چند روز دیگر که ولادیمیر پوتین رژه نظامیان روسیه به مناسبت هفتادمین سالگرد پیروزی متفقین در جنگ جهانی دوم را تماشا میکند، قطعا اثری از سران کشورهای غربی نخواهد بود. باراک اوباما و رهبران اروپایی به نشانه اعتراض به نقش روسیه در اوکراین به میدان سرخ مسکو نخواهند رفت. اما شی جین پینگ، رئیسجمهور چین، میهمان ویژه مراسم خواهد بود – البته در کنار رهبران مستبدی چون اسلام کریماف از ازبکستان.
چیزی از آن روز که پوتین از آینده "اوراسیا" حرف میزد نگذشته، از اتحادی که قرار بود "از دوبلین تا ولادیوستوک" را در بر بگیرد. اما بحران اوکراین که عمیقتر شد، دولتهای غربی به سرکردگی آمریکا روسیه را تحریم کردند. چین شد تنها قدرت اقتصادی جهان بیرون از رژیم تحریم، و رابطهاش با روسیه به نزدیکترین نقطه در نیم قرن گذشته رسید.
بهقول اندری دنیسوف، سفیر روسیه در چین، "پوتین و شی سال گذشته پنج بار دیدار کردند. امسال هم دستکم همینقدر دیدار خواهند داشت، و این اهمیت گفتگوی سیاسی (دو طرف) را نشان میدهد."
شی و پوتین خودشان را "دوستان خوب" میخوانند. هر دو از آن دست سیاستمدارانی هستند که دوست دارند نقش رهبران ملی قدرتمندی را بازی کنند که شکوه گذشته را به سرزمیناش بازمیگرداند.
دشمنان دیرین
اما گذشته دو کشور داستانی دیگر دارد. اتاقی که من سفیر روسیه در چین را در آن دیدم، همان اتاقی است که مائو سال ۱۹۵۹ نیکیتا خروشچف، رهبر شوروی، را در آن دید. آقای سفیر معترف است که آن زمان پشت لبخندها و حرفهای صمیمانه، رابطه دو کشور در حال افول بود، و سرانجام کار به جایی کشید که چین و شوروی دشمنان قسمخورده شدند و وضع نزدیک به دو دهه همانطور ماند.
حتی در مقطعی مائو دستور داد ساکنان پایتخت برای مصون ماندن از حمله هوایی جانپناههای زیرزمینی بسازند.
اما این روزها سیاست خارجی چین بیش از آنکه ایدئولوژیک باشد، عملگرایانه است. دیپلماتهای این کشور در بهره بردن از اختلافهای آمریکا و روسیه خبره شدهاند، و بحران اوکراین در این راستا برایشان فرصتی ارزشمند است.
البته این به این معنا نیست که بحران اوکراین پکن را به دردسر نیانداخته. دولت چین مدعی است که سیاست خارجی این کشور بر پایه حاکمیت، تمامیت ارضی و پرهیز از مداخله بنا شده. اگر اینطور بود، سیاستمداران این کشور قاعدتا باید اقدامهای روسیه در اوکراین را محکوم میکردند.
_____________________________________________________
تاریخچه روابط چین و روسیه
_____________________________________________________
اما واقعیت این است که اصلی مهمتر از این هم در سیاست خارجی هست که از آن صحبت نمیشود: اصل انتقاد نکردن از دوستان در انظار عمومی. بر همین اساس است که چین حاضر نشده بین اوکراین و روسیه طرف کسی را بگیرد.
این ماه رسانههای روسی به نقل از وانگ یی، وزیر خارجه چین، گزارش کردند که تحریمها وضعیت اوکراین را پیچیدهتر میکند. بنا به این گزارش آقای یی گفته بود: "چین در بحران اوکراین کماکان به موقعیت بیطرفانه و منصفانه پایبند است. ما از آغاز اصرار داشتیم که حل بحران فقط و فقط با ابزار سیاسی میسر است."
منافع چینیها
در واقع بحران اوکراین به شکلی محسوس با منافع ملی چینیها همراستا بوده. روسیه بعد از اینکه دوستان اروپایی خود را از دست داد، شدیدا به دوستان – و بازارهای – شرق احتیاج پیدا کرد. بر همین مبنا بود که بهار سال گذشته قراردادی ۳۰ ساله به ارزش ۴۰۰ میلیارد دلار برای صادرات گاز به چین امضاء کرد.
این پروژه، معروف به قدرت سیبری، بزرگترین پروژه از این دست در جهان است، و مذاکرات آن به دلیل اختلاف بر سر قیمت حدود ده سال طول کشید. در نهایت انزوای دیپلماتیک روسیه بود که این کشور را به سوی حل اختلاف هل داد. اغلب کارشناسان معتقدند چین معامله بسیار خوبی کرده.
بعد از این قرارداد، دو طرف در نوامبر سال گذشته چارچوب توافق بر سر یک خط لوله گاز دیگر هم امضاء کردند. این بار از غرب سیبری به شمال غربی چین.
اما نفعی که چین از بحران اوکراین میبرد صرفا اقتصادی نیست. ادامه بحران به اهداف استراتژیک چین هم کمک میکند.
اول اینکه در کنار بحرانهای دنبالهدار خاورمیانه، کموبیش حواس آمریکا را از شرق دور پرت میکند. دیگر آنکه مسکو را بیش از پیش به دامن چینیها هل میدهد و باعث میشود پکن با خیالی آسودهتر تمام توجهاش را صرف فرسودن موقعیت آمریکا در اقیانوسیه کند.
در یک کلام، چین برای تأمین منابع طبیعی و ثبات استراتژیک آن منطقه به روسیه نیاز دارد، و در وضعیت فعلی روسیه به این نقش رضایت داده.
دیمیتری ترنین از مرکز کارنگی مسکو میگوید این مثلثی است که پکن در رأس قدرت آن است نه واشنگتن: "آمریکا باید متوجه باشد که جدیترین رقیباش در قرن بیستویکم در موقعیتی قرار گرفته که بیش از همیشه میتواند به منابع و حمایتهای رقیب قرن بیستم آمریکا تکیه کند. در حقیقت شاهد ظهور یک اوراسیای تازه هستیم که چین در مرکز آن است. از زمان چنگیز خان تا کنون هیچگاه برنامههای چین تا این حد در تغییر چهره اوراسیا نقش نداشتهاند."
طرح بانکی
یکی از این برنامههای چینی "بانک سرمایهگذاری در زیرساختهای آسیایی" (AIIB) است.
این بانک هنوز در مرحله طرحریزی است و حتی یک وام هم نپرداخته، اما در همین حد هم ضربه دیپلماتیک جدی به ایالات متحده وارد کرده. بسیاری از دوستان آمریکا بدون توجه به مخالفت این کشور برای عضویت در هیئت مؤسسان این بانک اقدام کردند.
این اتفاق چینیها را هم به اندازه آمریکاییها متعجب کرد. دیپلماتهای چینی هرگز تصور نمیکردند متحدان دیرین ایالات متحده (از جمله بریتانیا و استرالیا) اینطور به دامان آنها بیایند. اما حالا که این اتفاق به این آسانی افتاده، طراحان استراتژی در چین قاعدتا به راههای دیگری میاندیشند که قوت رهبری آمریکا در این منطقه را محک بزنند.
و از قضا لازم نیست راه دور بروند. اوباما ژانویه امسال در سخنرانی سالانهاش از کنگره خواست در مورد یک قرارداد تجاری در آسیا با دولت همکاری کند: "چین میخواهد قاعده بازی را در منطقهای که رشدش از همهجای دنیا سریعتر است، تعیین کند. این اتفاق موقعیت کارگران و کسبوکار آمریکایی را دشوار میکند. چرا باید اجازه بدهیم این اتفاق بیافتد؟ قواعد بازی را ما باید بنویسیم."
اساسا بخشی از برنامه استراتژیک سیاست خارجی آقای اوباما، موسوم به "چرخش به سوی آسیا"، نوشتن همین قاعده بازی در آن منطقه است. دولت او طرحی دارد به نام "همکاری ترانس-پاسیفیک" (TPP) که ده-دوازده کشور را در بر میگیرد.
چین در این طرح شرکت داده نشده و آن را ابزاری برای محدود کردن برنامههای اقتصادی خودش میداند. بنابراین عجیب نیست که روی یک طرح تجاری مشابه کار میکند – و شاید به همین سبب است که از آن لحن و آن شیوههای تهاجمی که سال گذشته همین موقع همسایههایش را در حوزه شرق و جنوب دریای چین نگران کرده بود، پرهیز میکند.
شی جین پینگ به مرور از طرحهای نظامی استراتژیک به سوی طرحهای استراتژیک اقتصادی رفته. طرح "کمربند اقتصادی راه ابریشم" از نشانههای این تغییر است. طرحی که قرار است برای احداث زیرساختهای انرژی و حملونقل در آسیای میانه وامهای چندین میلیارد دلاری بدهد. همچنین در قالب "راه ابریشم دریایی" برای طرحهایی مشابه در آسیای جنوب شرقی.
اخیرا رئیسجمهور چین به پاکستان و اندونزی رفت تا نظرشان را برای دو طرحی که ذکرش رفت جلب کند.
این در حالی است که طرح همکاری ترانس-پاسیفیک آقای اوباما همچنان گرفتار کنگره و بازیهای سیاسی در واشنگتن است.
هرچه به پایان کار دولت اوباما نزدیک میشویم و حواس آمریکاییها بیشتر به انتخابات ریاستجمهوری جلب میشود، نگرانی متحدان این کشور در شرق آسیا هم بیشتر میشود. متحدانی که حس میکنند آمريکا در رویارویی با چین نامتمرکز، دور از صحنه، و ناکارآمد است.
اما در طرف دیگر به نظر میرسد آمریکاییها چندان نگران تحکیم رابطه چین و روسیه نیستند. از نگاه آنها پیوند خرس روسی و اژدهای چینی موقتی است و دیر یا زود هر دو طرف پنجههایشان را برای هم عیان میکنند.
اوباما پارسال در گفتگویی با نشریه اکونومیست، موضوع را اینطور بیان کرد: "بهنظرم روسیه همواره مثل ژانوس (از خدایان اساطیری رومی) هم به غرب نگاه داشته هم به شرق. فکر میکنم پوتین نمایانگر تنشی عمیق در روسیه است که احتمالا در درازمدت به ضرر این کشور است... بهنظرم مهم است که تصویر بزرگتر را ببینیم."
بلندپروازی فعالانه
آنچه این معادله را به هم میریزد، بلندپروازی چینیهاست.
رهبران چین معتقدند ایالات متحده هرگز از موقعیتاش بهعنوان قدرت بلامنازع در آسیا دست نمیکشد. بنابراین سیاست درازمدتشان این است که به مرور دستش را (در این منطقه) کوتاه کنند.
در این راستا طرحهای توسعه و تجارت منطقهای همانقدر مهم است که پیشرفتهای نظامی.
و البته تکه بزرگ پازل "همکاری استراتژیک" با روسیه است. طرحی که خیال چین را از بیش از ۴۳۰۰ کیلومتر مرز مشترک آسوده میکند، آسیای میانه را وارد نقشه اقتصادی چین میکند، و تلاش ژاپنیها برای یافتن شریک و مقابله با ادعاهای ارضی چینیها را بیثمر میکند.
سال ۲۰۰۹ که اوباما به قدرت رسید، اهداف سیاست خارجی خود را بازسازی رابطه با روسیه و "چرخش به سوی آسیا" اعلام کرد. شش سال بعد، در حالیکه به پایان دوران قدرتش نزدیک میشود، این چین است که رابطه با روسیه را از نو ساخته، و روسیه است که به سوی آسیا چرخیده.
ولی امریکا علاوه بر قدرتی که هیچ کشوری تا به حال تجربه نکرده؛امنیت و رفاه بی مانندی برای مردمش فراهم کرده
از قدیم گفتن دوستی خاله خرسه(یعنی دوستی با روسیه آخرش ضرره)