صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

عده‌ای دلشان نمی‌خواست من کار کنم!
فاطمه معتمدآریا بیشترین رکوردها را در میان هنرمندان ما دارد؛ هم رکورد بیشترین جوایز داخلی و هم بیشترین جوایز خارجی، هم بیشترین فیلم‌های توقیفی را دارد و هم بیش از هر بازیگر دیگری، ممنوع‌الکار شده است و آن طور که خودش می‌گوید بیشترین دشنام‌ها را خورده و فحش‌خورش هم حسابی ملس است!
تاریخ انتشار: ۱۱:۳۰ - ۱۸ مرداد ۱۳۹۳
فرارو- فاطمه معتمدآریا بیشترین رکوردها را در میان هنرمندان ما دارد؛ هم رکورد بیشترین جوایز داخلی و هم بیشترین جوایز خارجی، هم بیشترین فیلم‌های توقیفی را دارد و هم بیش از هر بازیگر دیگری، ممنوع‌الکار شده است و آن طور که خودش می‌گوید بیشترین دشنام‌ها را خورده و فحش‌خورش هم حسابی ملس است!

این بازیگر در چند سال گذشته برای چندمین بار ممنوع‌الکار شد تا اینکه در یک سال اخیر بار دیگر اجازه کار پیدا کرد و این روزها نیز با بازی در نمایش«ننه دلاور» کار زهرا صبری روی صحنه است.

فاطمه معتمدآریا که دوستان نزدیکش «سیمین» صدایش می‌کنند، جزو هنرمندانی است که در دوره نوجوانی با حضور در کلاس‌های کانون پرورش فکری، وارد فضای هنری شد و به قول خودش برای کار هنری تربیت شد. او در طول سال‌های فعالیتش در تئاتر و سینما در نقش‌های متفاوتی بازی کرده که هم جوایز زیادی برایش به ارمغان آورده‌اند و هم او را به عنوان یکی از ماندگارترین بازیگران سینما و تئاتر در خاطره‌ها نگه داشته‌اند.

گزیده‌ای از گفتگوی ایسنا با این بازیگر پرسابقه تلویزیون و سینما را در ادامه می‌خوانیم:

