صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۲۲۸۰۳۷
سیاه و سفیدِ یک زندگی مشترک در گفت‌وگو با زوجی که چند سال است زندگی مشترک بدون ازدواج رسمی و ثبت شده را انتخاب کرده‌اند.
تاریخ انتشار: ۱۳:۴۰ - ۰۸ فروردين ۱۳۹۴
سیاه و سفیدِ یک زندگی مشترک در گفت‌وگو با زوجی که چند سال است زندگی مشترک بدون ازدواج رسمی و ثبت شده را انتخاب کرده‌اند.
 
به گزارش خبرآنلاین، ازدواج سفید، تهدید جدید نهاد خانواده در ایران. شاید از تهدید هم باید پا را فراتر گذاشت؛ کابوس هولناک نهاد خانواده. اگر تا یکی دو سال پیش از جامعه‌شناسان خانواده و از مسوولان حقوقی می‌پرسیدید مهمترین آسیبی که خانواده ایرانی را تهدید می‌کند، به اتفاق از طلاق نام می‌بردند. موضوعی که با هر کیفیتی و به هر دلیلی، به هرحال در بطن خانواده اتفاق می‌افتد. هرچند که افزایش سن ازدواج و بی رغبتی جوانان به ازدواج هم در مراحل بعدی قرار می گرفت. اما دغدغه حفظ خانواده های تشکیل شده،‌ از همه مهمتر بود.
 
اما در سال ۹۳، زنگ هشدار برای ازدواج سفید، به صدا درآمد؛ شیوه ای از زندگی که با عرف، شرع، سنت و سبک زندگی جامعه ایرانی در همه این سال ها و دهه ها و حتی قرن های گذشته همخوانی ندارد. هرچند که بسیاری بگویند که این موضوع آنقدر فراگیر نیست که برایش نگران بود، اما به نظر آنقدر جدی هست که معاون ساماندهی امور جوانان وزارت ورزش و جوانان که یکی از نخستین افرادی باشد که دراین‌باره هشدار می‌دهد.  
 
ازدواج سفید درحالی در جامعه ایران رواج پیدا کرده که در شرع، قانون ازدواج موقت وجود دارد. قانون مترقی که به دلیل استفاده نامناسب از آن و رواج ازدواج موقت در برخی مردان متاهل از چنین چیزی، با واکنش های منفی بسیاری همراه شده و ظاهرا عرف آن را نمی پذیرد. این درحالی است که ازدواج موقت می تواند جایگزینی برای ازدواج سفید باشد.
 
در یک سال گذشته درباره ازدواج سفید، گفتگوهای بسیاری از کارشناسان و مسوولان مختلف منتشر شده است. اما تاکنون از خودتان پرسیده‌اید آنهایی که تن به ازدواج سفید می‌دهند، حرفشان چیست؟ البته مشاورها و آسیب‌شناسان خانواده نقل‌قول‌هایی از دلایل این افراد برای ازدواج سفید ارائه داده‌اند. اما سراغ زن و مردی رفتیم که به سبک ازدواج سفید، با هم زندگی می کنند. نگفتنی است که اسمی در این گفتگو-گزارش از این دو نفر برده نمی شود.  
 
در این گزارش فقط حرف های این دو نفر را روایت می کند و هیچ قضاوتی درباره آن نمی شود.
 
