را با چاقو زده است.
در ابتدای جلسه رسیدگی به این پرونده با توجه به اینکه نماینده دادستان شهریار در جلسه حاضر نبود، منشی به دستور رئیس شعبه ١٠ دادگاه کیفری شماره یک متن کیفرخواست را خواند و گفت: ١٤ آبان سال ٩١ سعید با مراجعه به کلانتری گفت همسر و فرزندش را به قتل رسانده است.
متهم در کلانتری اعتراف کرد ابتدا ضرباتی به دخترش پریسا وارد کرده و زمانی که همسرش، کوکب، خودش را جلو دخترش انداخته تا ضربات بیشتری به او نخورد، یک ضربه هم به او زده است. زمانی که مأموران به محل رفتند، جسد این مادر و دختر را پیدا کردند و به پزشکیقانونی انتقال دادند. با توجه به اعترافات متهم و صدور کیفرخواست علیه او و شکایت اولیایدم دادستان شهریار، خواستار رسیدگی به این پرونده هستم.
با توجه به اینکه فرزندان مقتول اعلام رضایت کرده بودند، متهم در جایگاه حاضر شد. او اتهام قتل همسر و دخترش را قبول کرد و گفت: پریسا تنها دختر من بود و خیلی هم دوستش داشتم. دخترم مریض بود و در این سالها میلیونها تومان خرجش کردم تا درمان شود اما با کاری که کرد آبروی من را برد و مجبور شدم او را بکشم.
مدتی قبل از حادثه یک روز یکی از اقوامم از شهرستان تماس گرفت و گفت تبریک میگویم دخترت را شوهر دادی، گفتم این حرف چیست؟ گفت زنت این حرف را زده. سراغ کوکب رفتم و از او خواستم توضیح دهد. گفت به شوخی گفته است و چون همسر برادرش از او پول قرض خواسته، مسئله جهیزیه پریسا و شوهردادن او را پیش کشیده است. مدتی بعد یکی از دوستان نزدیکم به من گفت همسرت تماس گرفته و گفته امشب قرار است برای پریسا خواستگار بیاید و شما هم بیایید تا سعید خیلی ناراحت نشود. من عصبی شدم.
با زنم بحث کردم و بعد هم گفتم حالا که بدون اطلاع من دختر شوهر میدهی و اینطور وانمود میکنی که اتفاقی نیفتاده، باید از این خانه بروی، گفت پریسا و این پسر همدیگر را دوست دارند. درگیری بین ما بالا گرفت. همسرم گفت فکر میکنی با هم فرار کنند خوب است؟ جواب دادم اگر این کار را بکند او را میکشم.
متهم ادامه داد: با برادر همسرم تماس گرفتم و گفتم بیا و خواهرت را ببر، با این کارهایی که کرده دیگر نه پریسا را میخواهم و نه کوکب را. وقتی برادرزنم و همسرش آمدند و به خانه یکی از اقوامشان رفتند، من هم رفتم که بچه کوچکم را بیاورم. در آنجا بود که زن برادر همسرم گفت بگذار کار تمام شود و پریسا ازدواج کند من هم خیلی عصبانی شدم. پریسا و کوکب را به خانه آوردم و اول چند سیلی به پریسا زدم و بعد هم با چاقو دو ضربه به او وارد کردم. همینطور داشتم ضربه میزدم که کوکب خودش را جلو پریسا انداخت و ضربه چاقو به او هم برخورد کرد.
او میدانست دخترم عاشق جوانی شده اما به من نگفت حتی سراغ آن جوان هم رفتم اما پریسا و کوکب به او خبر داده بودند و او فرار کرده بود. بعد از متهم، وکیلمدافع او در جایگاه حاضر شد و از موکلش دفاع کرد. در پایان هیأت قضات برای صدور رأی دادگاه وارد شور شدند.
فكر كرده كيه؟؟؟
خب مشخصه پدر از لحاظ روانی مشکل داشته. متاسفانه تو جامعه ما بیمار روانی به عنوان بیمار شناخته نمیشه و اصلا کسی برای درمان اقدام نمیکنه و این میشه نتیجش