صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

صفحات داخلی

کد خبر: ۲۴۱۹۱۷
آرمان شهرکی
تاریخ انتشار: ۱۴:۳۱ - ۱۰ مرداد ۱۳۹۴
فرارو، آرمان شهرکی - چرا از ایران نروم؟ کسی هست که در این خصوص مرا توجیه کند؟ دلیل بیاورد یا علتی؟ مرزها چیستند؟ هیچ، مگر قراردادی بشری. به مرزها بروید؛ از آن‌ها گذر کنید؛ حین گذر از مرز به‌خوبی تمرکز کنید؛ به صدای قدم‌هایتان گوش کنید؛ هیچ حس نمی‌کنید؛ چیزی در مایه‌های شرح و بسط‌های مفصل کتاب‌های جغرافیا از حدود و ثغور مرزها که خُلق آدمی را تنگ می‌‌‌کنند. 

کشور، وطن یا میهن قفس نیست برای حبس شهروند، این زمین برای همگان است متعلق به همه. چطور می‌شود که نوبت به سرمایه که می‌‌رسد کثرتی از اقتصاددانان و منوّرالفکرها برای گردش و چرخش سرمایه سینه چاک می‌‌دهند و یقه می‌‌درانند! آدمی از سرمایه حقیرتر که نیست؛ برتر است. انسان سرمایه و پول را ابداع کرده تا گرهی از کارش بگشایند. نمی‌شود شهروند یا انسانِ از گوشت و پوست را قرباتی یک انتزاع کرد؛ اسیر کردن آدمی تا اقتصاد یا ارز برای خودش آزادانه بچرخد یا تعریفی در کتاب جغرافی سرپا بماند. 

به خودم به درونم رجوع می‌کنم و خودم را از هر تعریف و قراردادی رها حس می‌کنم؛ انسان با تمامی رموز و پیچیدگی‌هایش. گیرم که آهنگی قدیمی و کهن که وقت چرای بزها یا دوشیدن گاوها در رشته کوه‌های آند، چوپانی پرویی یا کولی‌ای از شیلی  آن را زمزمه می‌کند به گوش من خوش آید؛ پابلو نرودا را دوست دارم عاشقانه و ویکتور خارا را می‌پرستم؛ گیرم که دوست دارم هر روز بر فراز ایفل چرخی بزنم یا تمامی اضطراب‌‌هایم را در تاج محل با فریادی بلند خالی کنم.

اصلن به کسی چه مربوط می‌خواهم شبی را در حلبی آباد‌های کلکته کنار کودکان کار و زنان بی سرپرست سپری کنم. می‌خواهم دیوار خانه‌ام را پر کنم از عکس‌های وحوش سِرِنگتی. می‌خواهم کافه‌های دونبش پاریس را با پُکی به سیگار برگ و تعمق در دادائیسم و سورئالیسم تست کنم.

من عاشق کوبا هستم حتی حالا که کاستروی جوان، جواز فالوده خوری با عمو تام را صادر کرده؛ دَخلی به کسی ندارد اگر بخواهم در مزارع نیشکر هاوانا با کسی که دوستش دارم عکس یادگاری بگیرم یا یواشکی هاوانا دود کنم.

می‌گویند در اسپانیا در صحرایی وسیع با نام المریا تا چشم کار می‌کند صیفی‌جات است که چشمت را سبز و سفید می‌‌کند؛ کسی که از عمه ملوک که کیلویی 3000 تومان می‌‌گیرد سبزی پاک می‌‌کند؛ چه خوب هم پاک می‌‌کند؛ خسته شده و هوس المریا می‌‌کند کاملاً آزاد است.

همچنین حکایت شده که در مغولستان بازی‌ای محلی و بومی هست به نام بزکَشی، می‌‌خواهم ببینم شاید قسمت شد شرکت هم کردم. همین اواخر کاشف به عمل آمده که در رودخانه آمازون مارهایی به طول ده‌ها متر زندگی می‌‌کنند آنچنان قطور که وقتی به جنگل می‌‌زنند درخت‌ها خمیده شده و زمین تا کیلومترها می‌‌لرزد. از کَلوت‌های کویر شهداد گرفته تا تپه گِل‌افشان در بلوچستان و تااااا گرند کانیون در آمریکا.

من یعنی انسانی که خدا آزاد خلقم کرده؛ حق دیدن و سیاحت دارم. از زیارت و سیاحت گرفته تا زندگی. از زندگی زیر خروارها آهن و فولاد و آجر خسته شدم زیرا هرچه بخاری را زیاد می‌کنم یا اِی سی را می‌زارم روی درجه آخر نه گرم می‌‌شود نه سرد.

می‌خواهم خانه‌ام چوبی باشد و پیش ساخته گیرم که کاترینا بربادش دهد یا زیر گل و لای طوفان‌های مانیل دفن شود. می‌خواهم حیاط خانه‌ام دیوار نداشته باشد فنس بس است یا چهارتا نرده که وقتی دلم گرفت به دخترکوچولویی که جلوی خانه ما را غنیمت دانسته و لی‌لی بازی می‌‌کند زل بزنم و دلم وا شود نه این‌که وقتی کلید خانه‌ام را جا گذاشته‌ام و بچه کوچکم در خانه گیر افتاده دستانم را خورده شیشه‌هایی که خودم روی دیوار حیاط، کار گذاشته‌ام خونین کنند.

ترجیح می‌‌دهم بیگاری بکشم وقتی سرعت غیرمجاز رفته‌ام؛ مثلن جدول رفیوژ وسط بولوار را تعمیر کنم یا گل بکارم در میدان اصلیِ شهرم، نه اینکه با رشوه به پلیس سروته قضیه را هم بیاورم که هم خودم افسرده شوم هم پلیسِ ناچارِ ناگزیر.

می‌خواهم کار کنم که عصاره وجودی هر انسانی است و در انسان شدنِ انسان نقش حیاتی دارد. اگر هم کار شد بیکار و من فقیر بودم؛ و نوشابه ای انرژی زا زدم به بدن به جهت فراموشی غصه‌ها! یارویی که آن طرف پیشخوان است بگوید به حساب فُلانی نوشیدید امشب و وقتی جستجو کنم بدانم که فُلانی مایه‌دار محل است نه اینکه مایه دارهای محل و مملکت پی خرید فلان جزیره باشند تا پول بشویند در آب‌هایش.

صحبت بر سر دانشگاه و دانشگاهی که می‌‌شود کار بیخ پیدا می‌کند کارد به استخوان می‌رسد. آقای من! سرور من! علم که دیگر هیچ رقمه مرز نمی‌شناسد. منِ دانشگاهیِ ادب‌دانِ کتاب‌خوان نباید حداقل یک‌بار به پرلاشز سری بزنم و فاتحه‌ای بخوانم همش که نمیشود پنج‌شنبه عصرها مادرم را تا گورستان محله‌مان چارکوچه بالاتر همراهی کنم و شاهد ضجّه‌هایش برای داییِ مرحومم باشم و روی ملت گلاب بپاشم؛ مرده پرستیم ما حتمن باید روی قبر صادق عزیز حداقل یک شاخه گل بگذارم یا نه! 

فیزیکدانم من، اما سِرن را فقط در اینترنت گوگل می‌کنم. جامعه‌شناسم اما از پارک دانشجو هراس دارم بس که با سوژه‌های تحقیقم بیگانه‌ام و آن‌ها هم با من، از پژوهش می‌‌هراسم! 

پزشکم اما وقتی پلاتین پای مریض می‌شکند و می‌خواهم برای شرکت فروشنده عریضه برای دادخواهی بنویسم همکارم به پهلویم می‌زند و می‌گوید که در این شرکت سهام دارد. 

مدیریت خوانده‌ام اما هروقت پایم به بوروکراسیِ عریض و طویل باز می‌شود؛ برای کافکا و قلعه اش درود می‌فرستم یا برای اورول و 1984 اش. 

