یادداشت دریافتی- یونس یونسیان*؛ بر سر بالین طبیب از ناله من زار شد
از برای صحبت من آمد و بیمار شد
(از دیوان هلالی جغتایی)
از همین آغاز به سراغ اصل مطلب میروم، چرا جامعه پزشکان کشور در برابر سریال تازه مهران مدیری واکنش نشان میدهد؟ اندیشمندان و هنرمندان و برخی از مسولان در نوشتهها و صحبتهایشان تلاش کردند تا پاسخی بر این سوال بیابند و این واکنشها را به عوامل متفاوتی ارتباط دهند.
عدهای کم تحمل بودن و تاب نقد و انتقاد نداشتن جامعه پزشکان را محور قرار دادهاند و برخی نیز از لزوم اعتماد میان هنرمندان و پزشکان سخن گفتهاند و تلاش برای ایجاد جامعه آزاد و بدون سانسور و بالا رفتن جنبه در برابر نقد را مورد اشاره قرار دادهاند.
دلایلی از این دست همواره از بیرون و بر مبنای رابطه میان منتقد و آنچه نقد شده است به سراغ تحلیل رفتهاند و از این رو قادر به دریافت کامل این قضیه نیستند.
با بررسی همه اخبار و واکنشها در این موضوع به این نتیجه رسیدم که بهترین راه برای دریافت این موضوع همانا دوباره گوش دادن و دقیق شدن به صحبتهای جامعه پزشکان و بیرون کشیدن تحلیل از درون صحبتهای خودشان میباشد. از این رو به سراغ نامه رییس سازمان نظام پزشکی رفتم که بدون شک با همکاری و همفکری بخشی از بزرگان جامعه پزشکی کشور نگارش شده است و تفسیر این نامه را هدف اصلی این نوشته قرار میدهم.
واکنشهای مسلسل وار و بسیار تند و تیز جامعه پژشکی کشور به سریال تازه مهران مدیری با عنوان «در حاشیه» و نامه رییس سازمان نظام پزشکی خطاب به رییس سازمان صدا و سیما و توسلها و منطق بافیهای غریب برای ایجاد ارتباط میان «حرفه پزشکی» و «چیزهای مقدس» به خوبی و بدون نیاز به هیچگونه کنکاشی نشان داد که یک جای کار میلنگد و چیزی به شدت بیمارگون در فضای میان جامعه پژشکی و نمایش و انتقاد از این جامعه برقرار است.
گویا پزشکان کشور بیش از هر چیز مفهوم «جامعه پزشکی» را در چنین مواردی جدی میگیرند و به شدت در برابر هر گونه انتقاد یا دست درازی به ساحت پزشکی با سرعت دست به دست هم میدهند تا فرد خاطی را با شیوهای تمیز و بهداشتی از میدان به در کنند.
چیزی که به شدت ذهن من را مشغول کرده است شیوههای پاسخ دهی و ایجاد یک متن دندان شکن توسط جامعه پزشکان یا به قولی رابطه پزشکان با نامه نگاری و منطق و متن است.
جریانات اخیر در خصوص سریال تازه مهران مدیری اگر چه چیز تازهای نداشت ولی به یکباره توجه را به سمت رابطه میان پزشکان و نامه معطوف کرد.
رابطه میان طبابت و متن همواره رابطه اسرارآمیز و غریبی بوده است. پزشکان در بسیاری از موارد از «زبان تخصصی» و «جارگون»های ویژه استفاده میکنند. حتی شوخیهای عامیانه با «دستخط پزشکان» و نسخه نویسی ناخوانای این جماعت به وضوح در بردارنده حقیقتی عریان است: پزشکان به شدت علاقه به تصاحب متن و نگارش یک متن بدون ایراد دارند و این متن را بیش از هر چیز از اصطلاحات و کلمات خاص پر میکنند تا برای عوام قابل فهم نباشد.
حالا اما در نامه رییس سازمان نظام پزشکی کشور به رییس سازمان صدا و سیما در حقیقت با رویکرد تازه و شیوه نوینی از ارتباط میان پزشکان و متن مواجه میشویم. نامهای که پر از فلسفه بافیهای بیمورد، ارجاعات بدون مناسبت به نام و شعار سال جدید تا نظریات موردی بزرگان و تصمیم گیرندگان اصلی کشور در اهمیت و قداست حرفه پزشکی میباشد.
نامهای که به شدت در حال فلسفه بافی است و در این حال در فرآیند عریان سازی و از هم گشودن ساختارهای ذهنی و افشای درونیات روانکاوانه جامعه محترم پزشکی کشور نیز میباشد. نامهای که باید از منظر روانکاوی و پسیکانالیز نیز مورد بررسی قرار گرفته تا ویژگیها و امیال نگارندهاش را افشا کند.
جمله معروفی در نظریه روانکاوی ژک لکان وجود دارد که میگوید: نامه همیشه به مقصد میرسد. به عبارت دیگر باید گفت که نامه رییس سازمان نظام پزشکی به ظاهر قرار بوده به مقصد رییس سازمان صدا و سیما باشد ولی مقاصد دیگری را هدف گرفته و به جاهای دیگری سرک میکشد.
نامهای که بیش از هر حکم و سندی میتواند نشان دهنده رویکرد یک طرفه و فاقد انعطاف جامعه پزشکان کشور به موضوع نقد باشد.
در اینجا بخشهایی از نامه را که به نظر من به شدت نیازمند تفسیر است و در مواردی نشان دهنده دیدگاههای غیر واقعی و بر مبنای پیش فرضهای نادرست را مورد بررسی قرار میدهیم.
در این نامه به رابطه میان پزشک و بیمار اشاره شده و کلمه پزشک را مقدم بر بیمار آورده است: «پیش از این نیز در مکاتبات متعدد با جناب آقای ضرغامی، ریاست وقت سازمان و جنابعالی کرارا بر اهمیت تحکیم رابطه بین پزشک و بیمار و نقش موثر آن در درمان تاکید گردید و از رویه نامناسب آن سازمان محترم به طور اخص در طی هجده ماه گذشته که به صور مختلف و با اتکا به آمار مجعول و تصاویر غیرقابل اعتماد و تولید برنامههای غیرآگاهانه و بعضا مغرضانه در تخریب این رابطه موثر کوشیده است، گلایهمندی خود را به نمایندگی از جامعه بزرگ پزشکی کشور اعلام نمودهام.»
حالا یک سوال اساسی مطرح میشود، به راستی منظور رییس سازمان نظام پزشکی از رابطه میان بیمار و پزشک چیست؟ چه نوع رابطهای از منظر ایشان میان بیمار و پزشک وجود دارد و آیا این رابطه را فقط باید از طرف جامعه پزشکان مورد بررسی قرار داد؟
نقش رابطه میان بیمار و پزشک در درمان چیست، آیا صرف داشتن رابطه با یک پزشک میتواند به درمان منتهی شود و در این میان به راستی یک پزشک مگر چه قدر رابطه با مریضها و بیمارانش برقرار میکند.
اتفاقا همین جاست که از همان ابتدای نامه با مفهومی مواجه میشویم که خودش بسیار جای نقد دارد و اصلا بودن یا نبودنش محل سوال است و درست همین جاست که این نامه کلیه پیش فرضهای خود را بر اساس رابطهای قرار میدهد که مشخص نیست چگونه و به چه شکل ساخته شده است و نقش عوامل دیگر در تخریب یا تحکیم آن چیست.
میشل فوکو به نوع خاص نگاه پزشک به بیمار در سده هجدهم اشاره میکند که منجر به شکل گیری نوعی زبان خاص برای حرفه پزشکی شد. گفتمانی که در شکل گیری و حفظ سلطه پزشکی نقش بسزایی داشته و دارد.
اینجا بود که زبان پزشکی به عنوان ابزاری تفسیری در خدمت نگاه پزشکی قرار گرفت. این زبان برخاسته از رابطه میان پزشک و بیمار و درعین حال برسازنده این رابطه به شمار میآمد.
رابطه میان پزشک و بیمار در طول تاریخ پزشکی به تعبیر فوکو سه شکل کلی داشته که تغییرات عمده آن در دو صده اخیر اتفاق افتاده است. تا قرن هجدهم جایگاه بیمار در خانه خودش بود و پزشک نیز برای عیادت بیمار و درمان وی به آنجا مراجعه مینمود. این پزشک بود که بر بالین بیمار حاضر میشد و بهترین مکان برای درمان بیمار منزل خود وی شناخته شده بود. جایی که در آن بیمار میتوانست علاوه بر اجرای دستورات پزشک از پرستاری و دلسوزی اعضای خانواده خود و کسانی که به سلامت وی اهمیت میدادند نیز برخوردار باشد.
همزمان با شکل گیری کلینیکها بیمار از محیط طبیعی خود جدا گشته، به مکانی خاص که تنها برای بیماران ساخته شده بود نقل مکان میکند. بیمار و بیماری از محیط طبیعیشان خارج میشوند. پزشکان در کلینیک علاوه بر تلاش برای تشخیص و درمان بیماری از بیمار به عنوان ابزاری برای ارتقای سطح دانش پزشکی خود و انتقال آن به پزشکان جوانتر و کم تجربهتر نیز استفاده میکردند.
ارتباط تنگاتنگی میان کلینیکها و مراکز آموزش پزشکی شکل گرفت. دیگر سوالات مکرر و گفتگوهایی که در خانه میان پزشک و بیمار شکل میگرفت جای خود را به معاینات دقیق پزشک داده بود و پزشک کمتر با بیمار سخن میگفت و سوالات کمتر، کوتاهتر و مشخص تری بیان میداشت. نوعی شناخت پاتولوژیک نسبت به بدن انسان و بیمار در حال شکل گیری بود.
پزشک دیگر تنها و یا عمدتا بر اساس دادههای آزمایشگاهی با بیمار ارتباط برقرار میکند و بیماری را میشناسد. بیماری آن چیزی نیست که بیمار حس و بیان میدارد و یا حتی آنچه علائم ظاهری بدن او در معاینات نشان میدهد. بیماری بر روی برگههای آزمایش ثبت شده است.
دیگر پزشک حتی بدون نگاه کردن به بیمار هم میتواند بیماری را تشخیص داده، دارو و شیوههای درمان را تجویز نماید چه برسد به اینکه نیاز به حرف زدن با بیمار داشته باشد.
اینجاست که به وضوح میتوان گفت این رابطهای که ریاست سازمان نظام پزشکی از آن سخن میگوید به این سادگیها هم نیست و یا ایشان میخواهند این رابطه را ساده نشان بدهند و یا خبری از پیچیدگیهای این رابطه در جهان مدرن ندارند.
نقش رابطه میان بیمار و پزشک در درمان نیز از آن ادعاهای عجیب است و بهتر است به جای آن از تعابیر دقیقتر و مناسبی استفاده شود که گویای مفهوم باشد.
در جای دیگری از این نامه به نقش جامعه پزشکی در دستاوردهای دولت در زمینه سلامت اشاره شده است: «اگر دولت دستاوردی در زمینه سلامت داشته است و از کاهش پرداخت از جیب مردم سخن میگوید؛ این موفقیت جز با فداکاری و همکاری ایثارگرانه و صبورانه همه دست اندرکاران عرصه درمان اعم از پزشک و پرستار و پیراپزشک میسر نبوده است. فراموش نکنید طی این سالها جامعه خدوم پزشکی بوده است که از حقوق واقعی خود گذشته و یارانه نظام سلامت را از جیب خود پرداخت کرده است.»
چرا ایشان فکر کردهاند که تنها ساختار جامعه پزشکان هستند که به کاهش پرداخت از جیب مردم کمک کرده است. اگر با آمار و ارقام درست و مقایسههای اقتصادی و منطبق با درآمدها وارد این بحث شویم هستند بسیاری از ارگانها و نهادها در کشور که بسیار بیش از جامعه پزشکان از خود گذشتگی کردهاند و دیگر نیازی به نمایش و شلوغ کاری و استفاده از عناوین فاتحانهای نظیر ایثارگری و صبوری و دلسوزی نیست.
پزشک برای دانستن حقیقت آسیبشناختی باید بیمار را به امری انتزاعی تبدیل کند. وی موظف است علامتهایی را که ضرورتا همراه بیماری هستند از آنهایی که اتفاقی هستند تشخیص دهد. پزشک باید بتواند فواصل و فضاهای خالی میان حضور و عدم حضور بیماری، یک بیماری از بیماری دیگر، شکل حقیقی از شکل کاذب، شکل مشروع از غیرمشروع و خوش خیم را از بدخیم بشناسد و تحت توجه قرار دهد.
در اینجاست که پزشکان نیز نسبت به جایگاه خود در جامعه از چنین تفکر طبقه محوری استفاده میکنند و حتی ساختارهای فکری خود را مستقل از بخشهای دیگر جامعه ایجاد میکنند.
در جای دیگری از این نامه اشاره شده است که برنامههایی نظیر سریال درحاشیه «موهوم» هستند و این سوال مطرح شده است که «حال سوال این است که آیا پخش چنین برنامههای موهوم در طول سنوات گذشته در راستای نگاه مدبرانه مقام معظم رهبری نسبت به جامعه پزشکی بوده است؟»
به راستی منظور از صفت «موهوم» چیست و چرا از این صفت برای یک برنامه طنز تلویزیونی استفاده شده است. شاید گیر دادن به این صفت در روند تحلیل بنده یکی از اساسیترین اولویتها باشد چرا که الصاق ویژگی توهم و وهم به یک برنامه پر مخاطب تلویزیونی بیش از هر چیز نشان دهنده این حقیقت تلخ است که جامعه پزشکی به چنان تک نگری و رویکرد تمامیت خواهانهای دچار شده است که آنچه را اکثریت جامعه میپسندد و به آن میخندد با یک حکم قطعی به یک «توهم» و امر موهوم بدل میکند.
به نظر من در چنین مواردی باید خیلی مودبانه گفت که شاید توهم و امر موهوم فرضیات شما و نظریاتتان نسبت به جامعه باشد، شاید تنها از بدنها میدانید و هنوز چیزی از جامعه را نمیشناسید.
موضوع کنترل و قدرت در حوزه پزشکی به دو صورت مطرح میشود. یکی کنترلی که بر پزشکان اعمال میشود و دیگری کنترلی که پزشکان بر جامعه اعمال مینمایند. در صورت اول باز هم کنترل به دو نوع تقسیم میشود. یکی کنترل مراجع سیاسی بر پزشکی و دیگری کنترل تعدادی از پزشکان برگزیده بر کل پزشکان. اما صورت دیگر کنترل با نفوذ پزشکان به حوزههای مختلف زندگی انسان هاست.
قدرت سیاسی نیز با حمایت از پزشکان از این نفوذ استفاده میکند و به اعمال قدرت میپردازد. وضع قوانین سفت و سخت کفن و دفن، ثبت تولد و مرگ و کنترل و شناسایی بیماران در کلینیکها نمونههایی از این اعمال قدرت و نفوذ و به نوعی پلیسی نمودن جامعه با استفاده از قدرت پزشکی است.
در ادامه همین سیستم فکری و نوشتار باید به شدت جامعه پزشکی را از موهوم خواندن هر چیز منع کرد. به راستی چه چیزی باعث میشود که یک پزشک بتواند بر همه ادراکات ما کنترل داشته و انها را برچسبگذاری کند.
در پایان نامه مذکور با عبارتی بسیار محکم و در حکم خط و نشان مواجه میشویم که اینگونه تیتراژ پایانی نامه را رقم میزند: «لازم به یادآوری است که مردم به پزشکان خود اعتماد دارند و این جزئی از فرهنگ ایرانی است که حتی نه فقط در مشکلات درمانی که در برخی مسائل زندگانی شخصی نیز پزشک را محرم خود دانسته و او را طرف مشورت قرار میدهند و هرگونه تخریب در این رابطه بیش از آنکه پزشک را متضرر کنند اثری به مراتب بیشتر بر بیماران و مردم خواهد داشت.»
آنچه توجه اصلی را در این متن به خود جلب میکند همانا مفهوم نظارت پزشکی است. دنیای پزشکی با قدم نهادن در تمام حیطههای زندگی انسان خود را مجاز به نظارت بر آن حوزهها دانسته و سعی در اعمال قدرت و نفوذ خود در آنها دارد.
پزشکان در همه جا اعمال قدرت میکنند و درباره هر موضوعی که به نوعی با انسان و کالبد وی در ارتباط باشد نسخه میپیچند. از لحظه تولد تا حتی پس از مرگ هم کالبد انسان را زیر نظر میگیرند. به عبارت دیگر پزشکان نمیتوانند هیچ گونه دخل و تصرفی را در این حوزه تاب بیاورند و این واکنش به واقع یک واکنش طبیعی و متناسب با ساختار اندیشگانی و فکری یک پزشک است و نباید بر پزشکان خرده گرفت که چرا از این سریال و محتوایش رنجیدهاند.
مساله اصلا محتوای سریال و یا وجود یا عدم وجود توهین یا تخریب نیست. پزشکان و جامعه پزشکان کشور به هیچ عنوان با مهران مدیری و یا سریالش مشکلی ندارد، مشکل واقعی این است که پزشکان بیش از هر چیز با جایگاه خودشان مشکل دارند و نمیتوانند لرزش یا نزدیک شدن هر چیزی را به اینجایگاه تحمل کنند.
هزار بار هم که به جامعه پزشکان کشور بگویید تحمل داشته باشید، جنبه انتقاد داشته باشید، به فضای باز و ابراز ایدهها احترام بگذارید، به هنرمندان اعتماد کنید و توصیههایی از این دست، باز هم بیفایده است و باز هم همین آش و همین کاسه برقرار است.
مساله اصلی در مکان و زمان دیگری رخ داده است، در طول زمان، جایی در اطراف یک پزشک، چیزی شبیه به هاله، چیزی شبیه به دستخط پزشکان و چیزی شبیه به مردمانی که بیماریات را تشخیص میدهند، درمانات میکنند، ایثار میکنند، لباس سپید و تمیز میپوشند، از حقوق خودشان میگذرند، یارانه نظام سلامت را از جیب خودشان پرداخت میکنند، سریالهای موهوم نمیبینند، محرم و مونس بیمار هستند، قابل ستایش و تقدیس هستند و به راستی باید با صدای بلند فریاد زد:
امشب، شب مهتابه، حبیبم رو میخوام، حبیبم اگر خوابه طبیبم رو میخوام.
*پژوهشگر و منتقد
اگر نگاهی به نقد خود کنید میبینید که خود شما بدتر از نامه ذکر شده از لغات و اصطلاحات دهن پرکن استفاده کرده اید و هیچ دلیل منطقی در متن شما به عنوان نقد ندیدم
ظریات میشل فوکو را نمیتوانید برای جامعه ایرانی نسخه بپیچید حتی جوامع غربی به شدت نظریات این فرد را زیر سوال برده اند مسلما اگر کتاب دیوانگی و تمدن پزشکی ایشان و یا اثر پیدایش کلینیک را مطالعه کرده باشید متوجه خواهید شد که افکاری به شدت پارانویایی و تروریستی ضد عقل گرا دارند
و حتی کلمه خدایان سفید پوش که فرارو انرا یک تیتر کرده نیز از افکار پارانویایی ایشان منشا گرفته میشود
ضمنا سده هجدهم درست نیست منظورتان صده میباشد احتمالا
ایا هدف کلی پزشکی در صده اخیر جز بهبود بهداشت و افزایش سن انسانها و بهبود کیفیت زندگی بوده است؟
ایا شما پزشکی را با صاحبان قدرت کارخانه های اسلحه و بمب سازی که فقط کشتار را افزایش داده و قدرت خود را افزایش داده اند با این نظریه تان در یک ردیف و بدنبال قدرت ارزیابی میکنید؟ایا افزایش قدرت نظارت پزشکان در این نظریه واهی به افزایش سلامت و امید به زندگی انسانها منجر شده یا کاهش طول عمر و افسردگی و مرگ ؟
بهتر است بجای کپی نظریات میشل فوکو در نوشته خود مطلبی منطقی و در جهت اصلاح امور میفرمودید و نقد خود را در مورد این سریال بی سر و ته میفرمودید که کدام کاراکترهای کندی و طنز اجتماعی رعایت شده است؟
ایا فردی که خود جزو سرمایه داران بزرگ کشور و تاجر و وارد کننده میباشد میتواند نظام به اصطلاح سرمایه داری پزشکی را نقد کند؟به نظر شما خود این کار اقای مدیری به نوعی سو استفاده از فضای موجود علیه پزشکان در یکساله اخیر برای نفع مالی خود نیست؟
من که بشدت بهشون بدبینم و از نگاه مغرورانشون به بقیه متنفرم.