صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۲۲۰۸۴۰
اغلب زنان خیابانی از مشکلات روانی رنج می‌برند
ضرورت اعمال محدودیت برای بچه‌دارشدن زنان خیابانی، شیوع کودک‌آزاری در فرزندان این زنان، ضرورت انجام حمایت‌های اجتماعی از زنان بهبودیافته به‌عنوان حلقه گمشده چرخه آسیب در زنان خیابانی، شیوع بیماری‌های اعصاب و روان در زنان خیابانی و پذیرفته‌نشدن آنها از سوی مراکز درمانی، آسیب‌های اجرای ماده١٦ و جمع‌آوری معتادان متجاهر به‌عنوان ماده قانونی‌ای که قرار بود جلو آسیب اعتیاد را بگیرد اما حالا در مواردی آن را تشدید می‌کند.
تاریخ انتشار: ۱۱:۰۵ - ۳۰ دی ۱۳۹۳
ضرورت اعمال محدودیت برای بچه‌دارشدن زنان خیابانی، شیوع کودک‌آزاری در فرزندان این زنان، ضرورت انجام حمایت‌های اجتماعی از زنان بهبودیافته به‌عنوان حلقه گمشده چرخه آسیب در زنان خیابانی، شیوع بیماری‌های اعصاب و روان در زنان خیابانی و پذیرفته‌نشدن آنها از سوی مراکز درمانی، آسیب‌های اجرای ماده١٦ و جمع‌آوری معتادان متجاهر به‌عنوان ماده قانونی‌ای که قرار بود جلو آسیب اعتیاد را بگیرد اما حالا در مواردی آن را تشدید می‌کند.

گفت‌وگوی روزنامه شرق با لیلا ارشد و سرور منشی‌زاده، مدیران خانه خورشید؛ نخستین مرکز گذری کاهش آسیب زنان خیابانی را در ادامه می‌خوانیم:
 
‌برای بچه‌های زنان خیابانی باید چه چاره‌ای اندیشیده شود؟ راهکار شما چیست؟
ارشد: شاید لازم باشد برای گروهای خاص برنامه خاص داشت، با اینکه سیاست کشور ما امروز ازدیاد جمعیت است و جمعیت ما روبه پیری می‌رود و جمعیت باید جوان شود و همه اینها پذیرفته شده است. اما برای زنی که در روابط صیغه ثبت نشده است، برای زنی که سوءمصرف دارد و سلامت روان ندارد باید فکری کرد و چاره‌ای اندیشید. این زن با توافق خودش و تشخیص ماما، پزشک زنان و روانشناس محدودیت‌هایی در بچه‌دارشدن برایش اعمال شود.

منشی‌‌زاده: ما مادر را راضی می‌کردیم با شرایط خیلی سختی با رضایت مادر، بچه را به بهزیستی می‌دادیم. به‌عنوان مثال بچه تحت آزار یکی از بستگان نزدیکش بود. ساعت‌ها با مادر صحبت می‌کردیم تا پاسی از شب و مادر قانع و کودک به مراکز نگهداری بهزیستی منتقل می‌شد، سه‌هفته بعد همان فردی که کودک را آزار داده و با این بچه مساله داشت بچه را از بهزیستی تحویل می‌گرفت.

‌چگونه بهزیستی تحویل داده است؟
منشی‌زاده: در خیلی از مواقع با تشخیص قاضی این اتفاق می‌افتاد. می‌گفتند ما نیستیم که تصمیم می‌گیریم، اداره سرپرستی، دادگستری و قاضی باید این تشخیص را می‌دادند و گاه قاضی به دلیل عدم اطلاع از شرایط، این تشخیص را نمی‌داد.

‌کودک‌آزاری در فرزندان زنان معتاد و خیابانی چقدر شایع است؟
ارشد: می‌توانم بگویم در تمام آنها شایع است. مگر می‌شود مادر سوءمصرف‌کننده که بدون‌سرپناه است و فاقد اراده و آگاهی است، کودک‌آزاری نکند.