فیلمسازم فارغ التحصیل هنرهای زیبا، مدت‌هاست با ایده ی جالبی درگیرم اما شیشه‌های مات و سایه روشن‌ها دیگر جواب نمیدهند باید کاراکتر زن فیلم را کلاً حذف کنم. 

هنرپیشه‌ام اما وقتی می‌بینم اینجا سرک کشیدن به زندگی خصوصی بازیگران تفننی شده که گاه همه چیزِ یک خانواده یا انسان را بر باد می‌دهد و اما آنجا جهنم، تینتو براس هم که باشی برای خودت برو بیایی داری پایم برای ماندن شُل می‌شود. 

محیط زیست خوانده‌ام و سال‌هاست در آرزوی آنم که دانشجویانم یا خودم سنترال پارک نیویورک را از نزدیک ببینیم و بدانیم که چگونه می‌شود حیات وحش را در قلب یک شهر صنعتی حفظ کرد اما افسوس! ارومیه و هامون را از نزدیک دیده ایم همه نمک‌ها و غبار یک اکوسیستم مرده را. از سیزده بدر و ترافیک و مرگ و آشغال‌هایی که در ساحل و جنگل رها می‌شود هم دلم می‌گیرد.

علوم سیاسی خوانده‌ام... بی‌خیال ولش کن. همینقدر بگویم که همه‌چیز مرتب است و مو لادرزش نمی‌رود. از من بپرسید همیشه می‌‌گویم که هیتلر و موسیلینی و فرانکو و استالین بد بودند و دوران حاکمین بد همه جا به سرآمده؛ این ترجیع بند همه پایان نامه‌های جامعه‌شناسی و علوم سیاسی است. 