آرزو دارم«لیر شاه» را بازی کنم

  • «اصولا در دنیای نمایش نقش‌هایی وجود دارد که هر بازیگری آرزو دارد یک بار آن‌ها را بازی کند. «ننه دلاور» هم جزو آن دسته از نقش‌های کلیدی و بنیادی است که هر بازیگری - صرف نظر از زن و مرد - دوست دارد آن را بازی کند. همچنانکه خود من واقعا آرزو دارم، روزی نقش «شاه لیر» را بازی کنم.» اما بازی در چنین نقش‌هایی همان اندازه که جذاب است، ترسناک هم هست زیرا بارها و بارها توسط بازیگران قدرتمند ارایه شده و یک بازیگر باید خلاقیت زیادی داشته باشد تا تصویری متفاوت از این نوع کاراکترها ارایه دهد.از سوی دیگر همیشه درباره این گونه نقش‌ها، ادعاها و تعصبات زیادی وجود دارد
  • همیشه نقش‌های مثل ننه دلاور، هم خیلی سخت است و هم خیلی ساده. سادگی‌اش به این دلیل است که نقش‌های مهم تاریخ نمایش خیلی تحلیل شده‌اند و دشواری‌اش این است که بازیگر باید خیلی تلاش کند تا یک کار درست انجام دهد؛ یعنی هر دو وجه را دارد. منتهی در نهایت به این برمی‌گردد که کارگردان و بازیگر، آن نقش را از چه صافی‌ایی الک می‌کنند تا پذیرفتنی باشد.
نمایش‌نامه‌هایی که از دست برشت در رفتند!
  • فکر کنم «ننه دلاور» و «دایره گچی» دو تا از آثار برشت هستند که از دست او در رفته‌اند! چون تا حدود زیادی به نمایش دراماتیک نزدیکشان کرده و با موضوع مادر و فرزند بازی کرده است. به همین دلیل خیلی سخت می‌شود با نمایشی که در آن رابطه مادر و فرزند، تعریف شده، تفکیک شده برخورد کرد. حقیقتا برای من خیلی سخت است که بتوانم وجه مادر بودن «ننه دلاور» را نسبت به وجه تلاش‌اش برای زندگی روزمره در جنگ ضعیف کنم، ولی تا روزهای آخر اجرا، خیلی فرصت داریم تا به «ننه دلاور»ی با چارچوب درست برسیم
  • نمایش«ننه دلاور» اثری است درباره جنگ و مادری که بقای زندگی خود و فرزندانش را در ادامه این جنگ می‌بیند. این نمایش این روزها در شرایطی در تهران اجرا می‌شود که مدام با تصاویر و اخبار غم انگیز کشتار مردم و بویژه کودکان غزه روبرو هستیم.
هر شب بچه‌های غزه در نظرم هستند
  • تقریبا هر شب این صحبت در میان ما مطرح می‌شود که جنگ برنده ندارد و هر دو طرف بازنده‌اند، به خصوص در این دوره که جنایاتی در غزه خیلی حاد و غیرانسانی ادامه دارد. «ننه دلاور» در صحنه آخر دیالوگی دارد که می‌گوید:" لعنت به هر چی جنگه! لعنت به هر چی لحظه تاریخیه!" حقیقا هر شب که این دیالوگ را می‌گویم، فقط جنگ غزه در نظرم است. درست است که جنگ به طورعام پدیده پلیدی است، ولی امروزه که اطراف ما پر از ناعدالتی و بحران است، هر شب وقتی این دیالوگ را می‌گویم، بچه‌های غزه در نظرم هستند
  • یکی از شخصیت‌هایی که برایم خیلی ارزشمند است به واسطه فلسفه‌ای که پشت آن وجود دارد «شاه لیر» است. چراکه درون هر یک از ما خصوصیتی از «شاه لیر» وجود دارد، تعریف و تمجید صرف برای ما خوشحال کننده است همچنانکه، فرمانروایی صرف، طمع بدون دیدن واقعیت و ...را دوست می‌داریم. به همین دلیل تقریبا از 14 سالگی در هر جای دنیا که می‌توانستم، نمایش «شاه لیر» را دنبال کرده‌ام. این نمایش را در قالب «کاتاکالی» تا نمایش عروسکی ایرانی دیده‌ام و همین اواخر هم یک «شاه لیر» خیلی فوق‌العاده در تالار انتظامی دیدم که فقط بر مبنای حرکت بود.