منشی‌زاده: اصلا آنها متوجه کودک‌آزاری‌ای که انجام می‌دهند نیستند. به‌عنوان مثال اگر مادری کودکش را کتک می‌زد و از دهان و دماغ کودک خون می‌آمد این را کودک‌آزاری نمی‌دید، تربیت می‌دید یا مثلا اگر سیگار می‌گذاشت پشت دست کودکش این را کودک‌آزاری نمی‌دید یا موادخوراندن به کودک و... .

‌چه میزان از این زنان دچار مشکلات روانی هستند و چه مشکلاتی در اینها شایع است؟
منشی‌زاده: یکی از مشکلات عمده ما مسایل و مشکلات روانی اینها بود که متاسفانه هزینه‌های خیلی بالایی داشت و اینها پذیرش نمی‌شدند. اگر هم می‌شدند مشکلات دیگری بود، مثلا مراکز درمانی زنان تحت متادون‌درمانی را نمی‌پذیرفتند یا اگر تحت عنوان ماده١٦ اینها را دستگیر می‌کردند، دور از درمان می‌ماندند. ما موارد زیادی داشتیم به‌خصوص دختران جوان که همه مشکل روان و اعصاب داشتند.

ارشد: ماده١٦ توانست روزها پارک‌ها را خلوت و عاری از متجاهران کند. اما بسیاری از این گروه‌ها به مناطق بی‌دفاع، کوچه‌پس‌کوچه‌ها و حوالی بازار پارچه‌فروش‌ها و پرده‌فروش‌های بازار تهران عقب‌نشینی کردند که خطر جدی برای کاسبان و فروشنده‌های جوان مغازه‌های آن مناطق است. این گروه از غروب آفتاب دوباره به پارک‌های محل برمی‌گردند. در زمان محدود، حضور در مراکز ماده١٦ اتفاق خاص و اثربخشی نمی‌افتد. حضور طولانی‌تر آنان، آموزش مهارت، حرفه، مشاوره و درآمدی برای بازگشت مجدد به جامعه به بهبود وضعیت آنان کمک می‌کند. آنها به‌دلیل نداشتن مکان مناسب برای زندگی به محله برمی‌گردند و از نظر مشتری و ساقی‌های محل مورد مناسب‌تری هستند.

‌برای زنان دچار بیماری اعصاب و روان توانستید کاری کنید؟
ارشد: نه این موضوع برعهده وزارت بهداشت بود. کلا دوبیمارستان اعصاب و روان در تهران داریم؛ راضی و روزبه و واقعا اینها ظرفیت پذیرش ندارند. خیلی اوقات روانپزشک هم برای تشخیص سوءمصرف شیشه و بیماری اعصاب روان دچار مشکل بود و نمی‌توانست تشخیص دهد. خیلی مواقع می‌گفت عوارض مصرف شیشه را دارد و ما پذیرش نمی‌کنیم و خیلی اوقات می‌گفتند باید پذیرش کنیم اما جا نداریم. بستری اینها در بیمارستان اعصاب و روان بسیار مشکل و تعداد اینها زیاد بود.

‌چه علایمی داشتند؟
ارشد: عدم‌تشخیص وضعیت فعلی، دوقطبی‌بودنشان، افسردگی‌های خیلی شدید، هایپرشدن‌هایشان و مشکلات خیلی جدی. یکی از کارهای خیلی خوبی ‌که در خانه خورشید انجام دادیم که تجربه خوبی برای دیگران است، این بود که ما روانپزشک داوطلب داشتیم. ما تمام داروهایی را که پزشک، روانپزشک و ماما مرکز نسخه می‌کردند خریداری می‌کردیم چرا که چاره دیگری نداشتیم. در مرکز یکی از کارهای سخت این بود که روزانه به ٦٠نفر در مرکز داروهایشان را بدهیم و چاره دیگری نداشتیم چرا که به‌عنوان مثال فردی تمایل به خودکشی داشت و اگر درمان دریافت نمی‌کرد، این اتفاق می‌افتاد.

