ازدواج اجباری و بچهدارنشدن، دو عاملی بود که زن متهم به قتل در جلسه دادگاه بهعنوان علت اصلی برقراری رابطه با پسرعمو و قتل شوهرش عنوان کرده است.
به گزارش شرق، این زن ٣٤ ساله به نام فرزانه اتهام مشارکت در قتل شوهرش را رد کرد، اما پذیرفت با وارد آوردن ضربات جسم سخت قتل او را تسهیل کرد. نماینده دادستان در ابتدای جلسه رسیدگی به این پرونده که در شعبه ٧١ دادگاه کیفری استان تهران برگزار شد ضمن معرفی فرزانه و پسرعمویش، جواد بهعنوان دو متهم پرونده، جزئیات قتل را توضیح داد.
وی گفت: «متهمان ابتدا با هم رابطه نامشروع برقرار کردند و سپس سعید -شوهر فرزانه- را که مانع این ارتباط میدانستند به قتل رساندند. آنها در بازجوییها به قتل اعتراف کردند و جزئیات را شرح دادند. متهمان بعد از خفهکردن مقتول جسد، او را به حوالی قرچک ورامین بردند و رها کردند. این قتل در تاریخ ٢٢ اسفند سال ٩١ اتفاق افتاد و مأموران بعد از بازداشت فرزانه، پسرعموی او جواد را شناسایی و بازداشت کردند».
او ادامه داد: «فرزانه برای به قتلرساندن مقتول ترامادول، متادون و سیانور را در لیوان دوغ حل کرد و به شوهرش خوراند، سپس با همدستی جواد، او را خفه کرد. با توجه به اینکه بازپرس معتقد به مشارکت بود و دادیار، اتهام فرزانه را معاونت در قتل تشخیص داد، دادگاه عمومی پرونده را بررسی کرد و اتهام مشارکت را برای فرزانه موردتأیید قرار داد.
بنابراین، براساس کیفرخواست صادره درخواست صدور حکم مجازات برای متهمان دارم». در ادامه وکلای اولیایدم به نمایندگی از موکلانشان برای متهمان درخواست قصاص کردند. سپس نوبت به جواد -متهم 19 ساله- رسید.
او اتهام قتل، رابطه نامشروع و شرب خمر را قبول کرد و گفت: «فرزانه، دخترعموی من بود. ما ارتباط خانوادگی داشتیم اما بعد از مدتی بهصورت خصوصی با من تماس میگرفت و از مشکلات زندگیاش میگفت. کمکم به من نزدیکتر شد و گفت از من خوشش میآید و شوهرش، او را درک نمیکند. او حتی اقدام به خودکشی هم کرده بود. فرزانه به من ابراز علاقه کرد و گفت میخواهد با من رابطه داشته باشد، سپس موضوع قتل شوهرش را مطرح کرد، به من گفت بیا او را با هم بکشیم. من ابتدا طفره رفتم اما بعد از چند بار گفتن او، بالاخره قبول کردم. روز حادثه قبل از اینکه وارد خانه مقتول شوم مشروب خوردم، بعد فرزانه به من گفت میتوانم وارد خانه شوم. داخل که رفتم دیدم شوهر فرزانه خیلی وضعیت خوبی ندارد و تلوتلو میخورد. فرزانه گفت به او دارو داده است. بچه فرزانه در اتاق بود. مقتول وارد اتاق دیگر شد و من و فرزانه از پشت به او حمله کردیم و با ظرف مسی به سرش کوبیدیم. او به سمتم برگشت و با من درگیر شد. فرزانه مدام به سرشوهرش میکوبید، بعد یک تکه لباس دور گردن مقتول پیچیدیم و دو نفری او را خفه کردیم. دهانش را هم گرفتیم تا فریاد نزند».
سپس متهم ردیف دوم در جایگاه حاضر شد. او اتهام مشارکت در قتل را رد کرد و گفت: «١٣ ساله که بودم پدرم به زور من را به عقد مردی درآورد. ما رابطه خوبی با هم نداشتیم و مدتی بعد هم آن مرد به دلیل اینکه من بچهدار نمیشدم، طلاقم داد. بعد به خاطر فشارهای خانواده و جامعه مجبور شدم با مرد دیگری ازدواج کنم. به آن ازدواج هم رضایتی نداشتم. شوهرم میدانست من بچهدار نمیشوم. ما تصمیم گرفتیم بچهای را به عنوان فرزندخوانده بیاوریم و بزرگ کنیم. چند سال با شوهر دومم زندگی کردم اما با او هم رابطه خوبی نداشتم؛ چون اعتیاد داشت و اصلا به من توجهی نمیکرد، ضمن اینکه دیگر نمیتوانستم طلاق بگیرم؛ هم بچهای را به فرزندی قبول کرده بودم و هم اینکه خانوادهام من را طرد میکردند. فشارهای شدیدی را تحمل میکردم به همین دلیل هم وقتی پسرعمویم که ١٣ سال از من کوچکتر بود، ابراز علاقه کرد رابطه با او را قبول کردم، هرچند میدانستم این رابطه راه به جایی نمیبرد. بعد مسئله قتل شوهرم پیش آمد، روز حادثه هم وقتی جواد وارد خانه شد و با شوهرم درگیر شد من هم به او کمک کردم».
متهم ادامه داد: «من با کاسه مسی به سرشوهرم کوبیدم که پسرعمویم را نجات دهم اما خفگی به دست جواد اتفاق افتاد و من کاری نکردم. بعد از مرگ هم لباسهایش را عوض کردیم و جسد را به سمت قرچک بردیم. با ماشین شوهرم جسد را حمل و آن را رها کردیم. هرچند من اعلام فقدان کردم و به پلیس گفتم شوهرم فوت شده اما آنها همهچیز را فهمیدند».
فرزانه درباره سرنوشت کودکی که به فرزندخواندگی قبول کرده است، گفت: ما این بچه را از کسی به صورت غیرقانونی گرفته و پول داده بودیم، بعد از دستگیری من، بچه را به بهزیستی تحویل دادند و او حالا در پرورشگاه نگهداری میشود. هیأت قضات با پایان جلسه رسیدگی، برای صدور رأی دادگاه وارد شور شدند و جواد را در هرسه اتهام مجرم شناخته و به قصاص و ١٧ ضربه شلاق محکوم کردند و فرزانه را از اتهام مشارکت در قتل تبرئه و به جرم معاونت در قتل به ١٥ سال حبس و ٩٩ ضربه شلاق محکوم کردند.
يكي توضيح بده لطفا
تا بیای انتقاد هم بکنی صدای یه عده در میاد که جلو آزادی رو نگیرید و ...
قبلا اگه کسی سعی میکرد سر صحبت رو باز کنه وقتی یه جوری متوجه ش میکردی که من متاهلم عقب می نشست ولی الان دیگه انگار براشون مهم نیست !!!! یه جوری با زبون بی زبونی میگن خب متاهلی که باش !!!! بعد سعی میکنند یه جوری سر از زندگیت درارند که با شوهرت مشکلی نداری ؟؟؟ درکت میکنه ؟؟؟
با این کار دنبال توجیه رفتار بی غیرتانه ی خودشون می گردند !!!