یحیی یثربی استاد فلسفه اسلامی است، اما ساز او با ارکستر فلسفه صدرایی مخالف میزند، وی دغدغه قرآنی نیز دارد و تفسیری به نام تفسیر روز نوشته که میگوید دغدغه اصلیاش در این تفسیر «انسان» است.
این روزها در اتاق کوچکی مشرف به باغچهای کوچک و در شمال تهران کار میکند، دستیارانی دارد برای کارهای بزرگ در حوزه مطالعات انسانی و اسلامی، از وی کتابهای متعددی در این حوزه منتشر شده است و در این میان تلاش وی برای تفسیر قرآن قابل توجه است. دکتر یحیی یثربی در «تفسیر روز» هفت جلدی که توسط انتشارات امیرکبیر منتشر شده، کوشش کرده است تا قرآن را به زبان روز درآورد، یثربی میگوید که دغدغه اصلیاش در این تفسیر انسان است و یکی از معجزات قرآن کریم تاکید بر اصالت و اعتبار انسان است. در ادامه گفتوگوی یثربی با خبرگزاری بینالمللی قرآن (ایکنا) را میخوانید:
ایکنا: به نظر میرسد شما در تفسیر روز، با دغدغه انسانگرایی به سراغ قرآن رفتهاید؟
حتما این طور است، یکی از معجزات قرآن کریم تاکید بر اصالت و اعتبار انسان است البته تعبیر «گرایی» در آیین و مذهب، تعبیر مناسبی نیست و باید بگوییم اعتبار دادن به انسان. من معتقدم اعتباری که قرآن به انسان میدهد، بیش از آن چیزی که در غرب به انسان داده شده است و اصولا بعثت پیامبران به خاطر انسان بوده است و نه اینکه خداوند انسان را آفریده است تا پیامبران مخاطب داشته باشند.
پیامبران اصل نیستند و انسان اصل است. خداوند انسان را آفریده است و برای کمک و حمایت انسان پیامبران را فرستاده است که تنها کارشان این است که پیام خدا را برسانند نه اینکه مافوق انسان قرار بگیرند و حرمت انسان باید محفوظ باقی بماند. ما در کلام خود قاعده لطف را داریم که بدین معناست که هر کاری که خدا انجام میدهد، مثل بعثت پیامبر، فرستادن قرآن وعده بهشت و... باید تا آنجا باشند که انسان را به درستکاری نزدیک کنند و از تبهکاری دور سازند، اما خط قرمزی که وجود دارد آزادی انسان است.
خداوند نباید هیچ وقت کارش را به حد اجبار برساند. ما هر چه خواستیم میتوانیم تبلیغات کنیم، اما نمیتوانیم فردی را کتک بزنیم و بگوییم فلان کار را بکند. البته عملا میتوانیم این کار را انجام دهیم اما این کار دیگر کاری خدایی نخواهد بود. ما میتوانیم کسی را به زور وادار به نماز کنیم، اما آن کار دیگر نماز نیست و نماز کاری است که بنده با عزم خود به نیایش بپردازد.
بنابراین آزادی انسان خط قرمز خداوند و پیامبر است و امر به معروف و نهی از منکر که در جامعه از آن بحث میشود نباید ما را به اشتباه بیندازد، زیرا اینجا امر و نهی به معنای مجبورکردن نیست، بلکه به معنای واداشتن با هدایت و تشویق است. اما اینکه شما ممکن است بپرسید، حدود الهی چه وجهی میتوانند داشته باشند که باید گفت حدودالهی نیز به خاطر مصلحت انسان نازل شده است. اگر بشر شکایت نکند و شهادت ندهد، هیچ خطا کاری شلاق نمیخورد و اینها نکتههای قرآنی روز است و شاید گذشتگان ما متوجه این نکات نبودهاند.
یک جایی میبینیم انسانی را از نظر اسلامی شلاقی میزنند اما خداوند به انسان اجازه داده است این کار را بکند و اگر انسان ببخشد خداوند خوشحالتر خواهد بود. اگر ببخشید بهتر است. در قصاص و همه حدود اگر ببخشید بهتر است. مثلا وقتی زنی را میخواهند سنگسار کنند چهار عاقل باید شهادت بدهند و اگر سه عاقل شهادت دادند باید آن سه را شلاق زد.
بنابراین اصالت انسانی که اسلام معتقد است، عمیقتر از اصالت انسان غربی است و اصالت انسان غربی نیز به معنای نشاندن انسان به جای خدا نیست. هیچ غربی این قدر نادان نیست که بگوید فلان انسان ما را آفریده است و «اوباما» جای خدا نشسته است. جای خدا نشستن انسان در غرب به این معناست که کلیسا جای انسان را گرفته بود و کلیسا به جای او تصمیم گرفته و آزادی و اراده انسان را قبول نداشت و میگفت باید قبول کنی اگر چه نفهمی، انسان این خدا را کنار زده است. انسان این جا در جای خدایان زورگو و دروغین کلیسایی نشسته است و در جای خدای خالق ننشسته است و هیچ غربی این را نمیگوید.
