یادداشت دریافتی- میثم همدمی؛ براساس مطالعهای که اخیراً انجام شده است کشور ما از لحاظ شاخصهای پایداری محیط زیست از میان ۱۴۶ کشور مورد ارزیابی در ردهٔ ۱۳۲ جای دارد. در سه دهه اخیر مساحت جنگلهای ایران به نصف تقلیل یافته است.
طبق برآوردها میزان برداشت قانونی از جنگلهای کشور ۳/۲ میلیون متر مکعب است که با احتساب برداشت غیرقانونی و قاچاق باید آن را ضرب در دو کرد.
چهار میلیون دام در کشور میچرند و بسیاری از جنگل نشینان هنوز برای تأمین سوخت و انرژی از چوب جنگل استفاده میکنند. طی هفت سال گذشته بیش از ۱۴هزار آتش سوزی در جنگلهای کشور رخ دادهاست.
تخمین زده میشود که سالانه ۶۳ هزار هکتار از جنگلهای زاگرس و شمال ایران نابود میشوند. این بلاها بر سر جنگلهایی میآیند که متعلق به دوره سوم زمینشناسی هستند، زیستگاههایی منحصر بفرد؛ البته اگر هنوز بتوان آنها را زیستگاه نامید، چراکه بسیاری از جاندارانی که در آنجا میزیستهاند را منقرض یا آواره کردهایم.
درعین حال باید اضافه کرد که سرانهٔ جنگل در ایران تنها یک سوم متوسط جهانی است. درهمایشی که دو سال پیش در آلمان برگزار شد اعلام شد چنانچه روند جنگل زدایی در ایران با همین سرعت ادامه یابد در پنجاه سال آینده اصلاً پدیدهای به نام جنگل در کشورمان وجود نخواهد داشت.
شاید برخی از شما دوستان بپرسید چرا نگارنده برای این همه آمار و ارقامی که ردیف کرده است هیچ مأخذی ارائه نداده است؟
شاید هم با خودتان فکر کنید که خب، در پایان این نوشتار حتماً منابعی ارائه خواهند شد منتها در پاسخ باید خدمتتان عرض کنم اوضاع محیط زیست و به ویژه جنگلهای ما بقدری آشفته است که برای اثباتش اساساً نیازی به ارائه آمار و ارقام نیست.
به علاوه نگارنده بیش از پنجسال است که در شمال کشور زندگی میکنم و با چشمان خود شاهدم چه ظلمهایی به جنگل روا میداریم؛ دامداران زیر تنهٔ درختان را آتش میزنند یا آنها را قطع میکنند تا با نابودی آنها آفتاب بهتر به سطح زمین برسد و جنگل به مرتع تبدیل شود، بدین ترتیب دامهایشان چراگاههای وسیعتری خواهند داشت. اصلاً هم برایشان مهم نیست که با این کار چند صبای دیگر سیل خودشان و دامهایشان، همه را با هم یکجا خواهد برد.
برخی از دامداران یا ساکنان حاشیه جنگلها –که تعدادشان هم به هیچوجه کم نیست- اقدام به قطع و فروش درختان جنگلی میکنند. درختی که حاصل نیم قرن تعامل پیوستهٔ زمین، خورشید و باد و باران است در کمتر از نیم ساعت قطعهقطعه میشود.
کارخانههایی همچون کارخانههای تولید نئوپان در نواحی جنگلی کشور سر بر میآورند. البته نئوپان را میتوان از برادههای چوب یا شاخههای درختان هم تولید کرد، اما در عمل این درختان چندصد سالهاند که توسط کارخانهها بلعیده میشوند.
خود من هیچگاه جلوی کارخانه نئوپان.... کامیونی حامل برادهٔ چوب ندیدهام، در عوض تا دلتان بخواهد کامیونهایی انباشته از الوارهای عظیماند که روانهٔ کارخانه میشوند و مادهٔ اولیه آنها را تأمین میکنند.
اگرچه حتماً مسئولان این کارخانهها ادعاهایی چون ادعاهای ذکر شده دراین یادداشت را تکذیب میکنند بدبختانه چشمانم میگویند که این ادعاها حقیقت و این رویه عمومیت دارد.
