صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۱۹۲۲۰۶
تاریخ انتشار: ۱۲:۳۹ - ۰۸ خرداد ۱۳۹۳
 آیدین سیارسریع طنزنویس، در روزنامه شهروند نوشت:

پس از احضار مارک زاکربرگ، مدیر فیسبوک توسط دادگستری استان فارس، این شخص فاسد که تاکنون میلیون‌ها نفر را با بی‌شرمی و وقاحت به اینترنت و ایجاد ارتباط با همدیگر علاقه‌مند کرده است اعترافاتی انجام داده که به منظور بیدارسازی جوانان امشب از طریق تلویزیون پخش می‌شود.

متن کامل اعتراف زاکربرگ
من یک جوان ساده‌دل شهرستانی بودم که برای تحصیل در رشته کامپیوتر به دانشگاه ‌هاروارد رفتم. روزی در خیابان داشتم برای خودم قدم می‌زدم که مردی با بارانی مشکی و عینک آفتابی دستش را گذاشت روی شانه‌ام، گفتم شما؟ گفت من آمریکا هستم ولی در خانه، صهیونیسم بین‌الملل صدایم می‌کنند. گفتم خب بفرمایید؟

گفت: بیا آلت دست ما شو. گفتم: دستتون خسته میشه. گفت: نه ما خیلی پلیدتر از این حرف‌هاییم. بعد من که دیدم اینها یک گروه پلیدند قبول نکردم و گفتم من دلواپسم و دل در گروی اخلاقیات دارم. بعد اون آقا گفت: اگر آلت دست ما بشوی ما تو را به همه آرزوهایت می‌رسانیم. من هم که جوان بودم و جویای نام وسوسه شدم و گفتم: چه کار باید بکنم؟ آنها هم گفتند بیا فیسبوک را بساز تا جوانان همدیگر را لایک کنند. گفتم خب لایک کنند که چه بشود؟ شخصی که خود را آمریکا معرفی کرده بود خنده‌ای شیطانی سر داد و گفت: «لایک کنند تا بنیان خانواده‌ها سست شود. وقتی بنیان خانواده سست شود پسرها با ماشین می‌روند دور دور و بعد از مدتی ماشین‌شان آتش می‌گیرد، دخترها هم می‌روند دانشگاه و در راه دانشگاه‌ها دیوار بتنی می‌افتد روی سرشان و ما به اهدافمان می‌رسیم.»

من که دیدم چنین اهدافی دارند قبول نکردم. ولی آنها فورا وعده پول و ثروت دادند. من باز هم نپذیرفتم. گفتند مشهورترین فرد دنیا می‌شوی. بنده باز هم ایستادگی کردم، در نهایت وقتی دیدند هیچ‌کدام از وعده‌های پوچ و توخالی‌شان جواب نمی‌دهد روی نقطه‌ضعف بنده دست گذاشتند و گفتند: «می‌توانی همه پروفایل پیکچرهایی که پابلیک نیستند را ببینی».

انصافا دیگر این وعده از عهده اراده من خارج بود و نمی‌توانستم بیشتر از این در مقابل آن ایستادگی کنم. برای همین زیر بار خواسته‌های شوم آنان رفتم و فیسبوک را راه‌اندازی کردم. بنده من حیث‌المجموع پشیمانم. حاضرم همینجا به همه‌چیز اعتراف ‌کنم. این‌که دوستان گفتند بنده حریم خصوصی را نقض می‌کنم هم کاملا حرف درستی است.

برای همین به علت فشار عذاب وجدان باید به بعضی موارد اعتراف کنم. مریم جان! اون کسی که اون شب تو فیسبوک مسیج داد و بعد [...] و در آخر [...] و رفت جرج کلونی نبود، من بودم که با اکانت او آمده بودم. شبنم عزیز! بابت اون عکست که توی عروسی گرفته بودی هم شرمنده‌ام. یه‌جوری بود نمی‌تونستم پخش نکنم، ولی بهت تبریک میگم، تو پیج خوشگلای رودهن از ۱۰، ۵.۹ گرفتی! و در آخر شهرام! نمی‌دونم چه جوری بگم. ولی حالا که همه‌چیز رو گفتم بذار اینم بگم. من روم سیاهه، اون کامبیزتون هست که بهت میگه بابا... چیز شد دیگه... اونم من بودم... به خدا نمی‌خواستم دیگه تا این حد حریم خصوصیت رو نقض کنم، یهویی شد. ببخش منو. من از دادگاه تقاضای عفو یا لااقل تخفیف در مجازات دارم. من از مردم پاک و شریف ایران شرمسارم. لطفا من را بلاک نکنید، من خودم دی‌اکتیو می‌کنم.

ارسال نظرات
موسوی
۱۲:۵۳ - ۱۳۹۳/۰۳/۰۸
واقعا خوب مینویسه خدا حفظش کنه