صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۱۹۶۷۵۳
پیتر لِیش، بنیان گذار اتریشی جشنواره موسیقی 4020:
پیتر لِیش ویلونیست اتریشی است که از سال 2001 جشنواره 4020 را در شهر لیتز بنیان گذاشت. او که مسوول توسعه فرهنگی این شهر نیز است، چندی پیش برای چهارمین‌بار به ایران سفر کرد و با سفر به سه‌منطقه خوزستان، کردستان و خراسان به بررسی موسیقی نواحی این استان‌ها و دیدار با چهره‌های شناخته‌شده این نوع موسیقی پرداخت.
تاریخ انتشار: ۱۰:۳۹ - ۱۱ تير ۱۳۹۳
فرارو- پیتر لِیش ویلونیست اتریشی است که از سال 2001 جشنواره 4020 را در شهر لیتز بنیان گذاشت. او که مسوول توسعه فرهنگی این شهر نیز است، چندی پیش برای چهارمین‌بار به ایران سفر کرد و با سفر به سه‌منطقه خوزستان، کردستان و خراسان به بررسی موسیقی نواحی این استان‌ها و دیدار با چهره‌های شناخته‌شده این نوع موسیقی پرداخت. از همین‌رو، این سفر او با سه‌سفر قبلی بسیار تفاوت داشت و توانست از نزدیک با خرده‌فرهنگ‌هایی آشنا شود که به تعبیر او به اندازه یک قاره وسعت دارند. البته آشنایی او با موسیقی ایران محدود به این سفر نبود. او در جشنواره سال قبل که در اتریش برگزار کرد، با سه نفر از موسیقیدان‌های ایرانی شامل علیرضا ملاحسینی نوازنده سازهای کوبه‌ای از هرمزگان، علیرضا قربانی، کیهان کلهر و علی بهرامی‌فرد آشنا و همین ارتباط باعث شد سال جاری به دعوت ملاحسینی به ایران سفر کند. لیش می‌گوید در تلاش است موسیقی‌ نواحی را که در حال نابودی و فراموشی هستند، به مردم کشورهای دیگر بشناساند هر چند علاقه‌ای ندارد این موسیقی‌ جهانی شود.

گفت‌وگوی روزنامه شرق با او در سفارت اتریش در حالی که سفرهایش به شهرهای مختلف ایران به اتمام رسیده بود، انجام شد. در آخرین روز سفرش به همراه او، علیرضا ملاحسینی و نسیم فیوضات که زحمت ترجمه این گفت‌وگو را برعهده داشت، در سفارت اتریش در مورد نتایج حاصل از گشت وگذارش به ایران صحبت کردیم.

شما در جشنواره 2040 که سال گذشته برگزار شد، به موسیقی ایران توجه کردید و امسال هم برای چهارمین‌بار و به دعوت علیرضا ملاحسینی به ایران آمدید اما این‌بار به صورت مشخص به سه استان ایران سفر کردید. دلیل انتخاب این سه استان و سفر به آنها چه بود؟
در سفرهای قبلی‌ام‌ به ایران سرنخ‌های زیادی به دست آورده بودم که نیمه‌کاره رها شدند و رسالتم کامل نشد. جشنواره سال گذشته نیز «در آینه ایران» نام داشت و در حقیقت بازتاب فرهنگ غربی در فرهنگ ایرانی و برعکس بود اما در جشنواره سال بعد که 2015 برگزار خواهد شد، بیشتر به مرزهای جغرافیای ایران نگاه کرده‌ام چون برخی از شهرها در کنار مرزها مستقر شده‌اند و بهترین نقاط ارتباطات فرهنگی هستند. به نوعی می‌توانم بگویم توپوگرافی «گوگل‌مپ» را در ذهنم تغییر دادم و به مرزها با دید بزرگ‌تری نگاه کردم. به همین دلیل سه‌منطقه از ایران را انتخاب کردم که فرهنگ آنها تنها مختص ایران نیست و روی کشورهای اطرافشان بسیار تاثیر گذاشته‌اند؛ اول از همه هرمزگان که ترکیبی از فرهنگ عرب، سیاهان آفریقا و ایران است. بعد کردستان که میان پنج‌کشور تقسیم شده و در این منطقه گوناگونی‌های فرهنگ کردی و گویش‌های مختلف را می‌بینید. سوم هم خراسان که یک مرکز کهن فرهنگی است، در مسیر جاده‌ابریشم قرار داشته و روی کشورهای همسایه‌اش مثل افغانستان، ترکمنستان و چین تاثیر زیادی گذاشته است. در جشنواره سال بعد می‌خواهم موسیقی و فرهنگ این مناطق را معرفی کنم.

