صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۲۰۰۷۹۷
آرش عباسی نویسنده و کارگردان تئاتر با اشاره به تفاوتهای روی صحنه بردن یک اثر نمایشی در ایران و کشورهای غربی و نوع حمایتهایی که دولت در این کشورها از آثار نمایشی می کند، از اینکه تئاتر در ایران آرزوها را می کشد ابراز نگرانی کرد.
تاریخ انتشار: ۱۴:۴۱ - ۱۱ مرداد ۱۳۹۳
آرش عباسی نویسنده و کارگردان تئاتر با اشاره به تفاوتهای روی صحنه بردن یک اثر نمایشی در ایران و کشورهای غربی و نوع حمایتهایی که دولت در این کشورها از آثار نمایشی می کند، از اینکه تئاتر در ایران آرزوها را می کشد و اینکه عنوانهای جعلی در این هنر رشد کرده است، ابراز نگرانی کرد.

به گزارش مهر، در سالهای اخیر تبادلات فرهنگی بین تئاتر ایران و کشورهای غربی بیشتر از قبل شده است و کارگردان های جوان تئاتر بر عکس گذشته، این روزها تلاش می کنند به صورت شخصی و بدون کمک گرفتن از نهادهای دولتی آثار نمایشی خود را به جشنواره های مختلف تئاتری ببرند و از این طریق با تئاتر در کشورهای دیگر بیشتر آشنا شده و آثار ایرانی را هم به جهانیان معرفی کنند. یکی دیگر از نکات جالب توجه دیگر، اجرای عمومی یک نمایش ایرانی در کشوری دیگر است که جدا از حضور در یک جشنواره خارجی به تازگی در میان هنرمندان تئاتر ما باب شده است. امیررضا کوهستانی از اولین کسانی است که نمایشهایش را در کشورهای مختلف اروپایی به اجرا عموم می گذاشت و به تازگی افرادی چون آرش عباسی و افشین هاشمی نیز تجربیاتی در این زمینه داشته اند.

با آرش عباسی که مدتی است به دلیل ادامه تحصیل در کشور ایتالیا زندگی می کند و از این طریق توانسته نمایش «نویسنده مرده است» را که نوشته و کارگردانی خودش است در سه شهر مختلف ایتالیا به اجرای عمومی ببرد و البته برای دومین بار نیز آن را در ایران نیز اجرا کند درباره مشکلاتی که تئاتر ایران این روزها با آن روبرو است و همچنین تفاوت اجرای یک اثر نمایشی در ایران و کشورهای دیگر و چگونگی حمایت هایی که از طرف دولت از تئاتر در کشورهای خارجی می شود، صحبت کردیم که در ادامه می خوانید.

آقای عباسی شما نزدیک به 2 سال از ایران دور بودید. به نظرتان در این مدت زمان کوتاه تئاتر ایران چه تغییراتی کرده است. چون شما الان آشنایی نسبی با تئاتر غرب هم پیدا کرده اید و می توانید در مقام مقایسه این دو فضا بربیایید. این روزها حامیان مالی و تهیه کنندگان صوری را زیاد در تئاتر کشور می بینیم چون تئاتر به اجبار به سمت خصوصی سازی سوق داده شده بدون اینکه زیرساختهای اولیه مورد توجه قرار گیرد.
من مدت خیلی کوتاهی در فضای کشور نبودم اما در همین مدت کوتاه شاهد تغییرات بسیار زیادی در تئاتر بوده ام. ما به شدت داریم به سمت یک تئاتر تجاری در ایران پیش می رویم که فکر می کنم برای تئاترمان فاجعه بزرگی است. قدرت تجربه کردن از گروه ها و کارگردان ها گرفته شده و تصور می کنم تئاتر تجربی نیز دارد رو به نابودی می رود چون لازمه تئاتر تجربی این است که در کارگردان و گروهش جسارت وجود داشته باشد.

قدرت آزمون و خطا و همچنین شکست و پیروزی باید در گروه های ما وجود داشته باشد اما الان قدرت ریسک به صفر رسیده است. دلیل این اتفاق نیز این است که ما فقط داریم به تماشاگر صرف و پر کردن سالن های نمایشمان فکر می کنیم و چاره دیگری نداریم.

به هر حال این اتفاق اجتناب ناپذیر است چون گروه های نمایشی ناخواسته دارند به سمت تامین هزینه های نمایششان به شکل خصوص و شخصی پیش می روند و از طرف دولت هیچ حمایتی از آنها نمی شود؟
نکته مورد توجه این است که مهم نیست چقدر درآمد از اجرای یک اثر نمایشی به دست می آوریم بلکه از آن مهمتر برآوردن تعهداتمان نسبت به یک سالن نمایش است و متاسفانه این روزها برخی سالن ها قبل از اجرای یک نمایش پولشان را دریافت می کنند. این اتفاق تاسف بار است چون باعث می شود قبل از این که یک کارگردان به فکر اجرایی هنرمندانه و خلاقانه باشد یک ماشین حساب دستش بگیرد تا دخل و خرجش را قبل از اجرا محاسبه کند.

با این شرایط شاهد روزگار خطرناکی برای تئاتر خواهیم بود. متاسفانه این اتفاق ها به بد عادت کردن مخاطبان هم انجامیده و این مساله برایشان جا افتاده که تئاتر یعنی مکانی برای خندیدن صرف، در صورتی که بخشی از هنر تئاتر سرگرمی است اما در فضایی که در تئاتر ما ایجاد شده به هیچ عنوان نمی توان ریسک کرد.

حتی فضاهای مجازی که این روزها شکل گرفته این امکان را به مخاطبان می دهند که اگر از دیدن یک اثر نمایشی لذت نبرد این نارضایتی را با صدای بلند اعلام کند این شکل نقد کردن بسیار خطرناک است چون این شیوه نقد کردن تحلیلی نیست و تنها جنبه لذت جویی دارد. البته تئاتر ما هم دارد به سمت قانع کردن مخاطب می رود و جزو افتخارات کارگردانهای ما است که 90 درصد مخاطبان از دیدن کارشان راضی بیرون می آیند. تئاتر ما باید به سمتی پیش برود که نظرات متفاوتی را در مخاطبان برانگیزد.

متاسفانه عناوین و سمت های جعلی هم مدتی است که در تئاتر ما شکل گرفته که باز هم منجر به نابودی تئاتر می شود. عناوینی مثل دراماتورژ که شناخت و تخصص درستی از آن در جامعه ما وجود ندارد اما فردی که نامش به عنوان دراماتورژ می آید، فکر می کند که یک مولف است و یا سمت هایی مثل مشاور هنری و تهیه کننده که باز هم بدون تخصص و دانش در تئاتر ما در حال رشد هستند. بخشی از این اتفاقات به شرایط جامعه باز می گردد که به خاطر تغییرات ارز ممکن است یک شبه برخی از زندگی ها رو به نابودی برود به همین منظور مبحث دلالی وارد تئاتر ما شده است.

در خیلی کشورهای دنیا یک تئاتر دولتی داریم یک تئاتر خصوصی که باز هم از لحاظ مالی از طرف دولت حمایت می شود. حتی لازم است به نقش شهرداری ها در کشورهای مطرح جهان در حوزه حمایت از فعالیت های تئاتری اشاره کنم اما در ایران نه تنها این اتفاق رخ نمی دهد بلکه نهادی مثل شهرداری که از لحاظ بودجه نیز دستش باز است، حمایتی از گروه‌های نمایشی نمی‌کند.
جالب است بدانید در بسیاری از کشورها متولی تئاتر شهرداری است. شهرداری است که بودجه تئاتر را پرداخت می کند و هزینه برگزاری جشنواره های فرهنگی، هنری و تئاتری را می پردازد و از هنرمندان مختلف درخواست می کند که مهمان کشورش باشند اما در کشور ما شهرداری عملاً خود را از تئاتر کنار کشیده است.

البته در این مدت اندکی که به ایران بازگشتم، احساس می کنم فضا بازتر شده است و می شود با گروه تازه وارد گفتگو شد. معتقدم باید مشکلات و انتقادات را بیان کرد اما نباید از کنار اتفاقات خوبی هم که می افتد به راحتی گذشت.

به عنوان نمونه بسیار خرسندم که مشکلات نمایش «تانگوی تخم مرغ داغ» به پایان رسید اما چیزی که من را نگران کرده بود به کار بردن واژه توقیف بود. کلمه توقیف ما را به سه دهه قبل می برد در زمانی که گروههای نمایش با استرس و فشار زیادی کارشان را روی صحنه می بردند. امیدوارم دیگر هیچگاه چنین مشکلی رخ ندهد که شاهد متوقف شدن اجرای نمایش در میانه کار باشیم چون می توانیم گفتگو را جایگزین توقیف کنیم.

تئاتر در ایران و کشورهای اروپایی چه تفاوتها و چه شباهتهای با هم دارند و کلا شیوه کار در خارج از کشور چه فرقی با ایران دارد؟

 نکته جالبی که می خواهم به آن اشاره کنم جوان بودن بیش از اندازه تئاتری ها در ایران است که البته زیاد هم به نفع تئاتری ها و خود این جوانها نیست. خاصیت بدی که تئاتر ما دارد این است که آرزوها را می کشد. چون از یک طرف با امکاناتی که در اختیارشان قرار می دهد سقف آرزوهایشان را از بین می برد و از طرف دیگر با امکاناتی که ازشان می گیرد آرزوهایشان را می کشد. چون تئاتر کار کردن در ایران علیرغم همه مشکلاتی که دارد آسان است. به هر حال خیلی از کارگردان هایی که دارند در سالنهای مختلف کار می کنند کمتر از 30 سال سن دارند که همین امر خودش بسیار مهم است اما با این حساب تفاوت تئاتر دانشجویی و حرفه ای از بین رفته است.

شکی در کیفیت این آثار ندارم اما نکته مورد توجه این است که این جوانها قرار است در آینده چه چیزی آرزویشان شود. وقتی الان دارند در این سطح کار می کنند، این اتفاق دوستان جوان ما را متوهم می کند و دیده ایم که در مصاحبه هایشان با دو سه نمایش روی صحنه از واژه های عجیب و غریبی مثل «تئاتر من» حرف می زنند. ای کاش مرز بین تئاتر آماتور، دانشجویی و حرفه ای آنقدر محکم بود که نمی شد به راحتی آن را شکاند.

دانشجویان ما فکر می کنند حرفه ای شدن به معنای این است که حتما در جایی مثل تئاتر شهر کارشان را اجرا کنند. حتی در نشستی که چندی پیش مدیر مرکز هنرهای نمایشی با دانشجویان داشت تعدادی از دانشجویان با اعتراض می گفتند که چرا سالن های تئاتر شهر برای اجرا در اختیارشان قرار داده نمی شود.
این اعتراض ها به قانون‌مند نبودن تئاتر ما برمی گردد. مثلا کسی که می بیند هم کلاسی اش دارد تئاتر شهر نمایش اجرا می کند می گوید چرا این امکان نباید برای من فراهم شود. اگر تمام جنبش های تئاتری بزرگ قرن بیستم را در نظر بگیرید متوجه می شوید که این گروه‌ها همگی از فضاهای اصلی تئاتر دور بودند.

مثلا یوجینیو باربا، پیترشومان و گروه لیوینگ تئاتر و پیتر بروک در دورترین نقاط و حتی در گاراژهای و آپارتمانها کارهایشان را اجرا می کردند. ممکن است عده ای بگویید دوره این نوع تئاتر گذشته در صورتی که هنوز هم در اروپا بسیاری از گروهها به این شیوه فعالیت می کند فقط در ایران است که هنرمندان ما عادت دارند ساعتها پشت در اتاق یک مدیر منتظر بایستند تا یک سالن را برای اجرایشان بگیرند. اگر ما ایده ای داریم می توانیم آن ایده را به جایی خارجی از سالنهای نمایش ببریم. در ایران هنرمندانش مثل اصغر دشتی و حمید پورآذری بودند که در مقطعی برای نفس خود تئاتر کار می کردند نه صرفا اجرای یک اثر نمایشی اما این اتفاق دیگر کمتر رخ می دهد.

به غیر از تئاتر شهر این همه سالن فعال در شهر تهران وجود دارند اما چون ما هدفمان از تئاتر کار کردن اقتصادی است، همه می خواهند به سالن های شناخته شده بروند. تفاوت عمده تئاتر در ایران و کشورهای خارجی این است که دولت در طول سال کمک مالی اش را به یک نمایش نمی کند بلکه به یک سالن تئاتر کمک می کند. مثلا شما یک کمپانی تئاتر دارید و در طول سال می توانید پولی را که دریافت می کنید صرف تولید 5 نمایش و حضور در یک جشنواره و برگزاری 4 کارگاه آموزشی کنید.

این کمپانی تئاتر می تواند پولش را به هر صورتی که دوست دارد خرج کند اما این الگو هیچ گاه در ایران عملی نمی شود چون گروه و کمپانی تئاتری در ایران تعریفی ندارد اما در خارج از ایران بودجه به یک سالن تئاتری اختصاص می یابد و مدیر این کمپانی یا سالن تئاتری است که تصمیم می گیرد پولش را چطور خرج کند و یا از چه کارگردانی برای اجرا دعوت کند. در آنجا تئاتر به دنبال افراد می رود اما در ایران این افراد هستند که دنبال مدیران می روند و از آنها درخواست می کنند که اجازه دهند کاری را روی صحنه ببرند.
ارسال نظرات