صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۲۳۴۵۱۲
محمد ماکویی
تاریخ انتشار: ۱۴:۴۴ - ۰۳ خرداد ۱۳۹۴
یادداشت دریافتی- محمد ماکویی؛ کم نیستند آدم‌هایی که ضمن محترم شمردن نظر فیفا که «ادسون آرانتس دونا سیمنتو» یا‌‌ همان «پله» افسانه‌ای را بهترین بازیکن فوتبال تاریخ می‌داند، این نظر را سیاسی و نه ورزشی دانسته و آن را بیش و پیش از هر چیز منبعث و نشات گرفته از دست پرتری می‌دانند که دست اندرکاران و مسئولان فوتبال برزیل نسبت به همتاهای آرژانتینیشان در فدراسیون جهانی فوتبال یا‌‌ همان «فیفا» دارند!

به ویژه اینکه هنوز که هنوز است دست ندادن اسطوره فوتبال آرژانتین یا‌‌ همان «دیه گو مارادونا» با رییس برزیلی فدراسیون فوتبال در هنگام اهدای کاپ نایب قهرمانی تیم ملی آرژانتین در سال ۱۹۹۰ و حذف یکی از بهترین «مارادونا»‌های تاریخ جام‌های جهانی فوتبال توسط ژائو هاوه لانژ و به دلیل دوپینگ سال ۱۹۹۴ «دیه گو»، به عنوان دلایل مهمی عنوان می‌شوند که باعث شده است، لقب بهترین بازیکن جهان فوتبال؛ از زمانی که اولین فوتبالیست جهان پا به توپ شد تا به امروز؛ به کسی جز «دیه گو مارادونا» برسد!

عاشقان «مارادونا» از صمیم قلب اعتقاد دارند که اگر «پله» در سال‌هایی دور که برزیل انبوهی از فوق ستاره‌ها را در تیم ملیش جا داده بود، توانست به هم تیمی‌هایش کمک کند که جام جهانی را در آغوش بکشند و به آن‌ها مدد رساند که با فتح سه باره جام جهانی، جام «ژول ریمه» را برای همیشه به خانه ببرند، «مارادونا» به راستی یکه و تنها آرژانتین را فاتح جام جهانی ۱۹۸۶ نمود و به تنهایی ناپل ایتالیا را از باشگاهی کم نام و نشان، به قهرمانی کالچیو و سری آ ایتالیا رهنمون ساخت!

دوستداران «مارادونا» در مقام کری خوانی اصلا بدشان نمی‌آید که از دوگلی که «دیه گو» در جام جهانی ۱۹۸۶ وارد دروازه تیم ملی انگلستان نمود و یکی از آن‌ها با «دست خدا» به ثمر رسید و دیگری «گل قرن» نام گرفت، ذکر خیری به میان آورند!

با همه این حرف‌ها دوستداران «مارادونا» هم باید بپذیرند که دوگل «مارادونا» به انگلستان را هرگز نمی‌توان به یک اندازه «مهم» دانست و نمی‌بایست برایشان ارزشی «هم اندازه» قائل شد!

گل اول «مارادونا» انصافا پیش و بیش از آنکه‌زاده و زاییده حضور «مارادونا» در عرصه فوتبال و ماحصل مرارت‌ها و تلاش‌ها و تمرینات خستگی نا‌پذیر فوتبالی او باشد، نشات گرفته از زندگی «خاص» و حاشیه‌های دور و بر این «اسطوره» و «هنرپیشه!» آرژانتینی بود! زیرا «دیه گو» با مشارکت در امور مختلف و گوناگونی که بوی خلاف از یکایکشان به مشام می‌رسید، راههای فرار از قانون را نیز بخوبی فراگرفته و در اوضاع و احوالی که براستی قمر در عقرب بود، خوب می‌دانست که چطور همه چیز را بر وفق مراد نشان دهد!