بهترین خاطره کاری، دوره «شهر موش‌ها»
  • خانم صبری را از اولین کارهای دانشجویی‌اش می‌شناختم- آن زمان ما در گروهی فعال بودیم و آثار عروسکی را انتخاب می‌کردیم. از اولین کاری که از او دیدم، به نظرم آمد خلاقیت بی‌نظیری در کارش وجود دارد و بعدها که کارهای حرفه‌ای‌ترش را روی صحنه برد، همه را دنبال می‌کردم. او می‌دانست تماشاگر کارهایش هستم، همیشه تماس می‌گرفت و مرا برای تماشای آثارش دعوت می‌کرد. اما این بار برای بازی در نمایش‌اش دعوت کرد و من که خلاقیت او را دوست داشتم، با اشتیاق پذیرفتم. ضمن اینکه «ننه دلاور» هم کاری است که نمی‌توان به راحتی از آن گذشت.
پایان عصر طلایی
  • جزء نادر کسانی هستم که کارم را با تئاتر و تئاتر عروسکی شروع کرده‌ام ولی در این زمینه خیلی کم کار بوده‌ام. ولی بهترین خاطرات کاری‌ام به دوره‌ای برمی‌گردد که «شهر موش‌ها» را کار کردیم. یک دوره طلایی عروسکی بود که برای بچه‌های آن زمان پر از زیبایی و فانتزی بود. ضمن آنکه تمام آنچه به بچه‌ها منتقل می‌کرد، تفکری داشت و نسبت به مسائل آنان بی‌تفاوت نبود. تمام حرف‌ها و اعمال ما در آن نمایش‌ها پر از تحلیل بود و فکر می‌کنم تأثیرش بر مخاطبان، فقط متعلق به دوره خودش نبود و بعد از سه دهه همچنان ادامه دارد.
  • در پاسخ به سوال «چرا آن روند طلایی ادامه پیدا نکرد و چه شد که متوقف شد؟» چگونه می‌توانست متوقف نشود؟! ببینید در این دوره ما در چه سالنی تئاتر اجرا می‌کنیم! در حالی که در دوره‌ای، بهترین سالن برای کارهایی مثل نمایش ما همین تالار «چهارسو» بود، اما الان به خاطر کثیفی، سر و صدا، شکل و شمایل چلوکبابی‌اش و... اصلا آدم دلش نمی‌خواهد به این جا وارد شود! چگونه انتظار داریم همه چیز سر جای خودش باشد؟! وضعیت تئاتر عروسکی هم مثل همین‌جا است، نوعی بی‌توجهی و بی‌تخصصی بر کارهای نمایشی ما حاکم شده که امیدوارم بزودی تغییر پیدا کند. این وضعیت باعث شده متن نمایش‌ها ،‌گروه‌ها، شرایطی که هنرمندان کار می‌کنند و... همه شبیه یکدیگر بشود که هیچکدامش شبیه دوره فعالیت ما نیست. البته الان چند ماهی است که شاید کمی دارد بهتر می‌شود. مثلا وقتی خود ما به این سالن آمدیم، به خانم صبری گفتم این جا مثل خانه ماست و باید آن را درست کنیم. به مسوولان تئاتر پیشنهاداتی دادیم و آن‌ها هم تغییراتی دادند. امیدوارم در بازسازی تئاتر شهر، این وضعیت هم بهبود یابد.
دلم را سوزاند
  • فاطمه معتمدآریا تا به حال چندین بار ممنوع‌الکار شده است،او در چند سال گذشته نیز بار دیگر دچار همین مشکل شد. خودش می گوید: تقریبا تمام پیشنهاداتی که شد و اجازه نداشتم کار کنم، دلم را سوزاند. ولی آخرین‌اش نمایش «قرار» سیامک احصایی بود که میانه تمرین متوقف شد.

عده‌ای دلشان نمی‌خواست من کار کنم!

  • اصلا مشکلی نداشتم که بخواهد حل شود! عده‌ای دلشان نمی‌خواست من کار کنم، همین! هیچ توضیحی برایم نداشتند. تمام مسایلی هم عنوان می‌کردند، بهانه بود چون هیچ دلیلی وجود نداشت. حتی از کسانی که به من اجازه کار نمی‌دادند، به بازرسی کل کشور و کمیسیون فرهنگی مجلس شکایت کردم. این گونه نبود که راحت بپذیرم کار نکنم ولی هیچ‌کس، هیچ جوابی نداشت. تنها چیزی که می‌گفتند، این بود که شما هیچ مشکلی برای کار کردن نداری! اما عده‌ای دلشان نمی‌خواست من کار کنم. هیچ علاقه‌ای ندارم دلایلشان را بدانم. همیشه که در بر یک پاشنه نمی‌چرخد، همیشه همه خوشحال نمی‌شوند که یک نفر تمام وقت و فکر خود را برای کار فرهنگی بگذارد. به هر حال وقتی جو بی‌فرهنگ می‌آید، اول از همه کسانی را که جلوی تیغ‌اش هستند، رد می‌کند. به همین دلیل الان هیچ اعتراضی نسبت به رفتار ناپسند و ناشایستی که با من شد، ندارم. آن‌ها این گونه رفتار کردند. من هم تا جایی که می‌توانستم تلاش خود را کردم. از جایی به بعد فکر کردم حتما نباید کار کنم و کار نکردم.

ترجیح دادم وارد رفتارهای بی‌خردانه نشوم

  • جایی مطلبی می‌خواندم که می‌گفت خیلی سخت است آدم گیر آدم نادان بیفتد. توضیح دادن برای آدم نادان خیلی سخت‌تر از آدمی است که می‌فهمد اما مخالف شما است. اگر آدم ببیند عده‌ای با او مخالف هستند، خیلی راحت‌تر می‌تواند با آن‌ها گفت‌وگو کند، چون به هر حال نظریه‌ای دارند ولی وقتی کسی نظریه‌ای نداشته باشد و فقط بی‌خرد باشد، آن زمان است که گفت‌وگو سخت می‌شود. به همین دلیل ترجیح دادم وارد رفتارهای بی‌خردانه نشوم. در این چند سال آن قدر کارهای مثبت کردم که می‌بخشم‌شان به خاطر نادانی‌شان نه به این خاطر که با من رفتار بدی کردند.
  • میزان پیشنهاداتی که در آن دوره به من می‌شد، به اندازه همین الان بود. هیچ‌کس باورش نمی‌شد مشکلی دارم. همه می‌گفتند قول می‌دهیم می‌توانیم مجوز کارت را بگیریم و من خنده‌ام می‌گرفت چون می‌دانستم چیزی وجود ندارد که آن‌ها اجازه‌اش را بگیرند.درواقع، یک چیزی وجود نداشت و آن درایت این که من باید کار می‌کردم، وقتی این درایت وجود نداشت، دیگر چه مجوزی باید می‌گرفتند؟!
  • هر کاری را که پیشنهاد می‌شد، تا آخر پیگیری می‌کردم و به گروه می‌گفتم قول می‌دهم، نمی‌توانم کار کنم و وقتی هیچ خبری از آن گروه نمی‌شد، می‌فهمیدم درست گفته‌ام. خوشبختانه با مجموعه جدیدی که سال گذشته وارد ارشاد شدند، دیگر مشکلی ندارم. البته به سختی پیگیری کردند. هم معاونت سینمایی و نمایشی گفتند ما برای کار کردن شما تعهد کرده‌ایم. من هم پذیرفتم و حالا دارم کار می‌کنم.
ممنوع‌الکاری، وسواس را زیاد می‌کند
  • مسلما بعد از ممنوع الکاری وسواسم بیشتر شد. البته همیشه آدم با وسواسی هستم. هیچ وقت انگیزه برای کار خیلی زیاد ندارم. همیشه سالی یک کار داشتم و گاهی هم دو تا. بیشتر زمانم را معطوف به تحقیق و گردش در حیطه کاری‌ام می‌کنم. الان هم همین را ترجیح می‌دهم. با اینکه متأسفانه سناریوهایی که پیشنهاد می‌شود، خیلی دل‌چسب نیست ولی از بهترین‌هایشان دو تا را انتخاب کرده‌ام.
بیشترین فحش خور یک هنرپیشه را دارم
  • برایم خیلی خنده‌دار و در عین حال جالب است. رکوردهای زیادی در ایران دارم؛ بیشترین جایزه ایرانی، بیشترین جایزه خارجی، بیشترین فیلم توقیفی، بیشترین زمان توقف کار یک هنرپیشه چون در هر دهه‌، یک توقف در کارم بوده، بیشترین فحش خور یک هنرپیشه را هم دارم و اسنادش را هم دارم. شاید بعد از نسل گذشته خودم، اولین هنرپیشه‌ای بودم که در کارهای عامل‌المنفعه فعالیت کردم.عنوان رسمی سفیر حسن نیت تغذیه را در سازمان ملل دارم که بر اساس آن، غیرمستقیم با آموزش و تغذیه‌ افغان‌ها در ارتباط هستم.
محدودیتی برای کار در تلویزیون ندارم
  • برای خودم محدودیتی در کار کردن با تلویزیون نگذاشته‌ام چون رسانه فوق‌العاده‌ای در ارتباط با مردم است ولی کار تلویزیونی هم باید استانداردی داشته باشد. حضور جوان‌ها، نوید خوبی است چون آن‌ها جسارت و نوآوری دارند و آینده‌ای طولانی مدت را جلویشان می‌بینند. خودشان را تمام شده حساب نمی‌کنند. به همین دلیل همه کارهای سال‌های آینده‌ام با جوان‌ها خواهد بود.آنها کاملا قابل اعتماد هستند واصولا با سینمای کمی قدیمی‌ترمان، کمتر می‌توانم ارتباط برقرار کنم. همیشه دوست دارم فضای خود را تغییر دهم .بیش از 50 فیلم کار کرده‌ام که هیچ کدام شبیه دیگری نیست؛ نه از نظر سنی، حال و هوا و نه موقعیت اجتماعی. اگر بخواهم به همین شیوه ادامه دهم، باید مدام با جوان‌ترها کار کنم.»
به همه روزهای کودکی‌ام مدیونم
  • چون چیزهایی را به سختی به دست آورده‌ام و نمی‌خواهم به آسانی از دست دهم، بویژه با محدودیت‌هایی که برایم پیش آمد. نیامده‌ام که بروم یا مشهور و پولدار شوم. کسی هستم که از بچگی برای کار فرهنگی تربیت شده‌ام. به همه روزهای کودکی‌ام که در کانون گذراندم، مدیونم. به بچه‌هایی که امروز جای من در کتابخانه‌های کانون هستند، یا جای من فیلم می‌بینند، مدیونم. در واقع مالیاتی که امروزه از هنرمندان می‌گیرند، در مقابل مالیاتی که من به خاطرآموزش در کار فرهنگی باید بدهم، هیچ است. هنوز خیلی به مردم، مملکتم، گذشته و آینده خود بدهکارم. بنابراین نه تنها امیدوارم بلکه بسیار مصمم هستم چون وظیفه دارم کارم را ادامه دهم.
ارسال نظرات
محبوبه
۱۶:۵۵ - ۱۳۹۳/۰۵/۱۸
باسلام متاسفم بابت اون افرادی که حتی بدون دلیل موجهی ایشان را ممنوع الکار کردند حداقل یک دلیل موجه جور میکردید که اینقدر مورد تمسخر قرار نگیرید.امیدوارم خانم معتمد آریا دیگر در این موقعیت قرار نگیرند.
سلام
۱۶:۵۳ - ۱۳۹۳/۰۵/۱۸
شما اصلا بيگناه ترين هايى!!!!!!!!!!!!!!
ناشناس
۱۵:۳۹ - ۱۳۹۳/۰۵/۱۸
واقعا با مواضعتون از چشم مردم افتادید
شما که ادعای هنر برای هنر داشتید چرا از هنر و هنرمندی خودتون در امور سیاسی استفاده کردید؟ اون هم موقع بسیار بد
اشکان
۱۵:۳۵ - ۱۳۹۳/۰۵/۱۸
واقعا جالبه. گلزار رو داره شبکه 5 نشون میده؟؟ در صورتی که ایشون هر جای که بگید و با هر کسی عکس داره .البته زندگی خصوصی هر کسی به خودش مربوطه ولی تبعیضی که اتفاق میفته دلخراشه..
میثم
۱۵:۰۷ - ۱۳۹۳/۰۵/۱۸
عالی بود /
سیامک
۱۴:۵۱ - ۱۳۹۳/۰۵/۱۸
درود بر بانوی هنرمند ایران!
ناشناس
۱۳:۵۲ - ۱۳۹۳/۰۵/۱۸
خدا نگهش داره این هنرمند خوبو.
علی
۱۳:۰۴ - ۱۳۹۳/۰۵/۱۸
فرارو روشنفکر بازی در نیار. مردم دستتو خوندن. از وقتی از قالیباف حمایت کردی در جدا سازی جنسیتی، از فردا راجع به افزایش جمعیت تبلیغ میکنی و ....
دیگه داری میشی کم کم فارس خودمون.