آرمان شهرکی؛ در فهرست کوتاه ذیل سعی میکنم تا چکیده وار جوری که حوصله ی خوانندگان هم سرنرود به دلایل عدم استقبال مخاطبین، توقف و درحاشیه ماندنِ طنز تلویزیونی "درحاشیه" بپردازم پس یک راست برویم سر اصل مطلب:
1) ایرانیان این ملت بزرگوار و این لحاف چهل تکّه ی فرهنگی از دیرباز به فُکاهی و طنز و بذله گویی و جُک بودن شهره بوده اند. اصولا تاروپودِ هستیِ ما مردم با طنز درآمیخته انگار. از عبیدزاکانی بگیر تا ایرج میرزا و این اواخر فومنیِ بزرگ و گل آقای دوست داشتنی اش.
در نمایشگاه کتاب تهران پارسال پیرارسال در اوج خستگی به یک کتاب گُنده روی پیشخوان یکی از غرفه ها برخوردم: "خَرنامه"، باور بفرمایید تمام خستگیِ ناشی از گرما و سربالاییهای طاقت فرسای نمایشگاه از تنم در رفت. نمیدانم محتوای خرنامه چه بود نخواندم اما هرچه بوده با آنچه در طنزهای تلویزیونی به خورد مردهای خسته ی از سرکار برگشته و خانمهای خانه دار عزیز میرود زمین تا آسمان فرق داشته. نیازی به خواندن خرنامه هم نیست؛ اصولن زندگی ِ طاقت فرسای ما در جامعه به یُمن طنزهای غالبن شفاهی ایرانیان قابل تحمل میشود. اما گره ماجرا همین جاست؛ به هر اندازه که در وایبر، و پیامکها و در کنشهای روزمرّه طنّاز هستیم عموما با تصویر مشکل داریم. در سپهر عمومی طالب تصویری اتوکشیده از خودمانیم و در پشت صحنه ی وایبری و پیامکی با عریان شدن نواقص و ضعفها مشکلی نداریم. از مقدسات گرفته تا مسئولین و هرچه آرمان اخلاقی و غیر اخلاقی است با ابزار طنز به شلختگی و هجو کشانده میشود.
چاره ای هم نیست ذاتا اینطور هستیم اینطور بارآمده ایم. پس یکی اینکه اصلا طنز تصویری در ایران جواب نمیدهد. محدودیتهایی هست؛ که بخشی به ذات تصویر مربوط است و بخشی به ذات و خُلقیات ما ایرانیان. محاکات فروتر اگر بخواهد به تصویر درآید بلوا بپا میشود.
2) طنزهای مهران مدیری و سایرینی که در حوزه ی طنز کار میکنند به شدت از قدیمی بودن و کهنگی رنج میبرد؛ فرسوده و کلیشه ای است. موضوع جدید است البته، فی المثل گرگ شدن و دریدگی برخی از کاسب کاران دنیای پزشکی اما متُد مشکل دارد. امروزه ما حتی به پشتک واروهای چاپلین که اسطوره ی است برای خودش، به زور میخندیم و همان احساسی را داریم که از دیدن مخمصه هایی که پلنگ صورتی درآن گرفتار شده؛ عارضمان میشود. تازه چاپلین طنز سیاه کار میکرده و دغدغه ی اجتماعی ناب داشته؛ مهران مدیری اگر ادعا کند که فی المثل در "بَرره" یا بسیاری دیگر از آثارش، پی طرح دغدغه و یا بحرانی اجتماعی بوده تن چاپلین در گور خواهد لرزید.
بگذارید به روش طرح مساله از سوی مدیری نگاهی بیاندازیم: پزشکی، حرفه ایست در ذات خویش مقدس، گرگ صفت ترین گونه ی پزشک نیز با کفش اسپرت و ساندویچ همبرِ دو نونه در ملاءعام رویت نمیشود؛ این چه جور شخصیت پردازی برای مهران غفوریان است؟! کار کم مایه از شخصیت به طبقات نیز تسری می یابد. طبقه ی روستایی و همان خصومت دیرپای مدیری با روستاییان، انگار مدیری «سندروم شهری بودن» دارد و به همین واسطه ساعتها وقت و هزینه ی خود را مثلا در برره صرف این میکند که از دریچه ی به لجن کشیدن و زمینگیر کردن فرهنگ محلی و روستایی، شهرنشین واجد کمالات را به عرش برساند.
در همین "درحاشیه" به ناگاه، روستاییِ ساده دلی- البته در دنیای ذهنی مدیری این ساده دلی یا اخلاقگرایی گویا ترجمانی است از گولی و کُدنی- را میبینید که رمّه ی گوسفندان را در عین بی مبالاتی از جلو درب ساختمانی عبور میدهد؛ و هدایتی با آن کلیشه ی بازی با اندامها و عضلات چهره و سبیل از بناگوش دررفته؛ و تحکم و اغراق بیش از حد در لهجه ی قومیتی از این مملکت. بازی با عضلات چهره و زوم بی مورد و از فرط تکرار مهوعِ دوربین بر روی چهره ی شخصیتها تبدیل شده به موتیف اصلی در طنزهای تلویزیونی. مدیری چندثانیه ای در مواجهه با رخدادی، دهن درّه میکند و چندثانیه ای دهانش بازمیماند یا شفیعی جم با لب و لوچه ی خودش بازی طاقت فرسایی میکند.
روزی روزگاری یک کمدین محبوب و دلربا بود که معروف شده بود به کمدین صورت سنگی، یادش بخیر. و مدیری خود، باز هم با همان شخصیت پردازی منسوخ و زهوار دررفته؛ عصا قورت داده و جنتلمن، کاریکاتوری از "کاریکاتور جنتلمن". ما ملت بینوا چه گناهی کرده ایم که این هنرمندمان در ایران سندروم تحقیر روستایی دارد و آن یکی هنرمندمان در خارج از کشور "سندرم بریجیت باردو"! که البته هردو به یک نسبت اسباب خنده فرهیخته و نافرهیخته را فراهم میآورند نه بر اثر که بر خویش آنهم از سر ترحم.
3) اوضاع وقتی بیخ پیدا میکند که نقص روش شناختی مثل ویروس به محتوا نیز سرایت میکند. این روزها آدمهایی که سرشان به تنشان میارزد و در زمینه مطالعات و نقد فیلم صاحب نام هستند بر این باورند که این مخاطب و ذهن اوست که معنای اثر را در تعاملی چندسویه با آن بنا کرده و میسازد. اثر هنری فی ذاته واجد معنا نیست. خُب، اگر شما پزشک خون آشامی! را به تصویر میکشید که حاضر شده در جزیره ای دورافتاده و در محاصره ی روستاییان و مردمی بی فرهنگ، شلخته با چهره هایی کج و کوله خدمت کند؛ من هم باشم دولا پهنا حساب میکنم چون طرفم اصولن داخل آدم محسوب نشده. مرادم این است که ضعف روش شناختیِ "درحاشیه" محتوایش را نیز بر باد داده. این طنز نیست؛ فیلمی است بسیار جدی در تایید "کاسب کاریِ" پزشکی.
4) مدیری پدیده ها را "دِفرمه" میکند آنگاه از بیننده میخواهد به آنها بخندد؛ توقعی بیجا. "زن خانه دارِ" دفرمه شده؛ "پزشکِ" دفرمه شده؛ ایضن روستایی، خلبان، نظامی، معلم و...در ذهن کارگردان، دفرمه شده؛ و از ریخت میافتند. آدمی حتی به عدم هارمونی در چیزها و پدیده ها به زحمت میخندد فی المثل چهره ای بی هارمونی چه برسد به اینکه بخواهد بر بی تناسبی موجود در چهره ای اسیدپاشیده شده بخندد. مدیری بر چهره ی واقعیت اسید میپاشد و انتظار قهقهه دارد.
5) طنزهای تلویزیونی ایران به شدت محفلی شده. دری به نخته خورد و "ساعت خوش" گرفت. دلیل نمیشود که بعد از این همه سال باز هم با همان بازیگرها کار کنید. بعنوان یک طنزپرداز باید در مسیر کشف استعدادهای جدید نیز حرکت کرد.
6) توقف "درحاشیه" از این بابت که بحث بر سر "فشار افکار عمومی" بود؛ خوب بود. عکس العمل به کنش افکار عمومی در رادیو و تلویزیون فی نفسه مبارک و خجسته است. اما در هر حال اگر فیلم فی المثل با درجه "ایکس" نشان داده میشد بهتر بود. درجه ی ایکس یعنی دیدن این فیلم برای طنز شناسان در هر حالتی و عموم مردم در حال هوشیاری ممنوع است!
7) شنیدم و خواندم که آقای رضویان لطف نموده افتخار داده اند و در مطلبی ملت شریف ایران را مخاطب قرار داده از اثر همکار خویش دفاع و کاسبکاران پزشکی را تقبیح نموده اند که فلان کنند و بهمان نه. راست و دروغ مطلبی که در وایبر خواندم پای نویسنده، اگر دروغ بوده که هیچ اما اگر رضویان واقعن نوشته که جای بسی تاسف. کاسب کاران هنری که بواسطه ی نبود جریانی مستحکم از نقدشناسی، برهوت مطالعات سینمایی در دانشگاههای کشور، فشار و اضطرابهای زندگی روزمره، انواع و اقسام بحرانها و آسیبهای اجتماعی که مخاطب را وادار میکند صرفن بعنوان مسکن پیش از خواب، طنز تلویزیونی ببیند و بهتر بگویم آن را تحمل کند؛ و ساختار پیچیده ی نظام درمانی و آموزش پزشکی کشور که بخصوص در زمینه جبران خدمات کارکنان و پزشکان ضعفهای اساسی دارد تا جاییکه کار بعضی به زیرمیزی گرفتن میرسد که البته مختص به پزشک جماعت هم نیست؛ آثار سطحی و آبکی خویش را با بازارگرمی های غیرهنرمندانه آب میکنند؛ بهتر است به مناطق محروم کشور و فشارهای زائدالوصفی که بر پزشکان وارد میآید بزنند تا درکی بهتر از فرایندها و بحرانها داشته باشند. آقای رضویان خودشان و محفل خودشان را با میشل فوکو و "درحاشیه" را با "تولد درمانگاه: دیرینه شناسی ادراک پزشکی" اشتباه گرفته اند.
8) سابق بر این رسم بر این بود که پس از اتمام قسمتهای یک طنز تلویزیونی بعنوان موخره بخشهایی از پشت صحنه ی آن برای مای بیننده پخش میشد تا بیشتر بخندیم! چهره های مصنوعی، شکلک درآوردنهای بازیگران، تپقها، گافها و سوتیها، اکشن گفتنهای مکرر و...خنده های از ته دل عوامل جلو و پشت صحنه. خندهای اگر بواسطه ی این گونه برنامه ها و آثار شکل بگیرد در همانجاست. به قول بزرگی: خود گوییم و خود خندیم و خود مرد هنرمند باشیم. کیتون، کمدین صورت سنگی و چاپلین اسطوره ی تلخ اندیش و آواره ی همیشگی طنز، خود نمیخندیدند؛ میخنداندند؛ حال اینجا قضیه عکس شده؛ "محفل شبه هنرمندان" میخندد به ابتذال اثری که در حال ساخت آن است و مخاطبی که به ضرب و زور آتوریته ی رسانه پای اثر نشسته؛ خسته از کار طاقتفرسای روزمرّه، بر ساحل فراموشی درون این قلعه ی شنی که با اولین امواج نقد فرو ریخت و چیزی ازآن برجای نماند.
جون منافع درآمدي صنفشان در خطر است و خود را تافته جدا بافته از جامعه مي دانند
نقد با لفاظی و استفاده از آرایه های ادبی قوام پیدا نمی کند، بلکه نیازمند یک سیر استدلالی قوی است که از معلوماتی محتوم به نتایج جامع و مانع برسد.
این سبک نقدنویسی در شان دست اندرکاران کیهان است، نه یک منتقد بدون تعصب!
به قول دوست رندی که گفت: لنگه کفش در بیابان غنیمت است!
شخصا" سریال طنز "ساختمان پزشکان " را به هجو "در حاشیه " ترجیح می دهم.
با کلیات موافقم و فقط با مورد 5 موافق نیستم و به این منتقد بخاطر قلم بسیار قوی تبریک میگم.
از پاراگراف اول مشخص است که نویسنده میخواهد به هر مساله ای متوسل شود تا به این مجموعه بتازد.
نمیگویم سریالی خوش ساخت به لحاظ تکنیکی بود ولی بالاخره مخاطبان خود را داشت و اگر لابی پزشکان متنفذ نبود قطعا ادامه می یافت. ادعای بی مخاطب بودن این مجموعه به غایت گزاف است.
چیه انتظار دارید مثل یک فعال سیاسی یا اجتماعی بیاید و مبارزه کند
زکی
و البته کلی هم خندیدیم!!!
مگه کاری به جز خنده هم ازت برمیاد؟
انتقادات بجایی بود
چون رسانه ها هم با مهران مدیری اند هیچ کس پیگیری نکرد.