بدعت عجیبی که در شمال کشور شکل گرفته راهسازی در دل جنگلها است، آن هم نه از روی ضرورت و برای وصل کردن نقطهای مهم به نقطهای مهم دیگر، بلکه به گفته یکی از مسئولین برای توسعهٔ توریسم!
خوشبختانه از سرعت مورد اخیر قدری کاسته شده است. از یکی از دست اندرکاران امر پرسیدم چرا سرعت راهسازیها کم شده؟ پاسخ دادند تحریمها باعث شده بودجه نرسد ما هم نمیتوانیم فعلاً کار را ادامه دهیم. این تنها دفعهای بود که باعث و بانی تحریمهارا بسیار دعا نمودم.
بارها از منظرهای در جنگل عکاسی کردهام، منظرهای از درختان تنومند یا رودهای خروشان، در همانحال که مشغول عکاسی بودهام پرندگان آواز میخواندند، گاهی حس میکنم صدای آوازشان در عکسهایم ثبت شدهاند. وقتی چندسال بعد دوباره به آنجا بازمیگردم، دیگر هیچ اثری از آن منظره نمییابم. رودها خشکیده و درختان محو شدهاند، پرندگان آواز نمیخوانند، اصلاً نیستند که بخواهند بخوانند و همهٔ این اتفاقات نه در پنجاه سال که در کمتر از پنج سال رخ میدهند.
بخش عظیمی از جنگلهای ما ظاهرند زندهاند اما درواقع مردهاند بدین معنا که با نابودی درختان کنونی، جنگل دیگر ذخیره و جایگزینی ندارد. چرای مداوم دامها اجازه نمیدهد تا درصورت نابودی درختان فعلی، درختان جدید متولد و جایگزین شوند. بنابراین جنگل قدرت باروری خود را از دست داده است.
از اینروست که وقتی آنچه طی این چندسال به چشم دیدهام را کنار آمارهای ردیف شدهٔ بالا میگذارم، به نظرم میرسد آمارها سهلگیرانه و یا حتی تحریف شدهاند و فکر میکنم برای پی بردن به عمق فاجعه اصلاً نیازی به دانستن این آمارها نیست.
چندسال پیش مناقشهای به راه اُفتاد که چرا دولت سابق حتی دسته بیل و چوب بستنی را هم از خارج وارد میکند. بنظر میرسد در صورتی که قادر نیستیم منابع خود را بدرستی مدیریت کنیم بهتر باشد نه تنها چوب بستنی بلکه خلال دندان را هم از خارج وارد کنیم.
همیشه، چه در دولت کنونی و چه در دولتهای پیشین در رابطه با محیط زیست و به وِیژه جنگلهایمان سهلانگار و بیتوجه بودهایم. باید اذعان داشت که موضوع فراتر از دولتهاست، تکتک ما شهروندان مقصریم. برای اکثریت غریب به اتفاق ما مردم ایران محیط زیست اولویت صدم هم نیست.
ممکن است برخی از ما شرایط مالی را بهانه کنیم و بگوییم با این وضعیت اقتصادی، محیط زیست نمیتواند اولویت نخست باشد، اما ویلاهای گران قیمت ثروتمندان که در اعماق جنگلها روییدهاند این فرضیه را رد میکنند.
مسئله جنگلها و به طورکلی محیط زیست کشور، مسألهای مربوط به چند اُستان خاص نیست، حتی صرفاً مسألهای ملی نیست، بلکه مسئلهایست مربوط به همه انسانهای روی زمین، چه انسانهای امروز، چه فرزندان فردا.
آن گونههای گیاهی که در ایران میرویند هیچکجای این کرهٔ خاکی یافت نمیشوند، پس آنها متعلق به همهاند، اما مرزبندیهای سیاسی مسئولیت حفظ آنان را به ما محول کردهاند. آیا ما حافظان و امانتداران خوبی بودهایم؟ وقتی سالها بعد، فرزندانمان روی نقشهٔ جغرافیا به دریاچهٔ اُرومیه یا نوار جنگلهای خزری اشاره میکنند و از ما میپرسند که آنها چه شدهاند؟ چه پاسخی برایشان خواهیم داشت؟
" دلواپسان ، باعث و بانی تحریم ها را دعا کنند"