قرار ملاقات را در خانه‌‌شان می‌گذاریم. دورادور می‌شناسمشان. مرد و زنی هستند سی‌ و چندساله، فرهنگی، تحصیل‌کرده و از طبقه متوسط. می‌دانند قرار است درباره نوع زندگی‌شان، درباره آنچه این روزها به آن "ازدواج سفید" گفته می‌شود یا خیلی‌ها از آن تعبیر همزیستی دارند و زندگی مشترک زن و مرد بدون مراحل قانونی و شرعی است، گزارش بنویسم. قرار است بنشینیم و یکی دوساعت حرف بزنیم تا به سوال‌هایی که توی ذهنم دارم جواب بدهند. یکی‌شان چای می‌آورد و دیگری شیرینی. تا می‌نشینند، به انگشتشان نگاه می‌کنم. زن که متوجه می‌شود دلیل نگاهم چیست، با خنده می‌گوید "نه، ما حلقه نداریم". و ادامه می‌دهد: "این سبک زندگی با آنچه همیشه همه جا دیده‌اید تفاوت دارد دیگر، قرار نیست کارهایی را بکنیم که بقیه انجام می‌دهند. در زندگی ما از رسم و رسوم و خریدها و خرج‌های اضافه خبری نیست. ضمن این که تا جایی که می‌شود، باید نشانه‌های ظاهری را حذف کنیم، چون جامعه ما این زندگی را نمی‌پسندد، می‌دانید که؟" می‌دانم. سرم را تکان می‌دهم که یعنی می‌دانم "برای همین الان اینجا هستم، که بدانم چرا با این که جامعه این سبک زندگی را نمی‌پسندد، آن را انتخاب کرده‌اید و حتی مجبور می‌شوید به جای دفاع از آن، پنهانش کنید و این همه سختی را تحمل کنید؟"
 
لیوان چایش را برمی‌دارد و می‌گوید: "تمام زندگی‌ها همینطور است. هر کدام سختی‌ها و مزیت‌های خودش را دارد. این شیوه زندگی هم همینطور. از نظر ما اتفاق عجیب و غریبی نیست ولی از نظر دیگران هست، پس مجبوریم پنهانش کنیم. راستش، این سخت‌ترین بخش قضیه است. اگر به شیوه دیگران ازدواج کرده بودیم و بعد زیر یک سقف زندگی می‌کردیم، نیازی به این همه پنهانکاری و ترس از برملا شدن قضیه نداشتیم، اما حالا بعضی از دوستان و آشنایانمان وضعیت زندگی ما را می‌دانند، بعضی نمی‌دانند، گاهی باید مراقب باشیم که بقیه نفهمند و گاهی خیالمان راحت است. همکارها نباید سر در بیاورند، دوست‌ها اشکالی ندارد، بعضی از اعضای فامیل می‌توانند بدانند و بعضی دیگر نه، به همکلاسی‌ها و همسایه‌ها چه بگوییم که هزار جور فکر به سرشان نزند. چطور بگویم چه حسی است ..."
 
می‌گویم: "سردرگمی؟ دوگانگی؟..." با سر تایید می‌کند: "دقیقا همین، دوگانگی. فکر کنید یک فرم به شما می‌دهند که پر کنید، تا به قسمت متاهل یا مجرد می‌رسید، می‌دانید تکلیفتان چیست. یا متاهل هستید و با همسرتان زندگی می‌کنید یا مجردید. اما من بارها در این شرایط قرار گرفته‌ام و از خودم پرسیده‌ام خب، تو کدامی؟ و به نتیجه نرسیده‌ام. شاید به نظر شما ساده بیاید اما این بدترین حسی بوده که داشته‌ام. این که ندانید چه هستید و که هستید."
 
نگاه متعجبم را می‌فهمد که پس چرا؟! مرد جواب می‌دهد: "اما چیزهای مهمتر از این هست که مجابمان می‌کند اینطور زندگی کنیم."
 
منتظر دلایل مهمی هستم که مجابشان کرده است. ادامه می‌دهد: "همین آمار طلاق را نگاه کنید که روز به روز بیشتر می‌شود. ما نمی‌خواهیم یکی از اینها باشیم. می‌خواهیم اول به شناخت از همدیگر برسیم و بعد اگر دیدیدم همدیگر را برای تمام عمرمان می‌خواهیم آنوقت به این موضوع رسمیت بدهیم، نه این که مثل خیلی‌ها ندیده و نشناخته وارد یک رابطه دائمی شویم که در ادامه آن مثل خیلی‌های دیگر یا از هم جدا شویم یا دلزده شویم اما از سر اجبار به زندگیمان ادامه دهیم. قرارمان بین خودمان این است که تا زمانی که "عشق" هست، ادامه بدهیم."
 