حال اگر می‌‌‌توانید برای ماندنم دلیل بیاورید. می‌‌روم اما برمی‌گردم... نه صادقانه بگویم برگشتنم با خداست و خدا هیچوقت بد برای بنده‌اش نمیخواهد.  
ارسال نظرات
نام:
ایمیل:
نظر:
پارسا
۱۴:۴۷ - ۱۳۹۴/۰۵/۱۱
به نظر من باید بمانیم و با تمام مشکلاتی که هست کشورمون را بسازیم هرچی که باشه اینجا خانه ما هست . یادمون باشه هیچ جای دنیا بهشت نیست.
خشایار اهواز
۱۴:۴۰ - ۱۳۹۴/۰۵/۱۱
من تابحال 3 بار توریستی به اروپا رفتم وبا کسانی که 30 ساله به ایران نیامدن صحبت کردم و همه پشیمان بودن چون اگر یک چیر بدست آوردن صدتا چیر دیگر را از دست دادن اول از همه اکثرا ازهم جدا شدند دوم بچه هاشون رفتن و خبری ازشون ندارن سوم همه افسردگی دارن و آخر اینکه اونجا وطن تو نیست آخرش تو یک خارجی کله سیاهی و اینکه چرا باید رفت و شانه خالی کرد بخدا ایران کشور فرصتهاست .
امید
۱۴:۲۰ - ۱۳۹۴/۰۵/۱۱
تاچندسال پیش زیاد بحران و مشکلات بودن رو حس نکرده بودم ولی الآن ..دقیقا الان که باید منتظر به ثمر نشستن تلاشهام باشم می بینم که هیچی دستم نیست ..پوچ پوچ... و اونوقت اونی که فکرش رو نمی کردی داره بهت می خنده... اینجا جای ما نیست جای همون نور چشمی های ...
ایرانی
۱۴:۱۷ - ۱۳۹۴/۰۵/۱۱
در فردای ایران نام فرارو است که مانند خورشیدی درخشان خواهد بود .
بازهم درود بر پرسنل شجاع فرارو که فقط واقعیتها را بیان می دارند .
ناشناس
۱۴:۰۸ - ۱۳۹۴/۰۵/۱۱
وطن جايي هست كه آزادي باشه
ناشناس
۱۳:۳۹ - ۱۳۹۴/۰۵/۱۱
از ایران بروید و از زندگی هم لذت ببرید، اما این کشور رو فراموش نکنید و سعی کنید کمی از تجربه تون رو هم برای این مملکت خرج کنید. اما به قول خودتون من مهمه و نه ما...برعکس نگاه مردم کشورهای پیشرفته
قدرت
۱۳:۲۱ - ۱۳۹۴/۰۵/۱۱
بفرما همه محدودیت ها برداشته بشه راستی اونجایی که می ری هیچ منع قانونی وجود ندارد.
ایرانی
۱۳:۱۸ - ۱۳۹۴/۰۵/۱۱
در اسلام هجرت بلامانع است و زمین خدا بزرگ خداوند می فرماید در زمین من گردش کنید تا بببنید که عاقبت بدکاران چه شد. و خداوند می فرماید زمین را بندگان صالح به ارث می برند . صحبت از یانکی و غیر یانکی و عرب و عجم نیست صحبت از صالح است .
ایرانی
۱۲:۴۸ - ۱۳۹۴/۰۵/۱۱
آقا من چرا نباید از این مملکت برم؟
این آقای توکلی رئیس کنکور رو چرا عوض نمیکنن؟؟؟
من بچه بودم این آقا مشغول به کار بوده الان من بچه دارم باز این آقا هست... واقعا کس دیگه ای تو این مملکت نمیتونه کار این آقا رو انجام بده؟؟؟؟؟؟؟
قحط الرجاله؟؟؟؟؟
تدبیر
۱۲:۳۹ - ۱۳۹۴/۰۵/۱۱
باید ناراحت بود
نه از برای عزم رفتن عده ای
نه از برای ماندن دیگری
ناراحتم از خودمان
از نسلی که با تاریخ خویش بیگانست
چرا می گویم تاریخ؟!
چون اگر تاریخ را می دانستیم می فهمیدیم که گرچه روزگار امروزمان خیلی بد است
اما آیا بدتر از زمان حمله اعراب است؟؟؟
