آدرس دادهاند آخر بازار جمشیدآباد، یک دستشویی عمومی. آتش از آسمان مرداد آبادان میبارد، بازار جمشیدآباد را در هوای داغی که براق شده و تو چشم میزند میرویم بالا،میآییم پایین.
دنبال مردی که عضو مسجد قدس (صدر) آبادان بود. زمان حصر آبادان رزمنده بومی بود، برادرش علیرضا در همان روزها در مقاومت آبادان شهید شد و خودش حالا نگهبان یک سرویس بهداشتی در ته بازار یک محله حاشیه شهر است.
خط کمرنگی روی دیوار چرکمرده نوشته است:سرویس بهداشتی. بوی کلافهکنندهای از توالتهای بیدر و پیکر میزند بیرون.جلوتر در کوچهای که به سمت بازار میپیچد آلونکی حلبی دیوار به دیوار دستشویی انگار دارد جلوی چشمت زیر آفتاب ذوب میشود. با تق کوچکی، در باز میشود؛ پیرمرد جواب سلام میدهد و میپرسد: «باهام چکار دارید عامو؟»
الان کاری بکنید ...
هی نگید چی بود چی شد ....
آستین بالا بزنید ...یه همتی ...
انقدرام سخت نیست ....
فرارو تو مدیریت کن ...یه ساز و کاری ایجاد کن ...من بعنوان یکی از خواننده هات به سهم خودم پایهام ...بقیه هم انشاالله همینطورند ...مسوولان هم میبینند ...اونهاهم همتی بکنند ....یاعلی ..
شهری که نامش با آن چه هست فرسنگ ها فاصله دارد
بعضیا اونجوری زندگی میکنن 3000 میلیارد میبرن هیچکی نمیگه بالا چشت ابروه
بعضیام اینجوری حقشونو میدن
اینو میبینید؟
برای حفظ مادر و خواهر من و تو رفت الانم اوضاعش اینه...
وااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااي
برین ببین کشورهای دیگه برای کسانی که از کشورشون دفاع کردند....چه احترامی قائلند...
اون وقت ما........
خدایا......
واقعاً یعنی تو این مملکت کسی از مسولین نیست یه کاری واسه این فرد انجام بده.......
درود بر مردانی که آسایش امروز را مدیونشونیم.
کاش باهاش مصاحبه میکردید
معلومه خیلی حرف داره
از چی بگم؟