می‌پرسم در این چند سال به شناخت نرسیده‌اید؟ و اصلا مگر شناخت فقط با زندگی‌ کردن به دست می‌آید؟ که می‌گوید: "به شناخت رسیده‌ایم اما ازدواجمان را ثبت کنیم که چه بشود؟ قوانین دست و پاگیر برای خودمان جور کنیم؟ هزار جور رفت و آمد و خواستگاری و انواع مخالفت‌ها و موافقت‌ها و تشریفات مختلف برای چه؟ همدیگر را انتخاب کردیم و حالا زندگی می‌کنیم دیگر. هروقت هم دیدیم مناسب نیستیم از هم جدا می‌شویم."
 
می‌پرسم: "تعهد چطور؟" زن چهره جدی به خودش می‌گیرد و می‌گوید: "به نظر ما خیلی مهم است که تعریف مشترکی از "تعهد" داشته باشیم. برای ما تعهد یعنی احساس یگانه‌ای که نسبت به یکدیگر داریم و نوع و میزان رابطه‌مان را با هم مشخص می‌کند. به این تعریف پایبندیم و هروقت هرکدام احساس کردیم از این احساس چیزی کم شده یا یکی از ما مایل است رابطه احساسی یا فیزیکی که مخصوص ما دو نفر است را با دیگری تجربه کند، دیگر زندگی مشترکی در کار نخواهد بود. بدون دردسر و دادگاه و طلاق از هم جدا می‌شویم. می‌بینید؟ بنابراین خیانتی هم در کار نیست."
 
می‌پرسم یعنی مهمترین دلیلتان برای انتخاب این نوع زندگی همین است؟ نگرانید که مبادا مناسب همدیگر نباشید و می‌توانید به راحتی از همدیگر جدا شوید؟ مشکلات دیگری مثلا مشکل اقتصادی برای ازدواج و شروع زندگی مشترک نداشتید؟ مرد دستی به موهایش می‌کشد و به صندلی تکیه می‌دهد: "دوستانی داریم که به خاطر مشکلات اقتصادی، بدون این که با هم ازدواج کنند تصمیم گرفته‌اند به صورت مشترک با هم زندگی می‌کنند؛ هردوی دختر و پسر در تهران دانشجو هستند یا تصمیم گرفته‌اند جدا از خانواده‌شان زندگی کنند و برای این که در مخارج مسکن و انواع قبض و خریدهای روزانه صرفه‌جویی شود با هم زندگی می‌کنند."
 
و تاکید می‌کند که: "اما ما دلیلمان اینها نیست. می‌توانستیم با یک مراسم ساده و بدون تشریفات هم به عقد همدیگر دربیاییم. ضمن این که این نوع زندگی در کشورهای دیگر هم جواب خودش را پس داده؛ آدمها اول با هم زندگی می‌کنند، بعد اگر خواستند ازدواج می‌کنند."
 
اشاره‌ام به تفاوت‌ فرهنگ‌ها را می‌پذیرند. قبول می‌کنند که برای تجربه کردن آنچه در فیلمها دیده یا از آن سوی آبها به گوششان خورده، باید تبعات زیادی را بپذیرند. می‌پذیرند که مردم هر جامعه‌ای بایدها و نبایدهای خودشان را دارند و اصلا برای همین است که در موارد زیادی شرایطشان را از دیگران پنهان می‌کنند؛ اما در نهایت به اینجا می‌رسیم که: "اما فعلا که درباره این زندگی توافق کرده‌ایم."
 
می‌رسم به این که تکلیفتان با بچه‌دار شدن چیست؟ "مسلما هرگز، اصلا. مگر دیوانه‌ایم؟ هم دلمان بچه‌ نمی‌خواهد و هم در این شرایط بلاتکلیف؟ ما حتی هنوز مسافرت نمی‌توانیم برویم، در هتل نمی‌توانیم با هم بمانیم چون اسممان در شناسنامه همدیگر ثبت نشده، در مناسبت‌ها و مراسم خانوادگی نمی‌توانیم با هم باشیم، از تسهیلاتی که به متاهل‌ها داده می‌شود بی‌بهره‌ایم، برای اجاره کردن خانه مشکل داریم، آنوقت بچه‌دار هم بشویم؟ استرس و نگرانی پنهان زندگی کردن دو نفره کافی نیست؟"
 
بعد از حرف‌های دیگرمان درباره مسائل مختلف، می‌پرسم: فکر می‌کنید بتوانید به بقیه هم پیشنهاد بدهید اینطور زندگی کنند؟ بعد از چند دقیقه، زن سکوت را می‌شکند: "راستش این است که نمی‌دانم! یک جور شنا کردن خلاف جریان آب است دیگر. سختی‌های خودش را دارد. این تصمیم‌ها به شرایط آدمها بستگی دارد. تنها چیزی که می‌دانم این است که من استقلال مالی و شخصیتی دارم و به علاقه شریک زندگی‌ام نسبت به خودم اطمینان دارم در غیر این صورت قطعا آسیب می‌دیدم. می‌دانید؟ این زندگی برای زن‌ها خطرناک‌تر است. دوستان دختری داشتم که با تصور این که زندگیشان زیر یک سقف با پسر مورد علاقه‌شان به ازدواج می‌انجامد یا این که فکر می‌کردند این زندگی دوام دارد وارد رابطه‌ای شدند اما درنهایت از اینجا مانده و از آنجا رانده شدند. دیگر خانواده‌‌شان آنها را نپذیرفت و رابطه‌شان به یک رابطه دائمی هم منجر نشد. در این میان هم آنقدر از لحاظ عاطفی و اقتصادی وابسته شدند که بعد از جدایی از شریک‌ زندگی‌شان به افسردگی‌های شدید یا حتی اعتیاد دچار شدند."
 
به لیوان خالی چایش نگاه می‌کند و ادامه می‌دهد: "نه این که پسرها آسیب نبینند، اما تربیت خانوادگی و اجتماعی ما طوری است که به دخترها اعتماد به نفس کمتری داده می‌شود بنابراین اگر این زندگی‌ را انتخاب کنند و بعد آنچه در ذهنشان ساخته‌اند از بین برود، چیزی برایشان باقی نمی‌ماند. دست‌کم در زندگی‌های متعارف، بعد از جدایی از همسرشان یا هنگام اختلاف، حمایت خانواده و اطرافیانشان را دارند، از بعضی حمایت‌های مادی و قانونی بهره‌مند می‌شوند، اما اگر در این زندگی حواسشان به خودشان نباشد، بازنده اصلی آنها هستند. از نظر فیزیکی هم که خودتان می‌دانید زنان چقدر ممکن است آسیب ببینند. سقط جنین‌های مکرر دوستانم را دیده‌ام. می‌دانم یک رابطه نامطمئن و ناپایدار چطور می‌تواند از نظر روحی و جسمی زنان را تهدید کند و به آنها ضربه بزند. اینها فقط توی فیلم‌ها نیست. این اتفاق‌ها را با چشم خودم دیده‌ام..."
 
