صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۲۰۳۳۵۰
پرویز کلانتری با بیان این‌که به نوشتن بیش‌تر از نقاشی علاقه‌مند است، در شرح تفاوت این دو مقوله می‌گوید پول فروش نقاشی پاسخگوی نیاز خانواده است،‌ اما در نوشتن نه تنها پولی نیست، بلکه دردسرآفرین است.
تاریخ انتشار: ۱۵:۲۳ - ۲۹ مرداد ۱۳۹۳
پرویز کلانتری با بیان این‌که به نوشتن بیش‌تر از نقاشی علاقه‌مند است، در شرح تفاوت این دو مقوله می‌گوید پول فروش نقاشی پاسخگوی نیاز خانواده است،‌ اما در نوشتن نه تنها پولی نیست، بلکه دردسرآفرین است.

این هنرمند نقاش و داستان‌نویس در گفت‌وگو با ایسنا، که در حال نوشتن کتابی درباره ارتباط نقاشی‌هایش با نوشته‌های خود است، گفت: این اثر کار تطبیقی روی آثار خود من است. به عنوان نمونه یکی از آثار من با عنوان «توقف زمان» یک ساعت دیواری است که آن را در پارچه بسته‌ام و گل گرفته‌ام. نوشته‌ای دارم که در آن اشاره کرده‌ام از وقتی به دنیا آمده‌ام این ساعت در خانه ما بوده است. کودکی و نوجوانی من با زنگ و تیک تاک این ساعت گذشته است. بعدها به یمن خوب این ساعت ازدواج کردم. بعد بچه‌دار شدم باز این ساعت در خانه ما بود. بچه‌های من همه با تیک تاک این ساعت بزرگ شدند. تا این‌که این ساعت یک موقع قهر کرد و از کار افتاد.

او ادامه داد: من فکر می‌کردم مشکل کجاست و دلم نمی‌آمد آن را دور بیندازم تا این‌که آقای گرگین که در تلویزیون کار می‌کرد‌، به من گفت می‌خواهد با من برنامه داشته باشد‌، گفتم حوصله ندارم روی صندلی بنشینم و تو با من مصاحبه کنی، گفت حوصله چه کاری را داری؟ گفتم ساعتی دارم که خوابیده، می‌خواهم با آن یک هپنینگ (happening) اجرا کنم‌، آن را پیش دکتر ببرم تا معاینه‌اش کند. لوکیشن هم باید ساعت‌سازی باشد و ساعت‌ساز با گوشی دکترها، در هیأت یک دکتر آن‌جا باشد و ساعتم را معاینه کند.

کلانتری اضافه کرد: چند روز بعد او زنگ زد و گفت با ساعت‌سازی سر پل هماهنگ کرده، گوشی و روپوش هم حاضر است. ما ساعت‌مان را بردیم. آقای گرگین هم با گروهش آمد و برنامه را ضبط کردند. در آن برنامه من ساعتم را پهلوی آقای دکتر بردم، گفتم ببینید چه‌اش است که کار نمی‌کند. دکتر گوشی را گذاشت‌، ساعت را معاینه کرد و گفت متاسفانه این ساعت به سرطان مبتلاست و باید جراحی شود. بعد آن را خرد و خاک شیر کرد. آقای گرگین آمد و از من پرسید مقصود شما چیست؟ گفتم این برنامه یک happening است و عنوانش «توقف زمان» است. نمونه‌ای از کار سالوادور دالی را به آن‌ها نشان دادم که در آن ساعت‌ها نم کشیده‌اند و در برهوت، از شاخه آویزان هستند. گروه به آتلیه من آمدند و من آن ساعت را کفن کردم‌ و گل گرفتم یعنی دفن کردم و عنوانش شد «توقف زمان». آن اثر به موزه‌ای در لندن رفت و بعد موزه‌ هنرهای معاصر آن را خرید. در واقع آن ساعت ادامه حیاتش را پس از مرگ در موزه می‌گذراند.

این هنرمند سپس گفت: کتابی که من دارم تهیه می‌کنم مقایسه‌ای است بین این نوع آثار و نوشته‌ها. می‌خواهم نشان بدهم که از نظر زیبایی‌شناسی کار مدرنی که در قلمرو نقاشی کردم، با نوع نوشته‌هایی که اساسا ساختار مدرن دارند چه وضعیتی دارند. نقاشی‌ها را کنار این نوع نوشته‌ها می‌گذارم با توضیحاتی درباره این‌که از نظر زیبایی‌شناسی مدرن چه رابطه ارگانیکی دارند. خیلی سرم شلوغ بوده و هنوز کتاب را تمام نکرده‌ام، کارهای دیگر وقتم را می‌گیرد.

