فرارو- محمد منصوری بروجنی؛ هر سال با فرا رسیدن ماه مهر بازار انتشار آمار راجع به کودکان بازمانده از تحصیل داغ میشود. از آمار چندهزار نفری مورد ادعای مسئولان وزارت آموزش و پرورش گرفته تا آمار 4 میلیون نفری برخی رسانهها. نگارنده در حاشیه تحقیقات پایاننامه کارشناسی ارشد متوجه این موضوع شد. بررسیها نشان داد تنها منبع قابل اتکا برای بررسی آمار دانشآموزان بازمانده از تحصیل که به صورت عمومی منتشر شده و جنبه محرمانه ندارد، آمار سرشماریهای دورهای مرکز آمار ایران است.
متاسفانه مرکز آمار ایران، شاخص به خصوصی برای کودکان بازمانده از تحصیل پیشبینی نکرده است. این رقم نیز تنها بر اساس محاسبه شمار کودکان در سن تحصیل و مقایسه آن با شمار دانشآموزان در حال تحصیل به دست میآید و النهایه تقریبی است. با این حال نگارنده هیچ گاه نتوانست مبنای آمار 4 میلیونی بازمانده از تحصیل را دریابد. در آخرین مورد، هفته گذشته آقای سعید پیوندی که از جامعهشناسان بنام و مجرب آموزش و پرورش به شمار میرود طی نوشتهای در سایت رادیو فردا اولاً این ادعا را مطرح کرده که 17 میلیون نفر کودک در سن تحصیل در ایران وجود دارد و ثانیا کمتر از 13 میلیون نفر در حال تحصیل اند، بنابراین چیزی حدود 4 میلیون کودک بازمانده از تحصیل وجود دارد.
البته آقای پیوندی هیچ مستند یا منبعی برای این ادعای خود ذکر نکرده اند. اما این پرسش مطرح است که ایشان چگونه مدعی است در سال 1378، کودکان لازمالتعلیم 19 میلیون نفر بوده اند و در سال 1393 این تعداد 17 میلیون نفر است؟ صرف پذیرش این ادعا تمام بحثهای مطرح شده درباره کاهش شدید نرخ رشد جمعیت در دهه هفتاد و پدیداری چاله جمعیتی طی دهههای آینده را که قطعیتی بیشتر از تابش خورشید دارد، متزلزل میکند.
آقای پیوندی در ادعای این رقم برای کودکان بازمانده از تحصیل تنها نیست، بل به جرات میتوان گفت آخرین مسافر این قافله است. سه سال پیش مرکز پژوهشهای مجلس گزارشی منتشر کرد که در آن ادعا شده بود بر اساس سرشماری 1385 قریب به 3 میلیون و 200هزار کودک از تحصیل بازمانده اند. این گزارش به کرات در رسانهها بازنشر و به آن ارجاع داده شد. تحقیق پیش رو اتفاقاً بر همین آمار متمرکز شد و بر اساس ایراداتی که به برونآوری آمار محققان مرکز پژوهشها وارد بود مشخص شد این آمار در سال 1385 تنها کمی بیش از 1 میلیون نفر بوده است.
پیش از گزارش رسمی مرکز پژوهشها، حسن الحسینی، معاون وزیر آموزش و پرورش در دولت هشتم مدعی آمار 4 میلیون نفری بازماندگان از تحصیل شده بود. این ادعا نیز به کرات مورد استناد رسانهها قرار گرفته بود. حسینی میگفت در آخرین سال مسئولیت وی، یعنی سال 84، بر اساس مقایسه آمار متولدین ثبت احوال با شمار دانشآموزان ثبت نامی به این نتیجه رسیده که 3 میلیون نفر کودک بازمانده از تحصیل وجود دارد. به دلیل عدم انتشار عمومی آمار متولدین ثبت احوال و همین طور آمار سالانه دانشآموزان توسط آموزش و پرورش (جز آنچه که هر 5 سال یک بار به مرکز آمار منعکس و در سالنامه آماری منتشر میشود) امکان صحتسنجی این شیوه وجود ندارد. با این حال جایی ادعای الحسینی عجیب میشود که بدون هر گونه دسترسی رسمی به آمار جدید با قطعیت اظهار میدارد این آمار قابل تعمیم به سالهای بعد است و این رقم در سال 1388 به 4 میلیون نفر رسیده است! البته الحسینی هم ملتفت رشد منفی ورودی مدارس به دلیل کاهش نرخ رشد جمعیت نبوده است.
