وینسنت ون گوگ تابلوی مشهور کم ندارد. شاید بتوان «شب پرستاره» را
مشهورترین تابلوی او نامید. ون گوگ شاید هنوز یک راز بزرگ برای ما باقی
گذاشته باشد.
به گزارش فرادید به نقل از هافینگتون پست، تابلوی
«تراسِ کافه در شب» گروهی از پاترونهای غریبه را به تصویر میکشد که از
عصر خود در آرلسِ فرانسه لذت میبرند. پژوهشی که به تازگی انجام شده ادعا
میکند که این 12 نفر – با محوریت یک شخص مو بلند – چندان هم غریبه نیستند.
درست حدس زدید. این امکان وجود دارد که تابلوی مشهور ون گوگ به یک تابلوی
مشهورتر اشاره دارد: تابلوی «شام آخر» اثر لئوناردو داوینچی.
ارجاع
مذهبی چندان هم از شخصیت ون گوگ به دور نیست. او قبل از اینکه یک نقاش
معروف شود علاقه داشته تا همه جا موعظه بخواند. پدر او در یک کلیسای هلندی
پیشوای روحانی بود. عموی ون گوگ هم یک دانشمند و خداشناس معروف در هلند
بود. او تلاش کرد تا برادرزاده خود را نیز در همین راه بیندازد، اما ون گوگ
به دفعات در این مسیر با شکست مواجه شد.
در نهایت، ون گوگ در سن
27 یا 28 سالگی با جدیت به هنر روی آورد و تا قبل از مرگش در سال 1890
حدود 900 اثر را خلق کرد. البته مردم تنها چند اثر از او را میشناسند. شب
پرستاره و تراس کافه در شب از جمله تابلوهای مشهور او هستند. از آن 12 نفر
چه میدانید؟
خارد
باکستر یک پژوهشگر مستقل است و در رابطه با نمادگراییِ مذهبی ون گوگ چندین
نظریه دارد. باکستر عمیقا اعتقاد دارد که ون گوگ با ظرافتی خاص تابلوی شام
آخرِ داوینچی (یا حداقل ژانر آن را) در تابلوی «تراس کافه در شبِ» خود به
کار گرفته است. در ادامه گزیدهای از بحث باکستر در این رابطه را خواهید
خواند.
پس از طرح اولیه، ون گوگ برخی از عناصر مذهبی را وارد «تراسِ کافه در شب» کرد
زمانی
که ون گوگ این تابلو را میکشید، با اشارهای مستقیم با این تابلو به پدرش
نامهای نوشت: «من به یک چیز خیلی احتیاج دارم... بهتر بگویم... به مذهب.»
در بالا راست، ون گوگ تصویری از یک کافه را کشیده است، اما در تابلوی
نهایی برخی تغییرات وجود دارد.
در اثر نهایی، یک شخصیت سایه مانند
از گذرگاه خارج میشود. در شخصیتهای دیگر این تابلو از رنگ طلایی استفاده
شده است. اما این شخصیت مانندِ سایه تیره است. زردِ مخصوصِ ون گوگ در ظاهر
بهشت گونهی این تابلو پراکنده شده است. فانوس بالای سر آن شخصیت محوری
مانند یک هاله نور در این تابلو به چشم میآید.
چندین صلیب در تابلوی او وجود دارد. نمادگراییِ ظریفی که ون گوگ پیشتر تجربه کرده بود
در
تراس کافه در شب، از صلیب نیز استفاده شده است. بالای سرد آن شخصیت محوریِ
این تابلو که از گذرگاه خارج میشود یک صلیب وجود دارد. البته به کمی
بزرگنمایی در تصویر نیاز است تا بتوان صلیبِ دیگری که به سینه این شخصیت
محوری دوخته شده است را دید.
البته شاید بتوان گفت که این نمادهای
مذهبی غیرعمدی بوده است. اما تسوکاسا کودِرا، نویسنده ژاپنی تاریخ هنر است
که در دهه 90 میلادی چندین کتاب راجع به اسطورهشناسی و مسيحیت ون گوگ
نوشت. او نیز اشاره کرد که ون گوگ در تابلوی «برزگر -1988» تلاش کرده تا
خورشید را به عنوان یک هاله نور نشان دهد. درست مانند همان موردی که باکستر
اشاره دارد.
دِبورا
سیلورمن، استاد دانشگاه کالیفرنیا لسآنجلس، نوشت: «هنر ون گوگ تا سال
1988 به یک پروژه نمادگرایانه تکامل یافت که میتوان آن را «واقعگراییِ
مقدس» نامید.»
تابلوی «لالايىِ» ون گوگ یک زن را به تصویر کشیده
که بر روی صندلی نشسته است. میتوان چنین برداشت کرد که این زن تصوير حضرت
مریم است. این تابلو در کنار دو تابلوی گل آفتابگردانِ او بود. در جریان
این تابلو، او به برادر خود نامه نوشت و این سه اثر را مانند تصویری دانست
كه در سه قاب تهيه كرده و باید پهلوى يكديگر قرار گیرند. اِورت فان
اویتِرت راجع به این تابلو نوشت: «خانم رولین نقش مریم مقدس را بازی
میکند... و آن گلهای آفتابگردان نیز همان عیسی مسیح است.»
نمادگراییِ مذهبی پیشتر در تابلوهای ون گوگ وجود داشته است
ون
گوگ «داخل رستوران کارِل در آرلِس» را چندین بار امتحان کرد. گمان زده
میشود که اولین تابلو در سال 1888 تمام شد، اما تاریخ دقیق آن مشخص نیست.
باکستر با اشاره به شخص محوری این تابلو معتقد است که این تابلو یک «شام
آخرِ» دیگر است. محل قرارگیریِ افراد و باده در این تابلو موردی است که
باکستر به آن اشاره میکند.
در دومین تابلو، ون گوگ نان و باده
بیشتری را به آن اضافه کرده است. همچنین، یک شخص برگ نخل را به دست گرفته
است. علاوه بر آن، باکستر معتقد است اگر از وسط تابلو به چپ نگاه کنیم،
اولین نفری که لباس آبی دارد همان «یوحنا» است که از اثر داوینچی گرفته شده
است.
کلید آن شاید در دست نمادگراییِ مذهبی نقاش هلندی «رامبرانت» باشد
ون
گوگ از نقاشهای نمادگرایِ پیش از خودش، مخصوصا رامبرانت، زیاد الهام
گرفته بود. ون گوگ ساعتها زمان صرف کرده و به تماشای تابلوهای او نشسته
است. او در سال 1988 یعنی همان سالی که «تراس کافه در شب» را کشید، خطاب به
دوستش امیلی برنارد نوشت: «چارلز بودِلِر در شعری که برای رامبرانت سروده
نتوانسته به درستی این هنرمند را بشناسد.» ون گوگ در نامه 649 خودش نوشت:
«بودلر تقریبا هیچ چیزی از رامبرانت نمیدانسته است. زیرا به نمادگراییِ او
هیچ توجهی نمیکند.»
ون گوگ بزرگترین شاهکار داوینچی را در اثرش به کار گرفته است؟
خارد
باکستر زمانی که متوجه ناگفتههای زندگی ون گوگ شد، تصمیم گرفت که به
اسرار زندگی او بپردازد. یکی از این اسرار، آگهیِ موزه ون گوگ است. آنها
اعلام کردند که ون گوگ یک تابلوی خودنگاری کشیده ولی آن شخص شبیه برادرش
است. در همان دوران، بحث میشد که ون گوگ خودکشی نکرده است، بلکه یکی از
قلدرهای محلی او را کشته است. مورد دیگر این است که ون گوگ خودش گوشش را
نبریده است و هماتاقیاش پاول گوگین این کار را کرده است. ون گوگ یکی از
مشهورترین نقاشهای تاریخ است، اما اطلاعات ما راجع به او مانند تابلوی «شب
پرستاره» او تیره و مبهم است.
باکستر به هافینگتون پست گفت:
«وقتی در مورد هنر حرف میزنیم نمیتوانیم نظر مطلق دهیم. اما من فکر
میکنم در این مورد، شواهد زیادی وجود دارد. من فکر میکنم اگر 12
تاریخنویس هنر را در یک اتاق بگذاریم، به 13 تعریف از نمادگراییِ هنر
خواهیم رسید. این راز شاید مانند رمز داوینچی اثر دن براون مبهم باشد. یکی
از مشهورترین شاهکار تاریخ در قلب یک اثر دیگر پنهان شده است.»
... و این یکی از فرق های میان ونگوگ و مرتضی پاشایی است.