‌ارتباطتان در این سال‌ها با این زنان چطور بود؟ تجربه مورد ضرب‌وشتم‌قرارگرفتن هم داشتید؟
ارشد: اصلا، ما ارتباط بسیار خوبی داشتیم. آنها هرگز ما را مقابل خودشان نمی‌دیدند. اوایل اینها دسته‌‌دسته می‌آمدند، پرسیدیم چگونه ما را پیدا کردید؟ گفتند مرکزی تاسیس شده که به آدم لگد نمی‌زند، ما سال‌ها لگد خوردیم و نادیده گرفته شدیم. ما وقتی تصمیم گرفتیم خدمات دی‌آی‌سی و متادون را واگذار کنیم، این زنان روزها گریه کردند، گفتند والدین خوبی نبودید ما را رها کردید ما یک‌بار دیگر داریم می‌بینیم که رها می‌شویم.

بعد ما دوهفته پیش همه را به ناهار دعوت کردیم، گفتیم داستان ما طردکردن شما نیست. شما کمترین آزار را به ما رساندید، اما واقعیت این است که ما امید به بهبود وضعیت شما را از دست دادیم؛ اینکه هرروز متادون و غذای گرم بخورند و حمام کنند، نگاه آرمانی و انسانی ما نبود. بعد از آنها پرسیدیم شما چرا اینجا را دوست داشتید و چه اتفاقی برای شما افتاد؟ قریب‌به‌اتفاق این زنان با همه واژه‌های محدودی که داشتند، گفتند ما خودمان را شناختیم و توانایی‌هایمان را دیدیم.

سالانه چندزن به‌طور کامل بازتوان شدند؟
ارشد: بیش از انگشتان دودست. ما تنها چهارنفر را به دانشگاه بهزیستی فرستادیم تا در رشته مددیاری تحصیل کنند.

منشی‌زاده: در سال ٢٠، ٢٥نفر قطع مصرف می‌شدند. خیلی‌ها را توانستیم به خانواده‌ها متصل کنیم که از آن طرد شده بودند. ما چیزی حدود هزارو٣٠٠پرونده تکمیل کردیم و خصلت دی‌آی‌سی مراجعه داوطلبانه این زنان بود. ماده١٦ خیلی به ما صدمه زد. یک‌روز آمدند ٣٠نفر از بچه‌های ما را گرفتند و بردند و ٣٠‌روز از بچه‌هایی که متادون دریافت می‌کردند بی‌خبر بودیم که در حال بهبودی بودند. حتی اجازه ندادند ما برویم و ببینیمشان.

یک‌روز اینها پنجره‌ها را شکستند و فرار کردند. سه‌شنبه‌شبی فرار کردند و تا شنبه مصرف کرده بودند و همه به‌هم‌ریخته شنبه پیش ما آمدند. نتیجه آن‌همه زحمت و پایداری روی درمان، حرفه‌آموزی‌شان و کارکردن در کارگاه از دست رفت. این اواخر بچه‌ها به ما می‌گفتند اگر ما خوب‌خوب شویم، شما دوباره اینجا را راه می‌اندازید که ما برگردیم؟ آنها ما را مثل خانواده خود می‌دیدند و می‌گفتند یک‌بار دیگر خانواده ما، ما را طرد کرد در صورتی که ما چنین قصدی نداشتیم. ما از این چرخه معیوب خسته شده بودیم.

ما تلاش می‌کردیم و زن درمان می‌شد، سر کار می‌فرستادیم اما صاحب کار‌ اولین‌نفری بود که نسبت به این زن رفتار غلطی داشت و این زن دوباره برای فراموشی به سمت مواد برمی‌گشت. اما اگر جایی بود که این زنان کار ساده‌ای را انجام می‌دادند و حقوقی در ماه، می‌گرفتند و زندگی‌شان را با حداقل‌هایی می‌گرداندند، نمی‌رفتند دنبال مواد.

