یادداشت دریافتی- محمد ماکویی؛ مشتری از صاحب گالری قیمت تابلو نقاشی را پرسید. صاحب گالری جواب داد که قیمت تابلو ۱۰۰۰ دلار است. مرد نقاشی کوچکتری را نشان داد و قیمت آن را سوال کرد. صاحب گالری جواب داد که نقاشی ۲۰۰۰ دلار میارزد. این بار مرد تابلویی به مراتب کوچکتر را نشان صاحب گالری داد و به مجرد اینکه فهمید تابلو ۴۰۰۰ دلار میارزد نگاهی حق به جانبانه به صاحب گالری انداخت و به او گفت: «ببخشید! اگر من نخواهم هیچ تابلویی را بخرم چقدر باید پول بدهم؟!»
شاید باورش کمی سخت باشد اما تخصص یعنی همین! به عبارت دیگر کارهای تخصصی، کارهایی هستند که جلوه ظاهری کمتری دارند اما انصافا بیشتر میارزند! هر چند این ارزش گذاری هرگز نباید تا آنجا پیش برود که متخصص دستمزد فوق العاده بالایی را برای کار نکرده مطالبه نماید!
شاید بدرستی ندانیم که از چه موقع کارهای تخصصی راهشان را به خانه و زندگی ما باز کردند! با این وجود باید پذیرفت که انجام اعمال به طریقه تخصصی بیش از آنکه از علاقه آدمها به انجام کارهای پیچیده و فنی که کمتر کسی ازشان سر در میآورد نشات بگیرد، معلول ازدیاد جمعیت و فضای کمی است که برای زندگی کردن در اختیار آدمها قرار گرفته است! زیرا زیاد شدن مردم و افزایش تقاضا بود که متخصصین و دانشمندان را بر آن داشت که چیزهایی کوچک تولید کنند تا هم هزینه کمتری برایشان بتراشد و هم به اندازه کافی به همه برسد!
همین امروز هم اگر آدمی رصد کننده اخبار مهم روز باشد متوجه میشود که فناوری نانو در بورس قرار گرفته است که معنی آن اینست که خیلیها دست به کار سر کار داشتن با چیزهایی شدهاند که هم آنقدر کوچکند که دیده نمیشوند و هم آنقدر ریز که کسی سر از کارشان در نمیآورد!
خانههای نقلی و قوطی کبریتی امروزه که ارزشی به مراتب بیش از خانههای بزرگ و ولنگ و واز و اشرافی قدیمی دارند بخوبی میرساند که ما آدمهای امروزه برای چیزهای کوچک ارزشی به مراتب بیش از ساختههای بزرگ قائلیم به شرط آنکه هم به جای معمار ساز، مهندسی ساز باشند و هم درشان تجهیزات و امکاناتی به کار رفته باشد که در قدیمیها هرگز به کار گرفته نمیشد!
با این اوصاف شاید باید به مدیران و روسایی که کارمندان و کارگرانشان را کوچک میکنند تا بهتر در خانه و زندگیشان جا شوند نیز به دیده احترام نگریست! به ویژه که تجربه ثابت کرده کوچک سازی بیماریی واگیردار است و محال است کارمند یا کارگر کوچک شده دست به کوچک سازی زن و بچه و یا از آن بدتر شوهر و بچهها نزند!
موضوع دیگری که پای تخصص را به میان آورد تولید یک چیز به جای چند چیز بود که ضمن آنکه کار همه آنها را به خوبی آنها انجام میداد، یک چندم هر یک از آنها هم جا لازم نداشت!
در این مورد علاوه بر جمعیت زیاد، راحت طلبی مردم هم به یاری متخصصین و دانشمندان شتافت تا علاوه بر تولید چیزهای کوچک، چیزهایی تولید کنند که قادرند بیش از یک کار را به انجام برسانند! به عنوان مثال اگر در گذشتهای نه چندان دور مردم از یک تلفن سیم دار فقط بابت حرف زدن استفاده میکردند، تلفنهای بیسیم امروزه نه تنها به عنوان همراه اول حتی تا توی دستشویی نیز آدمها را همراهی میکنند، بلکه هم با داشتن انواع و اقسام بازیها کاری میکنند که حوصله صاحبانشان سر نرود و هم با دارا بودن کلی جوک و لطیفه موجب میشوند که لحظات خوب و خوشی برای آدمها رقم بخورد! علاوه بر این همراهان امروزه قابلیتهایی دارند که کمتر کسی ازشان آگاه است و مثلا میتوانند کاری کنند که صاحبانشان واقعا حرف مفت بزنند!
با همه اینها باید این نکته را هم در نظر بگیریم که فناوری و تخصص آنچنان که باید و شاید وارد خانه و زندگی ایرانیان نشده زیرا هنوز ارزش گذاری بسیاری از ساکنان ایران زمین اینگونه است که میخواهند با تعیین سایز و ابعاد و اندازه چیزها و یا زمانی که به تولید آنها اختصاص داده شده به ارزش واقعی آنها پی ببرند و بنابراین همانطور که توی کتشان میرود که ماشین شاسی بلند امریکایی میباید گران قیمتتر از پراید سواری تولیدی خودمان باشد و تلویزیون ۴۲ اینچی میبایست ارزشی به مراتب بیشتر از تلویزیون ۱۴ اینچی داشته باشد، باور نمیکنند که آدمی که ۱۰ دقیقه کار کرده باشد؛ می خواهد این کار جراحی قلب باشد؛ حق دارد که درآمدی بیش از در آمد ۸ ساعته یک آدم دیگر؛ که مثلا کارگر ساده ساختمانی است؛ دشت کند!
دوستی تعریف میکرد که قبول کرده بود که متره-برآورد عملیاتی ساختمانی را در ازای ساعتی فلان قدر انجام دهد و چون مشتری با تعجب از او سوال کرده بود که فلان قدر بابت یک ساعت کار زیاد نیست! جواب داده بود که این مبلغ بابت یک ساعت کار نیست و بابت ۱۴ سال و یک ساعت کار است! و بعد که حیرت بیشتر مشتری را دیده بود توضیح داده بود که کار به آن شسته و رفتگی که خودش میخواهد تنها وقتی از آب در میآید که او ۴ سال تحصیل و ۱۰ سال سابقه کاری خویش را هم ضمیمه آن یک ساعت کرده و آنها را هم جهت انجام کار به خدمت بگیرد!
البته خوبی دوستم این بود که چون جدا اعتقاد داشت که همیشه حق با مشتری است، اضافه کرده بود که میتواند کمتر هم بگیرد به آن شرط که مشتری بپذیرد که او بسیاری از دانستههایی که سر کلاس و یا انجام کارهای مختلف فرا گرفته بود را نادیده گرفته و آنها را در این مورد بخصوص لحاظ ننماید!
با این اوصاف اگر جدا جامعه امروز ایران علاقمند است که به رفاه بیشتری دست یابد، باید بداند که این مهم جز با بهرهمندی از فناوری و تخصص روز نصیب او نمیشود و شک نیست که در این باب میبایست از پرداخت هزینههای لازم ابایی نداشته باشد!
توجه به این نکته به ویژه برای کارفرماهایی که میخواهند حقوق سر برج پرسنل خویش را در موقعی که سر برج نیست پرداخت کنند و با این وجود بابت زیادی این حقوقهای مفت آه و فغانشان به آسمانها بلند میشود، لازمتر است زیرا همانطور که آنها به حقیقت پی بردهاند که تولیدات و خدمات آنها میباید که ارزش افزوده داشته باشند، شایسته است بپذیرند که این ارزش افزوده میبایست پرسنلی را هم شامل شود که هم تحصیلات عالیه دارند و هم با سالها کار و تلاش و کوشش، موهای خود را در آسیاب سپید نکردهاند! زیرا چنین تفکری همانند توافق ایران و ۵+۱ یک تفاهم دو سر برد است که به درد هر دو طرف معامله میخورد زیرا هم دریافتی و رضایت شغلی کارمندان و کارگران را بالا میبرد و هم موجب میشود نزدیکیهای سر برج بیخود و بیجهت فشار خون روسا و مدیران بالا نرفته و سلامتی آنها به مخاطره نیفتد!