به این ترتیب و برای کسی که مدام قوانین زندگی را به سخره می‌گرفت، کار چندان سختی نبود که با فریب داور، یک عالمه «استادیوم بروی حرفه‌ای!» را وادارد که برای گلی که به جای سر با دست به ثمر نشسته بود، کلی ابراز احساسات کرده و حسابی سر و دست بشکنند!

جالب اینکه «مارادونا» برای هنر نمایی نیازی به «دست خدا» نداشت زیرا اگر توپ حتی در میانه زمین به پا‌هایش می‌رسید، می‌دانست که چگونه می‌باید با بهره گیری از آن‌ها، هفت انگلیسی را به اصطلاح درو کرده و از سر راه بردارد و در ‌‌نهایت با گذر از «پیتر شیلتون»، سیاست بازان انگلیسی را مقهور «هنرنمایی» و «گل قرن» خویش نماید و علاوه بر آن سر مربی وقت تیم ملی انگلستان را وادارد که به تحسین گلی که اصلا دوست نداشت، پرداخته و او را مجاب نماید که به احترام «اعجوبه آرژانتینی» کلاه از سر بردارد!

اینک و با گذر قریب سی سال از سالی که آرژانتین در راه قهرمانی جام جهانی، انگلستان را شکست داد، بد نیست که بار دیگر گل‌های «دیه گو» را مرور کرده و از خود بپرسیم کدامین آن‌ها را دوست‌تر داریم!؟

پاسخ این سوال از آنجا حائز اهمیت است که دوست‌تر داشتن «دست خدا» موجب خواهد شد که منبعد فوتبال را بیش از ورزش، سیاستی ببینیم که موجبات بالا آوردن ما و زمین زدن رقبایمان را فراهم می‌کند!

در چنین حالتی دیگر نه تنها برایمان مهم نیست که گلی که تیممان می‌زند در شرایط آفساید به ثمر رسیده و یا حاصل پنالتیی است که به ناحق گرفته شده، بلکه برایمان اهمیتی هم ندارد که پیروزی را به برکت خرید داور و کمک‌هایش دشت می‌کنیم و یا آن را بابت حق الزحمه‌ای که به برخی از بازیکنان تیم مقابل می‌دهیم تا مقابلمان بازی نکنند یا بد بازی کنند، به ارمغان می‌آوریم! زیرا در همه این برد‌ها «دست» و «کمک» خدا را می‌بینیم که به یاریمان شتافته و نتیجه را برایمان در آورده است!

از سوی دیگر اگر «گل قرن» را بیشتر دوست بداریم، منبعد فوتبال را به چشم ورزشی زیبا و دوست داشتنی می‌بینیم که در آن چگونه بردن و نحوه پیروزی دست کم به اندازه خود بردن مهم است!

ضمن آنکه «بردن» را با «کشتن» یا «قلع و قمع» اشتباه نکرده و گمان نمی‌کنیم چمن استادیوم فوتبال قربانگاهی است که در آن بازیکنان تیم‌هایی که یکی یکی در مقابلمان قد علم می‌کنند می‌بایست به نوبت و یکی پس از دیگری، «ذبح»، «سر بریده» و «حلال» شوند!؟ زیرا چنین تفکری ناخودآگاه ما را به یاد اشک‌های «دیه گو» در هنگام اهدای کاپ نایب قهرمانی آرژانتین در سال ۱۹۹۰ می‌اندازد که به خاطر اینکه داور سر آرژانتین را در دیدار فینال بریده بود بر گونه‌های اسطوره آرژانتینی غلتید!

شاید خود مارادونا هم نداند! اما بعید نیست‌‌ همان دست خدایی که در سال ۱۹۸۶ کار دست انگلیسی‌ها و ناخدایشان «گری لینه کر بزرگ» دا د، بود که ۴ سال بعد از آستین آلمان‌ها بیرون آمد و به تلافی کلاه آرژانتینی، تاج قهرمانی را بر سر ژرمن‌ها نهاد! تاجی که آه از نهاد اعجوبه آرژانتینی بلند کرد!

ارسال نظرات