در این سفر به چه بخش‌هایی از موسیقی و فرهنگ ایران توجه کردید؟ پیش از سفرتان چه تصوری از موسیقی این مناطق داشتید و الان با سفر به این استان‌ها چه دستاوردهایی به دست آورده‌اید؟
پیش از هر چیز باید بگویم با سفر به این استان‌ها ذهنیت شخصی من نسبت به ایران عوض شد چون سفر من این‌بار برای دیدار نقاط معروف و گردشگری مثل تخت‌جمشید، اصفهان و… نبود. من آمده بودم تا با مردم و فرهنگ‌های مختلف آشنا شوم و بدانم موسیقیدان‌های ایرانی در چه جامعه‌ای بزرگ شده‌اند، می‌خواستم بدانم این فرهنگ چه تاثیری روی این موسیقیدان‌‌ها گذاشته و آنها چه تاثیری روی فرهنگ خود گذاشته‌اند. در این سفر با اهل حق و تصوف آشنا شدم. این فرهنگ بسیار پیچیده و گوناگون است و تنها به موسیقی منتهی نمی‌شود. در این فرهنگ شعر، خطاطی و همه هنرها روی هم تاثیر می‌گذارند و نهایتا مجموعه‌ای را به وجود می‌آورند که فرهنگ موسیقیایی این مناطق را شکل می‌دهد. سفر به این مناطق برای من بیشتر تجربه سفر به یک قاره دیگر بود. در عین حال احساس می‌کنم توهم ماست که فکر می‌کنیم چنین تنوع فرهنگی منحصر به یک منطقه است به‌عنوان مثال با اینکه کردستان میان پنج‌کشور تقسیم شده است، اما وقتی به خراسان رفتم بخشی از فرهنگ کردی را در خراسان دیدم یا شنیده‌ام مردمی از هرمزگان به شهر زنگبار آفریقا سفر کرده‌اند. به همین دلیل جهان دایم در حال تبادل فرهنگی است و داده‌ها و دانش میان مردم منتقل می‌شود. فرهنگ مدام پیشرفت می‌کند و همین باعث می‌شود فرهنگ‌ها به هم نزدیک یا از هم دور شوند.

در این سفر با چه کسانی دیدار کردید؟
در جشنواره سال قبل با برخی از هنرمندان، ارتباطات‌هایی برقرار شد و آشنایی‌هایی به وجود آمد تا از این طریق بتوانم ذهنیتی را که برای جشنواره سال آینده داشتم، به سرانجام برسانم. در حقیقت این سفرها مربوط به یک شخص نبود بلکه می‌توان آن را یک کار گروهی محسوب کرد. خیلی مهم بود که در این سفر همراه با اهل فن یعنی موسیقیدان‌ها و موسیقی‌شناس‌ها بودم و به بطن زندگی موسیقیدان‌هایی رفتم که در این مناطق زندگی می‌کنند. با انجام این سفر این امکان را پیدا کردم که از نزدیک با نحوه زندگی روزمره این موسیقیدان‌ها آشنا شوم. علیرضا ملاحسینی نیز به‌عنوان مشاور و راهنما نقش بسیار زیادی در این سفرها داشت. او در سفر هرمزگان همراهم بود. نکته ارزشمند از نظر من، حس همکاری و وفاداری ملاحسینی نسبت به همکارانش در این استان بود. در کردستان هم کاوه کلهرنیا همراهم بود. همچنین در این سفر با علی‌اکبر مرادی، تنبورنواز باسابقه آشنا شدم. در سفر خراسان بار دیگر با آقای ملاحسینی همسفر شدم و او نوازنده دوتاری را به نام سعید تهرانی‌زاده به من معرفی کرد که او هم همسفر ما شد و موسیقی خراسان را بررسی کردیم. با محدیث گلزار هم دیدار کردم که روی موسیقی خراسان تمرکز داشته است. هدف اصلی من از این سفر این بود که از طریق آشنایی با موسیقیدان‌های نواحی ایران، یک تبادل فکری انجام شود تا برنامه‌ریزی درست‌تری برای جشنواره اتریش صورت گیرد.