ایکنا: نسبت شما با فلاسفه انسانگرای سه قرن نخست اسلامی چیست؟
این فلاسفه عقلگرا بودند ولی نمیتوان گفت ایشان به اصلات انسان معتقد بودند و اینها از مفاهیم جدید است که غرب اختراع کرده است و البته اسلام هم گفته بود اما ما متوجه نمیشدیم چه میگوید، باز اگر عدهای مانند معتزله انسانمدار بودند زیرا عقل انسان را محور میدانستند و برخی از فلاسفه مانند ابنسینا و فارابی را میتوان انسانمحور دانست. این مسیحیت است که دینمحور است و انسان را نجس میداند.
ایکنا: در غرب مبنای اصالت انسان سوبژکتیویسم است، مبنای انسانگرایی شما چیست؟
مبنای توجهم به انسان از نظر انسانی است و البته از نظر قرآن نیز مبنا همین است. دکارت از راهگشایان توجه به عقل بشری است. او می گفت نگذارید ذهنتان را کلیسا و خانواده بسازد و به قول کانت گستاخی اندیشیدن داشته باشید و ذهنتان را بر اساس شک و نواندیشی انتقادی بازسازی کنید. اسلام این مساله را جلوتر و عمیقتر کرده است. امروز اگر از یک روستایی بیسواد بپرسید که در اصول دین مقلد که هستی میخندد و میگوید در اصول دین تقلید جایز نیست.
ایکنا: البته به نظر میرسد اینجا این باور یک باور دینی است اما در غرب همین باور یک باور فلسفی است.
وقتی اسلام میگوید شما باید عقیدهات را انتخاب کنی و باید آزاد وارد شوی، این باور دینی نیست، نمیگوید اول خدا را قبول کن بعد آزاد باشد بلکه خدا به تو میگوید عقیدهات آزاد است و تو آزادی. اما این مسیحیت است که میخواهد انسان را کنترل کند و از بدو تولد میگوید انسان نجس است و غسل تعمید تلاشی است برای پاک شدن انسان از گناه ازلی، اما در اسلام این گونه نیست و شما را رها میکند.
اسلام وقتی فرد به سن تکلیف رسید، دین را به او عرضه میکند و اگر فرد متوجه تفاوت شد آن را میپذیرد. ما تعارف نداریم و فرق است بین دینی که به شما میگویید وقتی از مادر متولد شدید گناهکار هستید و مثل جلاد بالای سر شما بایستاد حکم صادر کند و بگوید یک نوزاد گناهکار است و باید او را به کلیسا بدهید تا پاک شود، انسان غربی این اصالت را از کلیسا گرفت و گفت من تو را قبول نمیکنم، چون شما دینی خرافی هستی و من سکولار زندگی میکنم و سکولار یعنی کسی که زیر سیطره کلیسا زندگی نمیکند.
ایکنا: غزالی، اشاعره و برخی دیگر این بحث را قبول دارند و میخواهم بگویم دو گرایش وجود دارد و نمی شود حرفی را که شما میزنید کاملا حرف اسلام دانست.
بله اشاعره این مساله را قبول نداشتند اما دو گرایش مطرح نیست. اشاعره تحت تاثیر صوفیه و یا غزالی تحت تاثیر جبرگرایی این حالت اسلامی را دور میزنند.
ایکنا: گرایش غالب اما هنوز اشعری است.
ما با گرایش غالب کاری نداریم و به دنبال اندیشیدن درست هستیم. ما در دنیا چند نفر داریم که درست میفهمند؟ اعتقاد اکثریت باطل باعث نمیشود که اعتقاد عدهای دیگر که درست است باطل شود. روزی فیزیک جدید را نقد کردند و دنیا به آن میخندید، و روشناندیشان را هم دنیا مسخره میکرد. شعار کانت این بود که جرات اندیشیدن داشته باشید و از قیمومیت کلیسایی بیرون بیایید. اسلام قیمومیت را عقیده درست نمیداند و میگوید تو خودت باید انتخاب کنی و اینها چیزی نیست که قدیمیها متوجه شده باشد و در آثار علمای ما این فکر را پیدا نمیکنید.
من اخیرا این نکات را در گزیدهای از تفسیرم با عنوان ناگفتهها از قرآن کریم منتشر کردهام، ما این نکات را در سایه رشد علوم انسانی امروز می فهمیم و زمان سابق امکان فهم این مطالب امکان نداشت. حقوق بشر پدیدهای جدید است و انتظار نداشته باشید ابنسینا و ملاصدرا آن را بفهمند. این پدیده میگوید اگر انسانی در بیابانی متولد شود و پدر و مادری هم نداشته باشد حقوقی از جمله حق امنیت، زندگی و تفکر دارد.
منبع: ایکنا
گفتگو: میثم قهوهچیان