یادداشت دریافتی- قادر باستانی؛ از وقتی شبکههای اجتماعی در موبایل قابل استفاده شده است، بخشی از گذران وقت مردم صرف دریافت و ارسال پیام در این شبکهها میشود. گروههای دوستان در شبکههایی مثل وایبر، اينستاگرام، تلگرام، واتسآپ و تانگو محل رد و بدل پیامهای بسیاری شده که اغلب آنها کپیشده پیام دیگران است.
یک مؤسسه پژوهشی در آمریکا با انجام نظرسنجی غافلگیرکننده، نشان داد افرادی که از شبکههای اجتماعی استفاده میکنند، کمتر از دیگر افراد، نظرات خود را درباره موضوعات داغ روز با دیگران درمیان میگذارند؛ حتی مواقعی که به این شبکهها متصل نباشند.
این پژوهش با دیدگاه مرسوم علوم ارتباطات که رسانههای اجتماعی را ابزاری برای گفتوگو میداند، در تعارض است. این محققان تأکید میکنند که سایتهایی مثل فیسبوک و توئیتر، میتوانند خودسانسوری را در افراد تقویت کنند.
پژوهشگران علت این امر را به پدیده «مارپیچ سکوت» نسبت میدهند؛ افراد اگر از موافقت دوستان خود با یک موضوع اطمینان نداشته باشند، احتمالاً از بحث درباره هر موضوع جنجالی کنار میکشند.
نظریه مارپیچ سکوت، چگونگی شکلگیری افکار عمومی در مورد مسائل و موضوعات مهم را تبیین میسازد. سه ادعای اصلی نظریه این است که مردم در ارتباطات روزمره خود، نوعی درک عمومی درباره دیدگاه غالب جامعه و نظر اکثریت و اقلیت دارند. دیگر اینکه مردم نمیخواهند در گروه اقلیت باشند و از انزوا و فشار گروهی هراس دارند.
سوم اینکه از ترس انزوا و زیرفشار قرار گرفتن و به خاطر اینکه مورد طعن و تمسخر و یا طرد و بیاعتنایی قرار نگیرند، سکوت میکنند.
این نظریه ارتباطی را یک خانم آلمانی به اسم «الیزابت نوئل نئومان» ارائه کرد. نمونهای از کاربرد آن در مورد دوره حکومت قذافی در لیبی و وضعیت این کشور پس از سقوط او انجام شده است.
سید جواد صالحی در مقاله «نظریه مارپیچ سکوت و نوستالژی قذافیسم در لیبی»، این وضعیت را تشریح کرده و نوشته است: پس از سقوط قذافی، طرفداران او که در اقلیت بودند و اعتقاد داشتند که در دوره قذافی نکتههای خوبی هم وجود داشته، به خاطر جو سنگین رسانهها و تمرکز آنها بر دیکتاتور بودن قذافی، امکان این را نداشتهاند که عقایدشان را در رسانهها مطرح کنند و بسیاری از حقایق دوره قذافی، مثل پرداخت حقوق به بیکاران تا زمانی که کار پیدا کنند، تحویل آپارتمان رایگان به زوجهایی که تازه ازدواج کردهاند، پرداخت شهریه تحصیلی به دانشجویان، فروش اتومبیل به خریداران به قیمت تمام شده، عدم بدهی خارجی، نداشتن گدا و بیخانمان و کارتنخواب در شهرها، پوشیده مانده است.
بهاین ترتیب مشاهده میشود، نوعی مارپیچ سکوت معکوس در کشورهایی که دچار حکومتهای دیکتاتوری هستند، ممکن است اتفاق بیافتد. با این توضیح که مثلاً در حاکمیت قذافی، مخالفان وی به خاطر یکپارچگی و تکصدایی رسانههای اجتماعی و ترس افراد از دیکتاتور، ممکن است نتوانند اظهار نظر کنند و زمانی که دیکتاتور سقوط میکند، از آنجایی که حاکم سقوطکرده دیکتاتور بوده و انتخابات آزاد برگزار نمیشده، نوع دیگری از یکپارچگی رسانهای بر علیه دیکتاتور و تقبیح آن روی میدهد و مردم به خاطر ترس از متهمشدن به طرفداری از دیکتاتور، نمیتوانند امتیازات دوره قبل را اظهار و یا از وضعیت جدید انتقاد کنند.
قبلاً چنین تصور میشد، با وجود فضای اینترنت که در آن کنترل چندانی وجود ندارد، شکلگیری افکار عمومی در قالب مارپیچ سکوت محتمل نیست و اگر شرایط مساعد برای این وضعیت در فضای فیزیکی وجود داشته باشد، آزادیهای موجود در فضای مجازی، میتواند آن را خنثی و کماثر کند، اما اکنون با پژوهشهای جدید ارتباطی به نظر میرسد، با همان توضیح نظریه مارپیچ سکوت، مردم گرایشی به استفاده از شبکههای اجتماعی برای بحثهای مهم سیاسی نشان نمیدهند. کمترین برآیند مسأله، این است که بحث سیاسی از حوزه عمومی کنار گذاشته میشود.
از آنجا که این افراد کاربران شبکههای اجتماعی هستند، احتمالاً درباره عمق اختلافنظر در حلقه افرادی که با آنها در ارتباط هستند، اطلاع بیشتری دارند و همین ممکن است باعث شود چه روی اینترنت، چه خارج از اینترنت، در اظهارنظر تردید کنند؛ چون از بازکردن سر بحث و جدل، آزردن دوستان و یا حتی از دست دادن دوستان هراس دارند.
هرچند عدهای ممکن است معتقد باشند، کنارگذاشتن مباحث سیاسی از فیسبوک کاری عاقلانه است، این نگرانی وجود دارد که ترس افراد از رنجاندن دیگران در شبکههای اجتماعی، مانع از بحثکردن شود.
جامعهای که مردم در آن راحت نتوانند نظراتشان را با یکدیگر به اشتراک بگذارند و از درک دیدگاههای متفاوت بهره گیرند، بیتردید جامعهای قطبی میشود که همواره مستعد تضاد و درگیری فرسایشی است.