آیا شرایط اسفناک تر از هجوم مغولان است؟؟؟
آیا داغدیده تر از مردم در وقت ترکتازی تیموریان هستیم؟؟؟
آیا اوضاع غم انگیز تر از حمله افغانان به پایتخت مان در دوران صفویان است؟؟؟
پس آنهایی که در پس هر کدام از این هجوم های خانمان برانداز ماندند و کمر همت به ساختن دوباره ایران بستند که بودند و چه فکر می کردند؟؟؟!!!
شاید مشتی نادان و بی فکر بودند که نمی توانستند گوشه ای دنج و راحت پیدا کنند و گذران زندگی نمایند!
پس ما که هستیم
و چرا اینگونه فکر می کنیم؟
بروید عزیزان
در هر صورت دعایمان، خیر و سلامتی برای تمام هموطنان عزیز در هر جای دنیا هست چه آنها که رفته اند چه آنها که خواهند رفت.
اما میهن را فراموش نکنید.
ساناز
۱۲:۳۵ - ۱۳۹۴/۰۵/۱۱
احسنت
لیلا
۱۲:۳۵ - ۱۳۹۴/۰۵/۱۱
آخه عزیز من شماها اینجا با پول دولت که البته پول ملته ! درس میخونید میرید اونور دیگه برنمی گردید ! پس کی قراره به این کشور خدمت کنه ! شمایی که قصد کردی با پول دولتی درس بخونی یعنی متعهد شدی برای این مملکت کاری کنی نه اینکه همه چیز رو فراموش کنی و بری پی منافع شخصیت !
ناشناس
۱۲:۰۴ - ۱۳۹۴/۰۵/۱۱
بمان و بساز تا فرزندانت ارزوی رفتن نکنن
دوباره می سازمت وطن اگرچه با خشت جان خیش
ستون به سقف تو میزنم اگر چه با استخان خویش
شهروند
۱۱:۴۷ - ۱۳۹۴/۰۵/۱۱
دو تا رشته کوه با کلی غار و چشم انداز و آبشار و جلگه و دشت و کویر و هزاران کیلومتر مناظر طبیعی و هزاران آثار باستانی در کشور خودت داشته باشی و هی غرغرغرغرغر ؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟؟؟!
ناشناس
۱۱:۴۶ - ۱۳۹۴/۰۵/۱۱
منم گیر سربازی اجباری و پاسپورت هستم وگرنه تا الان مریخم رفته بودم! کره زمین که سهله!
ناشناس
۱۱:۳۶ - ۱۳۹۴/۰۵/۱۱
بمونم تا هر روز بجای خبر موفقیت دانشمندان کشورم در عرصه های مهم علمی دنیا ، جفنگیات در مورد پرونده های بی سرانجام امثال " سعید مرتضوی" و " بابک زنجانی " را بخوانم ؟
حسام
۱۱:۳۵ - ۱۳۹۴/۰۵/۱۱
کشوری که نیروی انسانیش رو به این راحتی داره از دست میده باید فاتحه اش رو خواند و اون اهداف چشم اندازشم چیزی جز یه خواب خوش نیست، این از دست رفتن صرفا مهاجرت هم نیست بلکه خیلی از ماها که هنوز داخل ایرانیم کلا مسخ شدیم، گیج و گنگ از دست مشکلات و ناملایمتیهای دوران... خدا آخرو عاقبت ما رو بخیر کنه
شیوا
۱۱:۲۸ - ۱۳۹۴/۰۵/۱۱
البته نمیشه برای همه نسخه پیچید، ولی ادم خیلی چیزا رو اینجا جا میذاره ، لعنت بر باعث و بانی کسی که باعث فرار فرزدان وطن شد
ناشناس
۱۱:۱۲ - ۱۳۹۴/۰۵/۱۱
هرکی نره ضرر میکنه؟
ناشناس
۱۰:۵۹ - ۱۳۹۴/۰۵/۱۱
بسيار بسيار زيبا... مدتها بود كه متن به اين زيبايي نخوانده بودم.
ناشناس
۱۰:۵۱ - ۱۳۹۴/۰۵/۱۱
برو عزیزم. همین که با 18 سال تحصیل فرمانده نفهم پادگان باید بهت اردنگی بزنه و بد و بیراه بگه یعنی باید بری.