در را که می‌بندم و از خانه‌شان بیرون می‌آیم، به سوال‌های بسیار دیگری فکر می‌کنم که توی ذهنم دارم. بیشتر از همه به این فکر می‌کنم که با همه این حرف‌ها که گفتند، توی دلشان، توی فکرشان، با خودشان چند چندند؟ چقدر به آینده‌ای که قرار است بیاید خوش‌بینند؟ چقدر می‌توانند آجر‌های رابطه‌‌شان را اینطور روی هم بچینند و نترسند که هر باد و طوفانی ممکن است آن را از هم متلاشی کند؟ اصلا دلشان می‌آید بدون نقشه، آجر روی آجر بگذارند؟
ارسال نظرات
زن ومردی باکارهای زشت
۱۱:۳۲ - ۱۳۹۶/۰۶/۲۷
باید کارزشت انجام دهند
حمید
۱۱:۱۹ - ۱۳۹۶/۰۵/۱۶
وقتی به کتاب آسمانی اعتقاد نداشته باشی،اگه به تابلوهای راهنمایی آن بی توجهی کنی؛آنوقت راه را گم میکنی، میزنی به جاده خاکی، ونمیدونی هر لحظه داری به پرتگاهی نزدیک میشی
ناشناس بیگ
۱۳:۴۰ - ۱۳۹۴/۰۱/۰۹
من فکر میکردم دونفر که برای مدت کوتاهی مثل دانشجویی و یا کار موقت در شهری هستند باهم خانه اجاره میکنند و زندگی میکنند و هیچگونه رابطه ای هم ندارند فقط به لحاظ مکانی در یکجا هستند و هرکس زندگی خودش را میکند درجامعه ما با اینهمه پنهانکاری ازدواج این سبکی نتیجه نمیده و متضرر نهایی هم خانومه چند درصد این ازدواجها به ازدواج واقعی و دائمی ختم میشه یک آمار بدید
ناشناس
۱۲:۵۲ - ۱۳۹۴/۰۱/۰۹
این زندگی برای زن‌ها خطرناک‌تر است.
ناشناس
۱۲:۰۱ - ۱۳۹۴/۰۱/۰۹
دوست من یکی از همین کسایی هست که تن به ازدواج سفید داده ولی اصلا راضی نیست و دلش ثبات میخواد
ناشناس
۱۱:۳۳ - ۱۳۹۴/۰۱/۰۹
پس تکلیف مهریه و ارث چه می شود؟
سعید
۱۰:۳۰ - ۱۳۹۴/۰۱/۰۹
چرا خودمان را گول می زنیم؟ فساد که شاخ و دم ندارد. این که ازدواج نیست، این نوعی هرزگی سفید است. وقتی زن و مرد نتوانند تمایلات جنسی خود را از راه صحیح و بدون نگرانی ارضا کنند.. وقتی زن و مرد نتوانند در کنار هم با آرامش و بدون ترس زندگی کنند.. وقتی زن و مرد نتوانند در اتفاقات خوب و بد زندگی در کنار هم باشند.. وقتی زن همیشه نگران خدشه دار شدن حیثیت و کرامت خود باشد.. وقتی مرد همیشه نگران تکرار این امر از سوی زن باشد.. و خیلی چیزهای دیگر، واقعاٌ این ازدواج است؟ آنهم سفید!؟ این یک رابطه شاید مودبانه به ظاهر سفید است که بعید نیست به عاقبتی سیاه منجر شود.من خواهش میکنم از بکار بردن واژه ازدواج آنهم سفید جداٌ خودداری شود چرا که سفید نشانه پاکی است نه ...؟شرعأ همه مسوولیم هم خانواده ها و هم دولت و باید همه کمک کنیم به ازدواج قانونی جوانان ولی کمبودها و .. دلیلی برای این هرزگی های مدرن و غربی نیست. فساد که شاخ و دم ندارد....
ناشناس
۱۰:۲۲ - ۱۳۹۴/۰۱/۰۹
اينها مى توانند اين شكل زندگى را با ازدواج موقت كه شرعى و قانونى است داشته باشند حرفهايشان قابل قبول نيست و جز فساد نتيجه اى ندارد
ناشناس
۱۰:۲۰ - ۱۳۹۴/۰۱/۰۹
زندگی سیاه نه ازدواج سپید
ناشناس
۰۹:۴۵ - ۱۳۹۴/۰۱/۰۹