آمار شگفتآور در این زمینه به آمارهای چند میلیونی محدود نمیشود. علی ابراهیمیان از مسئولان وقت مرکز سوادآموزی مدعی شده بود در سال 1385 تنها 500 هزار نفر بازمانده از تحصیل وجود داشته است. اگر بیشنمایی آمار هنر منتقدان است، کمنمایی در آمار نیز هنر مسئولان است.
حقیر بر اساس آمار سرشماری سال 1385 و سال 1390 (که در دسترس یکایک شهروندان ایران است) و با روشی که در
فایل ضمیمه به تفصیل آن را توضیح داده، به این نتیجه رسیده است که «آمار سرشماری عمومی سال 1385، نشان میدهد 14488912 نفر از ایرانیها 6 تا 16 سال داشته و علیالاصول در سن آموزش اجباری بوده اند. در همین زمان 13462459 دانشآموز در مدارس ایران مشغول به تحصیل بوده اند. یعنی چیزی حدود یک میلیون و بیست و ششهزار نفردر سال 1385 از تحصیل بازمانده بودند.
در سرشماری سال 1390 اما جمعیت افراد شش تا شانزده ساله کاهش یافته و به 12533329 نفر رسیده است.آمار ارائهشده از سوی وزارت آموزش و پرورش به مرکز آمار ایران در خصوص دانشآموزان سال تحصیلی 1390-91 حاکی از آن است که 11887254 نفر در حال تحصیل در مقاطع اول ابتدایی تا سوم دبیرستان بوده اند. 646075 نفر (ششصد و چهل شش هزار و هفتاد و پنج نفر) در این سال بازمانده از تحصیل بوده اند».
تحقیقی که به پیوست ارائه میگردد بخشی از پژوهشی است که در سال 1391 برای سمینار منع تبعیض در آموزش در کرسی صلح، حقوق بشر و دموکراسی یونسکو در دانشگاه شهید بهشتی در حال آمادهسازی بود. چکیده آن باب طبع برگزارکنندگان نیافتاد و لهذا از آمادهسازی تتمه آن راجع به مطالعه تطبیقی در مسئله آموزش اجباری چشم پوشیدم. بعدها برخی از خیرخواهان نیز اظهار داشتند این تحقیق فاقد وزانت علمی برای انتشار در مجلات تخصصی است (اهل فن مستحضرند که وزانت علمی یک مقاله را ادبیات خستهکننده، رفرنسهای نامربوط اما دهان پرکن، عدم توانایی در حل یک مسئله مشخص و غیرقابل بهرهبرداری بودن آن مقاله و در کنار همه اینها قدرت لابی نویسنده میسازد). بیش از یک سال پیش آن را در وبلاگ شخصیام منتشر کردم تا اگر کار فاقد جذبههای علمی است، دست کم جلوی جذبه بیپایان افسانه 4 میلیون کودک بازمانده از تحصیل را بگیرد. نه آنچنان که باید کار حقیر خوانده شد، نه چنان که شایسته منتقدان عالم و پژوهشگر است، آنها دست از این آمار عجیب برداشتند. البته مسئولان وزارت آموزش و پرورش هم که در این بین به کار خود مشغول اند.
امیدوارم انتشار عمومی این نوشته، دست کم فتح بابی برای بررسی دقیقتر آمار کودکان بازمانده از تحصیل به منظور برنامهریزی صحیح آموزشی بوده و چه بسا مرکز آمار ایران را به صرافت تهیه شاخصی مستقل برای سرشماری این گروه کودکان بیاندازد، بلکه این بحثها فصلالخطابی در خور بیابد.
متن کامل پژوهش را در اینجا بخوانید.
آیا افراد بالای 16 سال که ممکن هنوز دانش آموز باشند رو در نظر گرفته اید؟ اگر هر کدام از اینها حدود 3 درصد خطا داشته باشند، خود اینها یک میلیون به برآورد شما میتونه اضافه کنه.
کار شما بسیار ارزشمند است. ویژگی های مقاله پژو هشی را ندارد. یک مقاله عالی ژورنالیستی است. مقاله پژوهشی استاندارد هایی بیشتر از رفرنس های خسته کننده دارد که می توانید در کتابهای روش تحقیق پیدا کنید. حتی مقالاتی که با رانت چاپ می شوند بخشی از این استانداد ها را دارند