‌تلاشتان برای حرفه‌آموزی‌شان به کجا رسید؟
منشی‌زاده: ما کارگاه داشتیم؛ کارگاه بافتنی، خیاطی، اما تولیداتمان را کسی نمی‌خرید، نمی‌توانستیم حقوق چندانی به این زنان بدهیم. حقوق ما به اینها اندازه پول سیگار و بیسکویتشان بود. به‌خاطر فعالیت کارگاه ٦٠٠هزارتومان پول برق می‌آمد. ما توان پرداخت نداشتیم.

ارشد: گاهی احساس ناخوشایندی که به ما دست می‌داد این بود که مسوولان از مرکز به‌عنوان ویترین و نمایش استفاده کردند اما حمایتی که باید می‌شد نشد. دی‌آی‌سی زنان نیازهای خاص دارد، زن بچه‌ای دارد که شیرخشک می‌خواهد، لوازم مدرسه می‌خواهد و... اما هیچ‌کدام از نیازها در تعریف دی‌آی‌سی زنان گنجانده نشده است. یک‌زن برای به‌دست‌آوردن شیرخشک بچه‌، پاکت سیگار و یک پفک باید چه‌کار می‌کرد؟ اینها هیچ‌جا دیده نشده بود نه‌تنها زنان دیده نشدند بلکه موسسات زنان هم مورد کم‌لطفی قرار می‌گرفتند.

منشی‌زاده: در یکی، دوسال اخیر ما شاهد موج افزایش ابتلا به اچ‌آی‌وی از طریق رابطه جنسی در مرکز بودیم. ما با بیمارستان امام‌خمینی تماس می‌گرفتیم که بیمار اچ‌آی‌وی داریم که مشکل دندان دارد باید چه‌کار کند؟ آنها هم هیچ کمکی نمی‌کردند.

‌چه مقدار افزایش پیدا کرد؟
منشی‌زاده: بیشتر از سه‌برابر سال‌های قبل بود.

‌این‌روزها چه‌کار می‌کنید؟
ارشد: می‌رویم خانه خورشید چرا که قرارداد مکان خانه خورشید را شهرداری با ما منعقد کرد و تحویل‌گیرندگان دی‌آی‌سی جایی را اجاره کرده‌اند و رفته‌اند. اینجا هرروز مسایلی را می‌دیدیم و می‌شنیدیم که می‌توانست روزها دغدغه ذهن من و همکارانم باشد و هرکدام از ما دچار اختلال خواب می‌شدیم. من پس از سی‌و‌اندی‌سال هنوز برآشفته می‌شوم و تحت‌تاثیر مشکلات آزار‌دهنده زنان و کودکان قرار می‌گیرم.

حتی گاهی سلامتمان به‌خطر می‌افتاد. ما می‌خواهیم عمده فعالیت‌هایمان را روی آموزش بگذاریم پیشنهادهایی داریم برای آموزش حرفه‌آموزی برای زنان بهبودیافته. می‌خواهیم روی گروهی کار کنیم که سعی کرده سالم زندگی کند، رفتارهای پرخطر و سوءمصرف را کنار گذاشته است و به‌شدت نیازمند حمایت است.

منشی‌زاده: حمایت‌های اجتماعی از بهبودیافتگان خیلی مهم و جایش خالی است.

‌با گروه هدف مرکز گذری کاهش آسیب در ارتباط هستید؟
ارشد: بله، مرتب مراجعه می‌کنند. ما ارتباط را قطع نکرده‌ایم که احساس کنند پشتشان خالی شده است. همچنان از کانال‌هایی برای حمایت اجتماعی‌شان استفاده می‌کنیم. یکی می‌گوید اجاره خانه این ماهم را آمده‌ام بگیرم. دیگری می‌گوید قول داده بودید پول کلاس آرایشگری دخترم را بدهید.  و...، در آن خانه روی آنها باز است. امیدواریم این تجربیات برای سیاستگذاری و بهبود برنامه‌های پیشگیری نوع سوم و نهایتا کاهش آسیب‌های اجتماعی و شکستن این چرخه مورد استفاده قرار گیرد.
ارسال نظرات