زنشیشهای که بهمدت ۲ هفته کودک ۴ سالهاش را با استفاده از فندک شکنجه میکرد، سرانجام باعث مرگ او شد.
به گزارش همشهری، شامگاه جمعه، زن 29سالهاي در حاليكه پيكر بيجان كودك 4سالهاي را در آغوش داشت وارد بيمارستان نيروي هوايي بوشهر شد و درخواست كمك كرد. كودك او به بخش اورژانس منتقل و در همان معاينات اوليه مشخص شد كه او پيش از رسيدن به بيمارستان جانش را از دست داده است.
وجود آثار سوختگي متعدد روي بدن و كف پاي كودك خبر از جنايتي هولناك ميداد و ماجرا به پليس گزارش شد. زن 29ساله كه اعتياد شديدي به مخدر شيشه دارد دستگير شد و در بازجوييها پرده از شكنجههاي هولناك كودكش برداشت. اين زن گفت: چند سال قبل شوهرم با زن ديگري ازدواج و مرا ترك كرد.
پس از آن، او پسرمان را به خانه مادرش برد تا وي از او مراقبت كند. من هم در اين مدت تنها زندگي ميكردم تا اينكه مادر همسرم بيمار شد و زير تيغ جراحي رفت. شوهرم كه ميخواست به سفر تركيه برود، فرزندمان را نزد من آورد تا در اين مدت از او مراقبت كنم.
چون ابوالفضل مدتها از من دور بود، مرا نميشناخت و حرفشنوي نداشت. من هم كه بهدليل مصرف شيشه تمركز نداشتم، بهخاطر بهانهگيريهايش مرتب عصباني ميشدم. تحمل گريه و بازيگوشيهاي پسرم را نداشتم و براي همين چندبار براي ساكت كردن او، با استفاده از فندك، بدنش را سوزاندم تا اينكه روز حادثه او قصد داشت از خانه بيرون برود و هر چه مانعش ميشدم، اصرار داشت كه برود.
من هم فندك را برداشتم و سراغش رفتم تا دستش را بسوزانم كه با ديدن آن از حال رفت. او را به بيمارستان منتقل كردم اما پيش از رسيدن به آنجا جانش را از دست داد. در همين حال سردار عباسزاده، رئيس پليس استان بوشهر نيز گفت: اين زن جوان غيربومي و ساكن شهر بوشهر است و در حال حاضر با قرار قانوني در بازداشت به سر ميبرد.
کی میخوایم ریشه یابی کنیم
درد و فقرو و تربیت غلط و ...
مگه 10 سال پیش شیشه وجود داشت
از سر خودشون باز کردند . جناب سرهنگ من هم غیر بومی هستم و مدت 18 سال است در بوشهر زندگی می کنم چشمان خود را باز کنید و حقیقت این شهر را مثل دیگر شهر های کشور ببینید ....
هنوزم میشه گفت به پدر و مادر تحت هر شرایطی باید احترام گذاشت؟
من خودم بچه دارم ولی این حرفها رو به هیچ وجه قبول ندارم
بهشت زیر پای مادران هست اما ن هر مادری.
خدايا...
های های های ... چرا ما اینقدر بی رحم شدیم؟!!! اگر لحظه ای بتوانیم چشمانمان را ببندیم به حال و هوای کودکی مان برگردیم و خود را جای این طفل معصوم بگذاریم آن وقت اشکهایت جاری می شود و قلبت به شدت به درد می آید...چقدر غمناک است که این فرشته کوچک از ترس قالب تهی کرده و از دنیا رفته است. ما را چه می شود، عزیزان ما را چه شده است.
«لالایی کن عزیزم دنیا زشته
همه چی توی دسته سرنوشته
لالایی کن نبینی اشک من رو
نبینی خون دل رو زخم تن رو
لالایی کن که شاید توی رویا
قشنگترشن همه رسمای دنیا...»