احمد غلامی در روزنامه شرق نوشت: در عرصه سیاست سالهای پس از انقلاب، معمولا نیروهای رقیب با مبدا قراردادن تاریخ استقرار و استمرار جمهوریاسلامی، یکدیگر را اصیل یا جعلی خطاب میکنند. از مجلس هفتم و بهخصوص از سال١٣٨٤ به بعد، اصولگرایان خود را مثل اعلای سیاستورزان اصیل میدانستند. احمدینژاد بر این باور بود که نفس حضورش، محکی است که اصل را از جعل متمایز میکند. اما دیری نگذشت که همه چیز آشکار شد.
حالا حدودا دوسال پس از پایان دولت احمدینژاد، شاهد آنیم که جعل و اصل جا عوض میکنند و در بر پاشنه دیگری میچرخد. گئورگ زیمل، جامعهشناس آلمانی، در مقالهای با عنوان «در باب سبک» مدعی است آنچه از هرنظر، خط مشی و رفتار اشخاصی خاص را به سبک ویژه آنها تبدیل میکند، چیزی است بهنام «جعل». زیمل، سبک هنرمندانی مثل داوینچی یا میکلآنژ را ناشی از ویژگیهایی میداند که جاعلان از مجموع ویژگیهای آثار آنها انتخاب کردهاند.
برخلاف تصور رایج، خیلی وقتها رفتارها و خط مشی اصیل بر اثر جعل به وجود میآید یا به بیان سادهتر، اصالت بسیاری از امور بهواسطه مقایسه آنها با نمونهای جعلی محک میخورد و به اثبات میرسد. در کنار بزرگان دین، سیاست و فرهنگ، همواره آدمهایی بودهاند که روایات یا احادیث و نقلهایی را به نام آنها جعل کردهاند اما از این هم شگفتتر، ظهور شخصیتهایی کاملا جعلی در عرصه تاریخ است. شخصیتهای جعلی را نباید با اشخاص دروغین اشتباه گرفت. آدمهای جعلی، موجوداتی خیالی نیستند، وجود دارند؛ اما رفتار و کردارشان فاقد استقلال لازم است.
آنها در عمل رویه آدمهای دیگر را جعل میکنند و البته بعد از گذشت مدتی که ماهیت جعلی عملکردشان آشکار میشود، درست همانطور که زیمل میگفت، ناخواسته به عدهای اصالت میبخشند. آدمهای جعلی جالبی در تاریخ سیاسی ما به چشم میخورند. اتفاقاتی که اکنون در تاریخ رخ میدهد، بدون الگو نیست. مثلا در قیاس با امیرکبیر و میرزا آقاخان نوری که هر دو شخصیتهای اصیلی هستند، نمونههای جعلی بسیاری را میتوانیم پیدا کنیم.
از قضا همین نمونههای جعلی هستند که به هرکدام از این دو تن اصالت میدهند. این است که امیرکبیر به نمونه اصیل سیاستمدار پیشرو و به همین منوال میرزاآقاخان به نمونه اعلای سنتگرایی و صوفیمنشی تبدیل میشود. لازم به توضیح است که همیشه در هر وضعیت سیاسی این احتمال هست که آدمهایی بیپیشینه و تازه از راهرسیدهای فضا را به تسخیر خود درآورند. در بین دولتهای پس از انقلاب، سرآمد بهکارگیری چنین سیاستی بیتردید محمود احمدینژاد بود. وی در بسیاری از حوزهها، حتی حوزههایی که در مسیر حرکتها و تصمیمگیریهایش اندک تاثیری نداشتند، کسانی را بر مسند کار نشاند که هیچ شناسنامه و تاریخی نداشتند.
شاید در نتیجه همین سیاستهای احمدینژاد باشد که حالا وزیران، مدیران و دولتمردان دولت پس از او، نه فقط اشخاصی کارآمد و کاردان و باسابقه، که «اصیل» نیز جلوه میکنند. معیار و محک «جعل» و «اصل» یا در فرازونشیبهای تاریخی به دست میآید، یا با اتفاقاتی مثل انتخابات تعیین میشود. در ایامی نهچندان دور، همین که کار دولت اصلاحات خاتمه یافت، نیروی سیاسی تازهای سر برآورد که اصلاحات را مبتنی بر اصولی جعلی قلمداد میکرد و داعیه آن داشت که دولت جدید بر طبق اصولی اصیل -و نه جعلی- زمام امور را به دست گرفته است.
ولی اصولگرایان غافل از این بودند که سیاست اصیل را با رجال جعلی نمیتوان پیش برد. این است که در آستانه انتخابات مجلس، اصولگرایان از احتمال ظهور مجدد احمدینژاد دیگر به ذوق نمیآیند و حتی در اصولگرایی او شک میکنند. از نتایج بهکارگرفتن آدمهای جعلی در دولت قبل، یکی هم اینکه هماینک سیاستمداران و مدیران «باسابقه»، با صفت تازه «اصیل» و «شناسنامهدار» شناخته میشوند.