یه بدبخت
۱۰:۳۳ - ۱۳۹۴/۰۵/۱۱
کاش من هم پول رفتن یا فرار کردن داشتم.به کجاش مهم نیست هرجایی غیر از اینجا
ناشناس
۱۰:۱۵ - ۱۳۹۴/۰۵/۱۱
چرا با سرمایه مفایسه کرده اگر با ویروس و بیماری هم مقایسه میکرد همین حرف رو میزد .؟؟
ناشناس
۱۰:۰۹ - ۱۳۹۴/۰۵/۱۱
واقعا چرا نرم؟؟؟
قاسم
۰۸:۵۸ - ۱۳۹۴/۰۵/۱۱
خب پولشو داری برو. دلت سفر میخاد. من که سیاه نشدم چون خودم رنگرزم برو.
محمد
۰۷:۴۳ - ۱۳۹۴/۰۵/۱۱
کاشکی می شد یه آماری گرفت و مشخص کرد که چند درصد از کسانی که رفته اند، احساس می کنند که آرامش دارند و به راحتی زندگی می کنند.
ناشناس
۰۰:۴۰ - ۱۳۹۴/۰۵/۱۱
خیلی قشنگ,دلگیر و گویا. ممنونم
دکتر داروساز بیکار
۰۰:۳۶ - ۱۳۹۴/۰۵/۱۱
دکترم ولی بیکار بدلیل قوانین غلط تاسیس داروخانه در کشور سالهاست که بیکارم.وطنم را دوست دارم .دوستانم رفتند ولی من هرگز نخواهم رفت هموطنم را دوست دارم و من هرگز نخواهم رفت گرچه برای تغییر شرایط تسهیل کاری امیدی نیست ولی باز نخواهم رفت.بیکار خواهم مرد ولی باز نخواهم رفت اینجا وطن من است.
ناشناس
۱۲:۱۰ - ۱۳۹۴/۰۵/۱۱
اونایی که موندن نمیتونن برن...نه اینکه نخان برن !
ناشناس
۱۳:۰۹ - ۱۳۹۴/۰۵/۱۱
بمون حالشو ببر
ناشناس
۱۴:۲۰ - ۱۳۹۴/۰۵/۱۱
آفرین من هم همین نظر را دارم چون با چشم خودم دیدم که هموطنانم در غربت چقدر در عذابند
تدبیر
۰۰:۱۰ - ۱۳۹۴/۰۵/۱۱
«در میان این همه بهارها و باغ‌های بارور
چون برم ز یاد
قرن‌ها و قرن‌ها و قرن‌ها
خشک‌سالی ترا؟
ای کویر وحشتی که ریشه‌های من
زین سوی زمین بدان سوی زمین
از عروق صخره‌ها و
شعلۀ مذاب‌ها و عمق آب‌ها
می‌کشد مرا به سوی تو
با که در میان نهم
بهت لالی و سکوت بی‌سوالی ترا؟
ای عقاب قرن‌ها، در اوج!
روی آسمان آبی ری و هوای "ابر شهر"
چون توان در آن عفونت لجن
ایستاد و دید
لحظه‌های خسته‌حالی و شکسته‌بالی ترا؟
می‌روم به پیش و می‌روم ز خویش
هر کجا که بنگرم
در میان ویترین موزه‌ها
نقش قالی ترا و کاسۀ سفالی ترا.
این همیشه‌ها و بیشه‌ها
این همه بهار و این همه بهشت
این همه بلوغ باغ و بذر و کشت
در نگاه من
پر نمی‌کنند جای خالی ترا»
استاد شفیعی کدکنی
تدبیر
۰۰:۱۰ - ۱۳۹۴/۰۵/۱۱
«در میان این همه بهارها و باغ‌های بارور
چون برم ز یاد
قرن‌ها و قرن‌ها و قرن‌ها
خشک‌سالی ترا؟
ای کویر وحشتی که ریشه‌های من
زین سوی زمین بدان سوی زمین
از عروق صخره‌ها و
شعلۀ مذاب‌ها و عمق آب‌ها
می‌کشد مرا به سوی تو
با که در میان نهم
بهت لالی و سکوت بی‌سوالی ترا؟
ای عقاب قرن‌ها، در اوج!
روی آسمان آبی ری و هوای "ابر شهر"
چون توان در آن عفونت لجن
ایستاد و دید
لحظه‌های خسته‌حالی و شکسته‌بالی ترا؟
می‌روم به پیش و می‌روم ز خویش
هر کجا که بنگرم
در میان ویترین موزه‌ها
نقش قالی ترا و کاسۀ سفالی ترا.
این همیشه‌ها و بیشه‌ها
این همه بهار و این همه بهشت