کلانتری در پاسخ به این پرسش که چرا با وجود موفقیت در هنرهای تجسمی به نوشتن میل دارد و در زمینه ادبیات فعالیت می‌کند، گفت: من وقتی در خیابان راه می‌روم و یک زن میانسال با زنبیل دارد از کنارم می‌گذرد، می‌بینم سوژه نقاشی است، اما وقتی از کنارم می‌گذرد و می‌رود، ذهنم شروع می‌کند به فعالیت کردن درباره این‌که این زن احتمالا خانواده‌ای دارد شامل چند بچه و شوهرش. احتمالا مادرشوهری دارد و خواهرشوهری. بعد فکر می‌کنم که احتمالا این زن درگیری‌هایی هم دارد و ذهنم شروع می‌کند به فعالیت کردن درباره این آدم. آن‌جا قلمرو ادبیات داستانی است. من ادبیات داستانی را خیلی دوست دارم و ذهنم همیشه مشغول نوشتن است. اما وقتی می‌نویسم همسرم خوشحال نیست. نقاشی هیچ دردسری ندارد. در یک نمایشگاه تابلوهایم فروخته می‌شوند و پول آن پاسخگوی نیاز خانواده است، اما در نوشتن نه تنها پولی نیست، بلکه دردسرآفرین است. کافی است از نظر سانسور یک اشتباه کنید، به دردسر می‌افتید. اما من به‌شدت به ادبیات داستانی علاقه‌مندم.

او افزود: شانسی که من داشتم این بود که آقای گلشیری به کارم علاقه داشت و کلاسی برایم تشکیل داد که هفته‌ای یک روز می‌رفتم و او به من توضیح می‌داد که داستان را چگونه می‌نویسند و اصلا ادبیات داستانی یعنی چه. پیش از آن من آزاد می‌نوشتم، آقای گلشیری به من یاد داد ادبیات داستانی چطور شروع می‌شود، چگونه اوج می‌گیرد‌، بزنگاهش چیست و چطور تمام می‌شود.

کلانتری در پاسخ به این پرسش که آیا در نویسندگی تحت تأثیر هوشنگ گلشیری قرار گرفته، گفت: شخصیت گلشیری را به عنوان نویسنده خیلی دوست دارم، اما نوع نوشته‌های من یک جور از زیبایی‌شناسی مدرن در نقاشی تأثیر می‌گیرد. من در نقاشی به شیوه کولاژ یعنی تکه‌چسبانی علاقه‌مندم. یک اثر نقاشی از تکه‌های متفاوتی که کنار هم چسبانده شده، شکل می‌گیرد با یک بیان تصویری مدرن. در نوشته هم همین کار را می‌کنم. کار من از نظر سبک و انشا یک شکل نیست، یک جور تکه‌چسبانی است. یعنی دارم یک موضوع را توضیح می‌دهم، رادیو اخبار می‌گوید زبان رادیو را در اثرم می‌آورم، فروشنده دور‌ه‌گرد داد می‌زند: «آهن‌، چدن، مفرغ... خریداریم...»، من هم همان لحن را می‌آورم، بعد قطع می‌شود و یک تکه از شیخ شهاب‌الدین سهروردی را با همان زبان او می‌آورم. پس نوشته من یک جور کولاژ است که برگرفته از تکه‌چسبانی در نقاشی مدرن است.

کلانتری همچنین در پاسخ به این پرسش که نوشتن را بیش‌تر دوست دارد یا هنرهای تجسمی را، گفت: من به نوشتن بیش‌تر علاقه‌مندم، ولی بیش‌تر یک نقاش شناخته‌شده هستم. وقتی شروع به نوشتن کردم، دوستی به من گفت وقتی با تو گفت‌وگو می‌کنند، بگو نویسنده نیستم، نقاشم و تفننی می‌نویسم. من همین کار را کردم و این‌طوری راحت‌تر بودم. اگر می‌گفتم نویسنده‌ام، معلوم نبود چقدر گیر می‌دادند. همیشه در مصاحبه‌هایم خودم را نقاش معرفی می‌کنم، اما علاقه‌ام به نوشتن است. دوست عزیز شاعرم، آقای سپانلو،‌ نیز از کسانی است که به نوشته‌های من علاقه‌مند است. او به من می‌گوید همه نویسنده‌ها سعی می‌کنند به مخاطب بگویند داستان مرا باور کن،‌ ولی تو در نهایت رندی با به‌کارگیری اسمِ شخصیت‌های حقیقی و حقوقی، چیزی می‌نویسی که آدم نمی‌داند باور کند یا نه. می‌ماند گردن آدم که خیال کند واقعی است. با کمال رندی، کاری می‌کنی که مخاطب نوشته‌ات را باور کند.
ارسال نظرات
نام:
ایمیل:
نظر: