جوان آرایشگر دام خود را
در شبکه تانگو پهن میکرد تا دسیسه دزدیهای نامرئی را کلید بزند. راز این
شبکه سازمانیافته زمانی فاش شد که دو دختر تبهکار که نوچههای جوان
آرایشگر بودند مهندسی را درخانهاش بیهوش کردند و دست به سرقت زدند.
کمینگاه مرد آرایشگر
مشغول کار روی مو و صورت مشتریان بود و با میهماننوازی از آنها پذیرایی
میکرد. در طرف دیگر ماجرا اما ٢ دختر جوان در خانه این مرد آرایشگر در
انتظار فرصتی مناسب کمین کرده بودند. وقتی آرایشگر جوان کارش را شروع
میکرد زمان مناسب برای اجرای سناریویشان فرامیرسید. به سراغ کیف مشتری
میرفتند و با تفتیش آن کلید خانهاش را برمیداشتند. کلید را به کلیدسازی
محله میبردند و بیسر و صدا برمیگشتند. مشتری که هنوز در زیر دست
آرایشگر موهایش را ورانداز میکرد هرگز تصور نمیکرد که غفلت از کیفش او را
در برابر سناریوی سرقت یک باند مرموز قرار داده باشد.
نقشه سرقت این باند
اما به جایی ختم میشد که مرد آرایشگر چند روز بعد با ایجاد رابطه دوستانه
با مشتریانش آنها را از خانهشان بیرون میکشید تا همدستانش در این فرصت
مناسب با کلیدی که داشتند خانه را خالی کنند. ٢ دختر جوان نیز با همدستی
یک مرد راننده آژانس بلافاصله به خانه طعمهشان میرفتند و طلاها و
پولهایی را که در خانه وجود داشت به سرقت میبردند.
ردپای طلایی
سناریوی سرقتهای این باند روشهای مختلفی بود تا اینکه در آخرین سرقتشان
ردپای طلایی را از خود به جای گذاشتند. ٢دختر جوان با طعمه قرار دادن رئیس
شرکت بازرگانی، به خانه او رفتند، در نسکافهاش قرص خوابآور ریختند و در
فرصت مناسب گوشی موبایل، لپتاپ و پولهایش را برداشتند و متواری شدند.
سرنخ پلیسی
وقتی چند ساعت بعد رئیس شرکت به هوش آمد هرگز تصور نمیکرد طعمه یک باند
سارق شده باشد. شوکه شده بود و بلافاصله به پلیس آگاهی مراجعه کرد. مرد
جوان درحالیکه هنوز تحتتأثیر قرصهای خوابآور سرش گیج بود به کارآگاهان
گفت: چند روز پیش با ٢ دختر جوان آشنا شدم. امروز آنها را به خانهام
دعوت کردم اما بعد از صرف نسکافهای که خودم آماده کرده بودم بیهوش شدم.
وقتی هوش آمدم مهمانانم رفته بودند و من ناگهان متوجه شدم گوشی موبایل،
لپتاپ و پولهایم به سرقت رفته است. آنها من را بیهوش کرده بودند تا نقشه
این سرقت را اجرایی کنند. با توجه به حساسیت موضوع پروندهای در رابطه با
سرقت در پایگاه سوم آگاهی تهران تشکیل شد. کارآگاهان تحقیقات خود را برای
شناسایی این سارقان مرموز آغاز کرده بودند که ردیابی آنتن گوشی موبایل
سرقتشده در منطقه اکباتان تهران پرده از این سرقتهای معمایی برداشت. همین
سرنخ کافی بود تا یک مرد جوان به همراه ٢ دختر در مخفیگاهشان دستگیر شوند.
اعتراف عجیب
با انتقال متهمان به پایگاه سوم آگاهی تهران بازجویی از متهمان آغاز شد.
این باند مرموز ابتدا منکر اتهام خود بودند. وقتی در برابر شواهد و مدارک
کارآگاهان قرار گرفتند چارهای جز اعتراف نداشتند و پرده از راز سرقتهای
مخوفشان برداشتند. متهم اصلی این پرونده که پسر جوانی بود در برابر قاضی
نصرتی بازپرس ویژه سرقت دادسرای جنایی تهران گفت: با همدستی ٢ دختر و یک
راننده آژانس تصمیم گرفتیم از خانهها سرقت کنیم. برای همین به عضویت در
برنامه تانگو خودم را آرایشگر زنان معرفی کردم و بعد از طرح دوستی آنها را
به خانهام میکشاندم. همدستانم در یک فرصت مناسب کلید خانه مشتریانمان را
از کیفشان برمیداشتند و به کلیدسازی میبردند و سپس بدون ردی آن را
دوباره به کیف مشتری بازمیگرداندند.
چند روز بعد من که با طعمههایمان
طرح دوستی ریخته بودم آنها را برای شام به بیرون دعوت میکردم و وقتی
خانهشان خالی میشد این ٢دختر با همدستی یک راننده آژانس به آنجا
میرفتند و دست به سرقت میزدند. با اعترافات این مرد تبهکار هر ٤ متهم
برای تحقیقات بیشتر و دیگر جرایم ارتکابی تحویل پایگاه سوم آگاهی تهران
شدند.
منبع: شهروند
رییس! شرکت بازرگانی :
درحالیکه هنوز تحتتأثیر قرصهای خوابآور سرش گیج بود به کارآگاهان گفت: چند روز پیش با ٢ دختر جوان آشنا شدم. امروز آنها را به خانهام دعوت کردم اما
...
دعوت ! آشنا !! به منزل !!!
2 عدد دختر جوان !!!!
واقعا چه میشه گفت؟
خود کرده را تدبیر نیست یا چیزی بهتر؟!
فرارو تو هم یه چیزیت شده هااااا!!!
بابا خبر رو ندين و قتي معذورات داريد
خودت هم فهميدي قضيه از چه قراره؟مرد جوان آرايشگر زنانه است؟مردان مشتريان اوبوده اند؟دختران آن موقع توي آرايشگاه چكار ميكردهاند؟زنان را به شام دعوت ميكرد يا مردان را؟ اصلاً چي به چيه/كي به كيه؟