این همه بلوغ باغ و بذر و کشت
در نگاه من
پر نمی‌کنند جای خالی ترا»
استاد شفیعی کدکنی
تدبیر
۰۰:۰۶ - ۱۳۹۴/۰۵/۱۱
«...ای کاش...
ای کاش آدمی وطنش را
مثل بنفشه ها
(در جعبه های خاک)
یک روز می توانست،
همراه خویشتن ببرد هر کجا که خواست
در روشنای باران،
در آفتاب پاک!»
استاد شفیعی کدکنی
ناشناس
۲۲:۵۰ - ۱۳۹۴/۰۵/۱۰
همه شهروندان درجه 2 حق گریز از جهنم وطن را دارند
ناشناس
۲۱:۴۱ - ۱۳۹۴/۰۵/۱۰
مگر جایی به اسم ایران هم دیگه وجود دارد هرجا توی هر روستا و شهری که میروی همه اش افغانی میبینی دولتمردان صدا و سیما و خبرگزاری ها مثل همین فرارو تمام هم و غمشان حل مشکلات کار و زندگی و شادی افغانهاست چرا میروی بمان در افغانستان
ناشناس
۲۱:۱۵ - ۱۳۹۴/۰۵/۱۰
در اولین فرصت باید رفت
علی
۱۹:۲۰ - ۱۳۹۴/۰۵/۱۰
عالی بود نگاهی دیگر به فلسفه وجودی انسان
ناشناس
۱۹:۱۸ - ۱۳۹۴/۰۵/۱۰
اصلا این همه جا چرا اینجا بدنیا اومدم چرانباید تو اروپا بدنیا بیام چرا چرا چرا فرارو حرف دلمه منتشر کن
ناشناس
۱۲:۳۲ - ۱۳۹۴/۰۵/۱۱
جبر جغرافیایی
ناشناس
۱۹:۰۴ - ۱۳۹۴/۰۵/۱۰
سعدی فرموده:
سعدیا گرچه حب الوطن حدیثی است درست نتوان بسختی مرد که من اینجا زاده ام.
برو عزیز هر جا که فکر میکنی راحتتری همه جای دنیا مل خداست اگر کاری بتوانیم برای وطن بکنیم خوب باید اینکار را کرد ولی وقتی همه جا در قبضه عده ای خاص است چه باید کرد اگر انشتین باشی اجازه نمی دهند از یک حلقه ای بیشتر خارج شود و برای خودشان حلقه ای دارند نمی توان وارد شد گر غیر خودی باشی.
فساد- رانت - رشوه - سیاسی کاری - باند بازی- حکم رانی افراد بیسواد و بی لیاقت که همه سازمان ها را گرفته 70% سازمی نهای دولتی تحمیلی و رانت خوارند شایسته کارشان نیستند افراد شایسته را می رانند به نامردی .
من سی سال است در صنعت نفت گاز با مهندسی اطز شریف کار می کنم بی دلیل نمی گویم اغراق نمی کنم پیمانی قراردادی ندیدم که یدون فساد باشد حتی یک مورد. ....
ناشناس
۱۸:۵۲ - ۱۳۹۴/۰۵/۱۰
خودم شنيدم كه يكي از غلط ترين كارهاي اين دولت پيگيري بورسيه ها بود پس ديگر حرفي نمي ماند
ناشناس
۱۳:۰۸ - ۱۳۹۴/۰۵/۱۱
راست ميگي چون جامعه علمي فهميدن چي تو كشورشون ميگذره من خودم در اولين فرصت برا ادامه تحصيل از كشور ميرم
ناشناس
۱۸:۳۹ - ۱۳۹۴/۰۵/۱۰
میری اما یه چیزی هست که تا آخرین لحظه باهات هست و ولت نمیکنه. اصلن موضوع خوب بودن و یا بد بودن رفتن نیست: رنگ و بوی اینجا به تنت ماسیده و با هیچی پاک نمیشه! از طرف دیگه هرچی هم دلت بخواد رنگ و بوی اونجا رو بگیری نمیشه چون روی رنگ و بویی که سالهاست به تنت چسبیده رنگ و بوی دیگه ای نمی چسبه!
ناشناس
۱۳:۴۴ - ۱۳۹۴/۰۵/۱۱
به من رنگ و بوی جدیدی چسبیده داش . چرت نگو.
آریان
۱۷:۵۹ - ۱۳۹۴/۰۵/۱۰
اگر ده دلیل برای ماندن باشد اما صد دلیل برای رفتن وجود دارد. منم دارم میرم به کشور یانکی ها. مطمئنا با این شرایط موجود درکشورم هیچ گاه از رفتن پشیمان نخواهم شد. وطن را دوست دارم اما زندگی خودم برای من مهمتر است.
دانشجوی دکتری
۱۷:۴۲ - ۱۳۹۴/۰۵/۱۰
چرا بمانم؟ وقتی با این همه تلاش هیچ سهمی از مملکتم ندارم خدا کند که زودتر شرایط فراهم بشود و بروم
ناشناس
۱۷:۱۹ - ۱۳۹۴/۰۵/۱۰
این یعنی: طیف گسترده ای از ایرانیان جلای وطن می کنند. راستش با چوب و چماق هم نمی توانند مرا از این آب و خاک جدا سازند.
ناشناس
۱۷:۰۴ - ۱۳۹۴/۰۵/۱۰
چرا بمونم....
ناشناس
۱۶:۲۷ - ۱۳۹۴/۰۵/۱۰
چرا از ایران بروم نه!! فرار کنم.
هادی
۱۶:۲۵ - ۱۳۹۴/۰۵/۱۰
علوم سیاسی خوانده ام ... بی خیال ولش کن
ناشناس
۱۶:۱۵ - ۱۳۹۴/۰۵/۱۰
خیلی خوب اما دلتنگ کننده بود. مرسی
ناشناس
۱۵:۵۹ - ۱۳۹۴/۰۵/۱۰
برو عزيزم اينجا جاي من وتو نيست جاي كساني است كه با معدل زير 12 در مقطع كارشناسي بورسيه دكترا در خارج مي شوند انهم در رشته فقه وحديث تا فردا استاد دانشگاهي شوند كه قرار است بچه هاي من وتو در ان تحصيل كنند واگر هم وزيران همچون فرجي دانا ها پيدا بشود كه در مقابل اين بورسيه هاي خلاف بايستد استيضاح شده وكنار گذاشته مي شوند وامروز اين بورسيه هاي نور چشمي انقدر نفوذ پيدا كرده اند كه معاون اول قوه قضائيه به حمايت از انها برخاسته ودستور باز گرداندن همه ان بورسيه را مي دهد عزيز تحصيل كرده در دانشگاههاي شريف و تهران واميركبير وعلم وصنعت واصفهان وتبريز باز هم حاضري نروي؟ حالا همه اسم همه سران جمهوري اسلامي كه از اين بورسيه حمايت كردند را بدلايلي نبردم
ناشناس
۱۷:۳۸ - ۱۳۹۴/۰۵/۱۰
همین اقای فرجی دانا کسی رو گذاشته رییس یک دانشگاه که یک کلاهبردار و خلافکار بزرگه.نه اینکه قیلی هاشون بهتر بودن. کلا کشور رو فساد و تباهی گرفته. باید رفت.
ناشناس
۱۳:۴۷ - ۱۳۹۴/۰۵/۱۱
شجاعت فرجی دانا در تاریخ ایران ماندگار شد. درود بر او
ناشناس
۱۵:۱۴ - ۱۳۹۴/۰۵/۱۰
جالب بود.
ناشناس
۱۴:۵۷ - ۱۳۹۴/۰۵/۱۰
عجب !
جانا سخن از زبان ما ميگويي!!!
said
۱۴:۴۹ - ۱۳۹۴/۰۵/۱۰
حرف دل خیلیا ...
ناشناس
۱۴:۴۵ - ۱۳۹۴/۰۵/۱۰
سعديا حب وطن گرچه حديثي است عظيم
نتوان مرد بسختي كه من اينجا زادم
ناشناس
۱۴:۴۳ - ۱۳۹۴/۰۵/۱۰
ایرانی جماعت همیشه شاکیست...
ناشناس
۱۶:۳۴ - ۱۳۹۴/۰۵/۱۰
و براحتی به خود اجازه میدهد در مورد دیگران قضاوت و اظهار نظر کند ...
ناشناس
۱۷:۳۶ - ۱۳۹۴/۰۵/۱۰
وقتی همه جا رو فساد و تبعیض گرفته چه باید کرد؟
محمد
۱۴:۴۳ - ۱۳۹۴/۰۵/۱۰
نه عزیزم برو...
ناشناس
۱۴:۴۰ - ۱۳۹۴/۰۵/۱۰
برو عزیز دل مادر برو و دنیای خدارو ببین خدا همه جا هست این خدای همست و همه مخلوقاتشو دوست دارد
ناشناس
۰۹:۵۶ - ۱۳۹۴/۰۵/۱۱
راهشو بلدی به ما هم بگو
ناشناس
۱۱:۳۲ - ۱۳۹۴/۰۵/۱۱
... آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد