صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۲۲۸۲۸۶
تاریخ انتشار: ۰۳:۴۳ - ۱۱ فروردين ۱۳۹۴
یادداشت دریافتی- قدرت مظاهری؛ اصولا فرقی نمی‌کند که کجایی باشید و توی کدام جغرافیا به دنیا آمده باشید. همین که اولین تارهای موی سرتان به دست‌هایتان چسبید یا بر روی لباس‌هاتان ریخت، به مجمع کچل‌ها وارد شده‌اید.

کچلی دقیقا مثل یک سندروم خاص است که کلّه آدم‌ها را مثل همدیگر مشابه سازی می‌کند. مثل سندروم ترنر، سندروم فریاد گربه، سندروم داون و یا باقی سندروم‌هایی که ندیده‌ام و نمی‌شناسم.

سندروم کچلی باعث می‌شود که شکل و شمایل آدم‌ها ـ خصوصا کلّه‌هاشان ـ آهسته آهسته تغییر کند و قیافه‌ها از آن حالت شش در چهاری به سوی یاس و خمودگی پیش برود.

با این حال اغلب آدم‌هایی که دچار این عارضه می‌شوند، کم کم به شکل و تیپ جدیدشان خو گرفته و با آن مانوس می‌شوند. به ندرت اتفاق می‌افتد که آدم‌های کچل با دیدن عکس‌های دوران نوجوانی و جوانی خود، در حسرت موهای پرپشتشان آهی کشیده و دچار یاس فلسفی شوند.

با این حال در میان این جماعت کچل، هستند اعضایی که به مرامنامه نانوشته این سندیکا پشت پا زده و ضمن خیانت به همنوعان خود، سرشان را زیر ماشین پیازکوبی قرار داده و مجددا مودار یا مودرار می‌شوند.

کچل‌هایی که با مردانگی تمام، شکل و قیافه جدیدشان را پذیرفته و با آن در مجامع عمومی ظاهر شده و حتی در برابر دوربین‌های مخفی و علنی لبخند می‌زنند، از آن دست کچل‌های خوش و خرمی هستند که لذتی را که در کچلی می‌برند، در زمان نوجوانی و جوانیشان هم نبرده‌اند. این گروه بر این عقیده‌اند که نباید روی سر را نگاه کرد بلکه باید توی سر را نگریست.

گروهی دیگر از کچل‌ها اما ضمن اعتراض به گروه قبلی که توی سر را ارجح بر روی سر می‌دانستند، این شعار را دلخوشکنک کچل‌ها برای خالی نبودن عریضه دانسته و بر این باورند که اگر به‌‌ همان شعاردهنده‌ها مقداری تار مو بدهند، آن‌ها فی الفور شعارشان را سر و ته کرده و وارونه ى آن را فریاد می‌زنند.

خلاصه کچل‌ها آدم‌های متفاوتی هستند. از کچل‌های کوچه بازاری تویشان پیدا می‌شود تا کچل‌های لات و عربده کش. از کچل‌های کارمند بگیر تا ... . کچل‌های اخمو، کچل‌های خنده رو، کچل‌های کوتاه، کچل‌های دراز، کچل‌های شوخ، کچل‌های جدی و خلاصه به تعداد صفت‌هایی که توی فرهنگ لغت می‌توان یافت، دایره گستردگی کچل‌ها را می‌توان بسط داد.

از میان همه این کچل‌ها که با صفت و موصوف‌های آشنا و یا غریب و نا‌آشنا توی ذهنمان رژه می‌روند، شاید هیچ کدامشان به اندازه کچل‌های خودنویس به دست، عزیز و دوست داشتنی نباشند. کچل‌های مهربان و متفکری که تمام دار و ندارشان یک خودنویس کوچک است اما با همین خودنویس کوچکشان بیش از یک ارتش کارایی دارند.

کچل‌هایی که نه از شاه حساب می‌برند و نه از شعبان بی‌مخ‌. این کچل‌های دوست داشتنی بیش از آنکه به عضلات و سرپنجه‌هاشان متکی باشند، فکرشان را پرورش می‌دهند و بیشتر از آنکه با چماق انس و الفت برقرار کنند، با قلم و خودنویس عجین می‌شوند.

چرچیل پس از خاتمه دادرسی در دیوان لاهه گفت هیتلر و ارتش قدرتمندش نتوانستند ما را شکست دهند اما یک کچل آریایی با خودنویسش ما را شکست داد و از کشورش بیرون کرد.

بیست و نهم اسفندماه، سالروز ملی شدن صنعت نفت به کمک خودنویس آن کچل فرزانه ـ بی‌هراس از نعره شعبان بی‌مخ ـ بود. امید که کچل خودنویس به دست دیگرمان هم بی‌توجه به عربده دلواپسان، نه تنها پنج به اضافه یک، بلکه جهان و جهانیان را مبهوت چرخش خودنویسش کند. چنین باد.

ارسال نظرات