ممنون از گزارش خوبتون ، هرچند کم بود .دوستان توجه کنند که این ازدواج ها علت دارد .برای حل مشکل باید علت رو فهمید و بعد نسخه پیچید .
ناشناس
۰۹:۲۱ - ۱۳۹۴/۰۱/۰۹
بجای اینکه از مردم مظلوم یمن بنویسید دارید از هوسبازی مینویسید؟
تعجب
۰۹:۰۰ - ۱۳۹۴/۰۱/۰۹
اینها توجیه روشنفکری برای روابط محرم و نامحرم است...وگرنه طلاق گرفتن مثل آب خوردن شدن است.
امان از لقمه های ناحلال در تربیت فرزندان
ناشناس
۰۳:۳۱ - ۱۳۹۴/۰۱/۰۹
این (ازدواج ؟؟) غیر شرعیه و اسمش هم ازدواج نیست
دلیل این سبک زندگی مشکلات اقتصادی و عدم اعتماده و باز گذاشتن راهی برای فرار و جدایی راحت
محمد
۰۳:۱۲ - ۱۳۹۴/۰۱/۰۹
در ازدواج دائم، صیغه و کلا اشکال قانونی با هم بودن، حق/تکلیف افراد معین شده و قابل پیگیری است. واقعا مثلا مدل رابطه اولاند سوسیالیست با پارتنر خبرنگارش برای ما که در ایران زندگی میکنیم، قابل استفاده است؟ صرفه نظر از اعتقاد به احکام شرع و حتی با چشم پوشی از مسائل مرتبط با فرزند ناخواسته ای که ممکن است به دنیا بیاید، خود این دو نفر در این رابطه چقدر با هم امنیت دارند؟ و باز آیا این خانم محترم نیست که در گذر زمان و با افت بنیه جسمی و طراوت و جذابیت، بیش از دیگری از این رابطه روی هوا آسیب می بیند؟
جامعه و گذشته ما بی مشکل و نقص نیست اما از چاله به چاه چرا؟
ماهک
۰۲:۴۶ - ۱۳۹۴/۰۱/۰۹
اینها همش تاثیر اون ماهواره خراب شده با شبکه هایی مثل جم و فارسی وانو ...هست، ترو خدا از تو خونه هاتون جمعش کنید، امروز واسه اینها اینجوری اثر میکنه، فردا برای شما جور دیگه، که خودتونم نمیفهمید چی شده
ناشناس
۰۲:۱۴ - ۱۳۹۴/۰۱/۰۹
روابط نامشروع و بی بندوباری رو میخوان یه جوری توجیح کنن.....نتیجه..... بچه های حروم زاده
ناشناس
۱۳:۴۶ - ۱۳۹۴/۰۱/۰۹
توجیه مهندس جان ! توجیه!
ناشناس
۰۱:۳۰ - ۱۳۹۴/۰۱/۰۹
با توجه به قوانین و رسوم ایران صد در صد به ضرر خانمهاست، در کانادا اگر دختر و پسری با هم حداقل 6 ماه زندگی کنند و آدرس منزلشون یکی باشه تمام اموالشون نصف میشه بعد ازجدایی! عین یک زن و شوهر واقعی و همین باعث میشه کسی به دنبال روابط کوتاه مدت الکی و هوس رانی نباشه .
فرابین
۰۱:۲۷ - ۱۳۹۴/۰۱/۰۹
این نوع ازدواج دلایل زیادی داره
اختلاف طبقاتی دو خانواده
شکاف نسلها
مسائل اقتصادی
تضاد فرهنگی خانواده ها
استقلال مالی دختران
بالا رفتن سن ازدواج
ترس از ازدواج
مدرنیته و سنت شکنی
نداشتن امنیت شغلی و مالی
تجمل گرایی و چشم و هم چشمی
اجنتناب جوانان از سبک زندگی والدین و نسلهای گذشته
فرار از تنهایی
سنگ اندازی خانواده ها به طرق مختلف و داشتن توقعات و انتظارات بعضا نامعقول
سنن و رسوم دست و پاگیر
مهاجرت جوانان برای تحصیل یا کار و متعاقبا ایجاد شکاف فکری
افزایش تشکیل زندگی مستقل فرزندان پیش از ازدواج
تاثیرات سبک زندگی غرب
کمرنگ شدن سنت سالاری و عرف پسندی در باور نسل جوان کنونی
گرایش به انسان محوری و فردگرایی بجای دین،جامعه یا هنجار محوری
ناشناس
۰۰:۰۸ - ۱۳۹۴/۰۱/۰۹
یه جور زندگی حیوانی.....
ناشناس
۰۰:۰۷ - ۱۳۹۴/۰۱/۰۹
اینها ادای باکلاسهارا درآوردن و تزهای روشنفکریه
البته روشنفکرهای عقب افتاده
ناشناس
۰۰:۰۳ - ۱۳۹۴/۰۱/۰۹
اینا موضوعیتی توی ایران نداره .
مریم
۲۳:۰۵ - ۱۳۹۴/۰۱/۰۸
بنظرمن دخترای ساده لوح.واحمق فقط این سبک زندگی رو قبول میکنن.این نوع زندگی فقط منافع مردا رو تامین میکنه!نه خرجی دارن ونه تعهدی!من دهسال زندگی مشترک داشتم میدونم مرداتنوع طلبن ودوست دارن شریکای متفاوت زندگی داشته باشن,بنابراین این راه براشون عالی وبی دردسره,امادختربیچاره میمونه که درواقعیه زن مطلقه شده که هیچ مردی نمیادسراغش بایه دل شکسته...
ناشناس
۲۰:۴۶ - ۱۳۹۴/۰۱/۰۸
دین مترقی اسلام صیغه را پیشنهاد داده اما ما مسلمان ها حلال خدا را حرام کردیم و حرام خدا را حلال !
صیغه نه نفقه دارد و نه طلاق آن سخت است اما رابطه را حلال میکند و در صورت فرهنگ سازی بهترین جایگزین برای رابطه همباشی سیاه است
Mohsen
۱۹:۴۲ - ۱۳۹۴/۰۱/۰۸
با توجه به سنت ايراني كه به نجابت و پاك بودن زن و قداست ازدواج و روابط پاك زناشويي تكيه داره، شما به هر دين و اييني كه باشي به جاي اين جنگولك بازيها بهتون راه ازدواج رو نشون ميده، اينو مطمئن باشيد. در ضمن از اونور ابيها فقط اين چيزارو ياد نگيريد. چون ميشه چيزاي بهتري ازشون ياد گرفت ...
مریم
۱۹:۲۵ - ۱۳۹۴/۰۱/۰۸
اح دلم گرفت این دیگه چه جورش!
ناشناس
۱۶:۳۶ - ۱۳۹۴/۰۱/۰۸
اخرالزمونه والا..
ناشناس
۱۶:۲۳ - ۱۳۹۴/۰۱/۰۸
تو هم با این گزارش تهیه کردنت
سارا
۱۵:۴۶ - ۱۳۹۴/۰۱/۰۸
این وسط زن بیشتر سرش کلاه میره. چون برای ازدواج در ایران مهمترین معیار برای آقایون باکرگی خانوم هست!
ضد استکبار
۰۳:۲۰ - ۱۳۹۴/۰۱/۰۹
منفی دادم چون به نظرم اصلا بحث کلاه رفتن یا نرفتن نیست
بحث از بین رفتن ارزش هاست
ناشناس
۱۴:۵۳ - ۱۳۹۴/۰۱/۰۸
خدا رحمتش کند مادر بزرگم همیشه می گفت آدم نمیرد همه چیز می بیند .خدا به داد این مردم برسد به نظر من بهتره اسم این ازدواج را سیاه بگذارند
حسین
۲۱:۰۲ - ۱۳۹۴/۰۱/۰۸
خدا رحمتشون کنه
نکته بین
۱۴:۴۵ - ۱۳۹۴/۰۱/۰۸
خدایا خودت رحم کن
ضد استکبار
۱۴:۴۳ - ۱۳۹۴/۰۱/۰۸
صهیونیست ها در اتاق های فکر خود بر علیه ایران اسلامی توطئه می کنند و این نقشه های شوم خود رو به وسیله شبکه های پلید خود پیاده می کنند ما باید ابتدا جلو ی ام الفساد ماهواره بایستم تا بنیان خانواده رو تقویت کنیم
milad
۱۴:۳۴ - ۱۳۹۴/۰۱/۰۸
وقتي عشق و محبت پدر و مادر خودم رو به هم ديگه ميبينم كاملا متوجه ميشم كه اين سبك زندگي فقط براي فرار از بار مسئوليته ، افرادي كه تن به ازدواج سفيد ميدن غير قابل اعتمادن
ناشناس
۱۴:۳۴ - ۱۳۹۴/۰۱/۰۸
حل مشکل فقط در از بین بردن قبح طلاق است و بس!
ناشناس
۱۴:۲۹ - ۱۳۹۴/۰۱/۰۸
این فقط یه جور قایم موشک بازیه که هیجانات خاص خودش رو هم داره وگرنه خیلی از دلایل برای عدم ثبت ازدواج کودکانه و مسخره بود.
ناشناس
۱۹:۴۲ - ۱۳۹۴/۰۱/۰۸
قايم باشك!