چرا دوست دارید در جشنواره‌تان بخشی از موسیقی ایران را معرفی کنید؟ موسیقی ما برای مخاطبان کشورهای دیگر چقدر جذابیت دارد؟
اول از همه اینکه موسیقی نواحی ایران، آنقدر بزرگ است که در یک جشنواره مطرح شود. در نقشه فرهنگی ایران، هنوز موسیقی‌های زنده‌ای وجود دارد که باید معرفی شود. همان‌طور که گفتم فرهنگ‌ها روی هم تاثیر زیادی می‌گذارند و فرهنگ کشور خود من هم بر پایه یک تبادل فرهنگی بنا شده است. نکته مهم برای من این است که موسیقی‌هایی را که کمتر شناخته شده‌اند به گوش مردم جهان برسانم. مطمئنم موسیقی ایرانی جای این را دارد که در اروپا و اتریش معرفی شود و مردم کشورهای دیگر نیز شریک گوش‌کردن به این موسیقی‌ها شوند. مهم‌تر از همه اینکه فکر می‌کنم متاسفانه این فرهنگ‌ها و آداب و رسوم در خطر نابودی هستند. در روند پیشرفت جهانی‌شدن، بنیاد و اساس خیلی از این فرهنگ‌ها در حال تغییر یا از بین‌رفتن هستند مثل «بابازار» که مربوط به موسیقی اهل هواست. یکی از اهداف من این است که این فرهنگ‌ها را به مردم بشناسانم و کمکی برای بقای این فرهنگ‌ها کنم. بحث دیگر که شخصی‌تر است، به واژه دلتنگی برمی‌گردد. دلتنگی کاملا یک مفهوم جهانی دارد، مختص فرهنگ ایرانی نیست و در کنار هم قرارگرفتن چیزهای کوچک و در ظاهر کم‌اهمیت زندگی است که یک مجموعه بزرگی به نام دلتنگی را شکل می‌دهد. کار من به نوعی ادای دین به همین دلتنگی‌هاست. باز هم به همان بحث قبلی در مورد از بین‌رفتن فرهنگ‌ها برمی‌گردم؛ مثل بابازار یا بخشی‌نوازان خراسان. اساتید این موسیقی‌ها بیشتر سالخورده هستند و شاید پس از این دیگر موفقیت جهانی نداشته باشند اما حضور آنها در چنین جشنواره‌هایی به معرفی موسیقی‌شان کمک می‌کند. این نوع موسیقی‌ها در روند جهانی‌شدن در حال فراموشی هستند و جشنواره ما کمکی برای یادآوری این استادان است.

گویا شما ضمن سفرهایی که به این سه‌استان انجام دادید، فیلمی نیز تهیه کرده‌اید. این فیلم چقدر در مستندکردن اطلاعات مربوط به موسیقی‌های نواحی موثر است؟
اول از همه من نمی‌خواهم در مورد جایگاه این جشنواره ذهنیت اشتباهی در ذهن شما شکل گیرد. جشنواره ما فقط یک برنامه چهارروزه است و در حد همان چهار روز و توان خودش می‌تواند به ثبت این فرهنگ کمک کند. اما اگر قرار باشد یک آرشیو درست و کاملی از فرهنگ‌های در حال نابودی ایجاد شود، باید از سوی موسیقی‌شناس‌ها صورت گیرد، مثلا در سفر خراسان متوجه شدم سعید تهرانی‌زاده جزو کسانی است که از چند سال پیش در حال جمع‌آوری آرشیوی از موسیقی منطقه خودش است. از طرف دیگر، این بحث یک موضوع سیاسی- اجتماعی است چون باید در بستر تبادل متقابل فرهنگ‌ها بررسی و سعی شود توجه بیشتری را به این خرده‌فرهنگ‌ها معطوف کرد. باید این نگاه ایجاد شود که به این خرده‌فرهنگ‌ها و گوناگونی فرهنگ‌ها احترام گذاشت چون همه آنها در حال شکل‌دادن به جامعه هستند.

با رواج موسیقی‌هایی مانند پاپ و راک و جاز، جوانان ایرانی کمتر به سراغ موسیقی نواحی و خرده‌فرهنگ‌های خود می‌روند. این مشکل در اروپا هم وجود دارد؟ اگر چنین است چه کارهایی برای جذب جوانان به فرهنگ و موسیقی گذشته کشورشان انجام شده است؟
این سوال شما یک مشکل جهانشمول است که در پروسه جهانی‌شدن و فرهنگ رسانه‌ها شکل گرفته و باعث شده است روی نسل جدید تاثیر بگذارد. این مشکل تنها به ایران محدود نمی‌شود و تمام کشورهای جهان با آن درگیر هستند، به طور مثال اگر شما تمایل پیدا کردید یک موسیقی از خراسان همچون اثری از استاد بخشی‌نواز بشنوید، می‌توانید آن را در سایت یوتیوب پیدا کنید و گوش دهید. همین مساله باعث شده است که آدم‌ها کمتر و کمتر وقت بگذارند تا آشنایی عمیق‌تری با موسیقی و فرهنگ‌های قدیمی‌تر پیدا کنند. تکنولوژی موبایل و تمام برنامه‌های جدید باعث شده‌اند سرعت همه چیز بالا برود و در کسری از ثانیه، اتفاقاتی رقم بخورد. بنابراین موسیقیدان‌ها و هنرمندان نیز تصمیم گرفته‌اند خودشان را با این روند تطبیق دهند و آنچه را که فرهنگ عمومی طلب می‌کند، در نظر داشته باشند. شاید دلیل موفقیت جشنواره 2040 در دوره قبل این بود که سعی کردم مردم را به شنیدن موسیقی‌هایی که قبلا نشنیده بودند، دعوت کنم. تلاش من این است که فضایی در جشنواره شکل گیرد که بر پایه تبادل احساسی و احترام متقابل باشد، ضمن اینکه روح مخاطب تحت تاثیر قرار گیرد و از این طریق شاید بتوانم تاثیرگذار باشم. در نظرگرفتن این نکته‌ها تنها ابزار من در جشنواره‌ام هستند و موفقیت جشنواره این است که با این روش افراد را وادار کرده‌ام وقت بگذارند، موسیقی گوش دهند و تحت تاثیر قرار گیرند.

برخی بر این باورند که برخلاف سینمای ایران هنوز موسیقی ما نتوانسته است جهانی شود. برای اینکه بتوان موسیقی‌های نواحی و خرده‌فرهنگ‌ها را جهانی کرد چه کاری باید صورت گیرد و اساسا این نوع موسیقی‌ها قابلیت جهانی‌شدن دارند؟
اول از همه اگر جهانی‌شدن به معنای این باشد که این موسیقی‌ها بازاری، تجاری یا عمومی شوند، من به‌شخصه با آن مخالفم؛ چون فکر می‌کنم آن‌وقت این موسیقی‌ها به حالت عمده‌فروشی درمی‌آیند و از ذات خودشان فاصله می‌گیرند. من شخصا هیچ علاقه‌ای ندارم که این اتفاق در مورد موسیقی‌ها و خرده‌فرهنگ‌ها بیفتد چون ترجیح می‌دهم خیلی شخصی به این فرهنگ‌ها نگاه کنم یا اگر می‌خواهم آنها به گوش کسی برسد از طریق بیدارکردن حس شخصی او باشد تا بتواند پیچیدگی این فرهنگ‌ها را درک کند. آنچه شما می‌گویید بیشتر به موسیقی پاپ برمی‌گردد چون این قابلیت را دارد که بتواند خیلی راحت با تغییر تم و کلام از یک کشور به کشور دیگر برود و جهانی شود. در عین حال این خرده‌فرهنگ‌ها به خودی خود قدرتمند هستند و در زندگی روزمره حضور دارند. ما باید از این دیدگاه به چنین موسیقی‌هایی نگاه کنیم تا از همین راه بتوانیم آنها را زنده نگه داریم.  همچنین من با شما در مورد اینکه موسیقی ایران هنوز جهانی نشده است، مخالفم؛ چون کشور شما در زمینه موسیقی چهره‌های جهانی مانند محمدرضا شجریان، علیرضا قربانی، کیهان کلهر و… را به دنیا معرفی کرده است. شاید وسعتی از جهانی‌شدن که مدنظر شماست، فقط وقتی اتفاق بیفتد که این موسیقی‌ها به موسیقی پاپ تبدیل شوند.
ارسال نظرات