اولش را خوب آمدی ولی بهتر است مطالعاتی در مورد فرهنگ داشته باشی. فکر می کنم با ادب وبی ادب بورن را با با فرهنگ وبی فرهنگ بودن قاطی کردی .نه حیلی فدیما ، شاید کمی بیشتر از سن شما، توی ده ما مردمانی بودند که نقاشی قهوه خانه ای داشتند موسیقی محلی خود را کوش می کردند به دنیا می آمدند مهربانی می کردنذ احترام بلد بودندباهم می خندیدند به هم می گریستند عاشق میشدند گاهی عشق گاهی نفرت می ورزیدند زندگی می کردند ومی مردند ولی ون کوک ندیده بودند .موتزارت و باخ هم نشنیده بودند و اگر اهل فنی هم داوینچی وبتهوون رابرایشان توضیح می داد چیزی نمی فهمیدند. آیا تو فقط به همین جرم حق داشتی آنها را بی فرهنگ خطاب کنی.نه عزیز من فرهنگ چیزی است که حتی در غیر قابل دسترس ترین فبیلۀ آ مازون هم هست وممکن است تو خوشت بیاید یانه
زمان گذشته رو با حال نباید مقایسه کرد.
این تابلوها را باید از نزدیک ببینی، تا جریان زندگی و احساسات گوناگون درون آنها را احساس کنی
دوستان اسم این سایت فرارو است پس شما دعوت می کنم به جای فریاد جهل خود بر عمق دانش خود بیافزایید تا بتوانید درک درستی از هر نوشته بیابید این رفتار های شما و سکوت سایرین برای پاسخ به نظرات این ظاهر بین ها من رو یاد ۲ جمله انداخت
۲ چیز زیاد سر و صدا داره : خورده پول و خورده معلومات
دنیا بد شده نه برای ادم های بد بلکه برای سکوت ادم های خوب .
بدون زور زدن از یک دختر و پسر کم سن و سال تا عارف 120 ساله - همه و همه به اندازه کمال شون میفهمند و از آن لذت میبرند.
آره برادر هنر نزد حافظ و سعدی و ... است و بس
برادر جان، هنر فقط شعر نیست و شاعر فوق العاده هم فقط حافظ نیست
این نوع تفکر به خاطر بسته بودن این مملکت است که به دلیل عدم ارتباط با جهان، دچار خودشیفتگی تحریمی شده
با دیدن اون عده که عینک روشن فکری زدن از این نقاشی ها تعریف می کنند یاد داستان لباس نامریه پادشاه افتادم . . .
هنر در نتیجه تمرین و ممارست فروان پیدا شده..
عوام تمرین ندارد..
خودشان هر چه که بگویند البته مربوط به خودشان است و باید هم باشد..
فولکلور است.
مهم اینه که یک عده ای بخاطر قدمت این آثار براش پولهای هنگفتی میدن که فقط از یک روان پریش ممکنه
باید دید کی روان پریشه این وسط
وقتي چيزي رو نميفهمي بهتره به جاي نظر سطحي دادن،از اهل فن مربوط به اون موضوع مشورت بگيري.همين.
اين يك تفاوت اساسي بين انسانهاي بي فرهنگ با افراد با فرهنگ است.
نکته دوم آنکه اگر جنابعالی از پدر بزرگ خود و یا چند نسل قبل از خود فقط یک دستخط داشته باشید با آن چه می کنید. این دستخط را ممکن است به هیچ قیمتی به کسی نفروشید. و آن همواره یادآور نسل های قبل از شما بوده و همواره شما را به فکر می اندازد. برخورد یک جامعه با آثار هنری و علمی نسل های گذشته خود باید اینگونه باشد که در جامعه ما اینگونه نیست. در حالیکه در غرب قضیه بر عکس است برای آنان کوچکترین نشانه ای که از نسل های گذشته خود دارند، بسیار گرانبها ست و با جان و دل از آن مرقبت می کنند و در مورد آن تبلیغ می کنند
وگرنه واقعا این تابلوها چرت و پرته و انقدر جو سنگینه که کسی جرات نداره فریاد بزنه پادشاه برهنهء !
خدایش شما تابلوهای استاد فرشچیان رو بذار کنار اینا ببین هنر چیه؛ مسئله اینه که یه عده ای بجای اینکه سختی هنرمند شدن رو به جان بخرن ، هنر رو اوردن پایین!