فرارو- قاسم توکلی؛ عصر ما، عصری است که نگاه «بُخور و بِخَر» بر زندگی حاکم است، آدمیان می خواهند از هرآنچه به آنها عرضه میشود تأییدی بگیرند مبنی بر اینکه چقدر با آن «چیزی» میشود خرید. ما در شهرهای بزرگ در لوای حاکمیت مطلق «ارقام و اعداد» زندگی می کنیم. در عصر تبدیل کیفیت به کمیت، انسانیت و شأن آدمی بر این اساس مورد قضاوت قرار می گیرد: چقدر حقوق می گیری؟ آپارتمانی که در آن ساکنی چند متر است؟ متری چند فی میخورد؟ چه ماشینی سوار می شوی؟ مدلش چند است؟ چند خریده ای؟ مدل گوشی تلفن همراهت چیست؟ چقدر می ارزد؟ و...
فاجعه اما تنها این نیست که همه چیز، از جمله شان و کرامت آدمی، به موفقیت مادی تقلیل یافته بلکه «فاجعه مضاعف» وقتی رخ می دهد که از بخت بد و به دلیل شرایط وخیم اقتصادی امکان نیل به همان موفقیتهای مادی هم از افراد سلب شود. اینجاست که فردیت انسان میان دو سنگ آسیاب له می شود؛ از یک سو جامعه و توقعات اطرافیان فرد را برای نیل به موفق مادی بیشتر به جلو می راند و از سوی دیگر اقتصاد راکد و ورشکسته هیچ امکان قانونی و سالمی برای تحقق عملی این هدف در اختیار فرد نمی گذارد.
رقابت برای کسب موفقیت بیشتر مادی در اقتصادهای پویا موتور محرک و انگیزه اصلی پیشرفت افراد است اما همین انگیزه در یک اقتصاد متلاشی به تیغی برنده علیه موجودیت ذهنی و هویت فرد بدل می گردد. وقتی رشد اقتصادی منفی است و نرخ تورم و بیکاری بیداد می کند، علاوه بر زیست عینی شهروندان، ابعاد معنوی و ارزشی زندگی آنها نیز ویران می گردد.
تاثیر اقتصاد بر زیست عینی شهروندانطبق نظر کارشناسان اقتصادی به ازای هر یک درصد تورم 1/2درصد از درآمد خانوار کاهش مییابد. با این احتساب به ازای تورم 38 درصدی سال 92 درآمد خانوارهای ایرانی تقریباً 80 درصد کاهش یافته است!
این کاهش درآمد به این معناست که وضعیت تغذیه، بهداشت و آموزش خانوارهای ایرانی روز به روز فقیرتر شده است. طبق آمار علی اکبر سیاری معاون وزیر بهداشت در ابتدای اردیبهشت ماه سال جاری «15 درصد افراد جامعه حتی توان سیر کردن شکم خودشان را نداشته اند» یعنی حدود 11 میلیون نفر از افراد جامعه در فقر مطلق به سر می برند! همچنین براساس بررسیهای انجام شده توسط سازمان بهداشت جهانی 20درصد خانوارهای ایران از «فقر و کم غذایی مزمن» رنج می برند و 15درصد کودکان کشور دچار سوءتغذیه هستند. از همین روست که به لحاظ «شاخص رفاه اقتصادی» در مقیاس جهانی متاسفانه ایران طی سالهای اخیر در کنار سودان و دیگر کشورهای افریقایی قرار گرفته است.
تاثیر فلاکت اقتصادی بر کرامت و شان انسانی شهروندانلشگر بیکاران در جامعه ای که شان انسانها را با با میزان موفقیت مادی می سنجد، فاقد شان و از این رو فاقد «ارزش و احترام به نفس» هستند. هر روز صبح خیل فارغ التحصیلان بیکار به سوی وسایل حمل و نقل عمومی هجوم می برند تا به هر طریق ممکن، به عنوان پیاده نظام، در «بخش خدمات» یک اقتصاد راکد و تقریباً ورشکسته شغلی را به خود اختصاص دهند. علاوه بر جویندگان کار خیل عظیم منشی ها، کارمندان جزء شرکتهای خصوصی، بازاریابها، طیفی از پیک موتوریها، رانندگان آژانس، مسافرکشها، کارگران ساختمانی و... همگی پیاده نظام یک اقتصاد رانتی و به شدت وابسته هستند که تولید و صنعت در آن رونقی ندارد.
«دغدغه بقاء» لشکری از متقاضیان کار را روانه خیابانها می کند، آنها عموماً فارغ اتحصیلان دانشگاهها هستند که در یک دستشان مدرک تحصیلی و در دست دیگر صفحه آگهی استخدام روزنامه قرار دارد و کارشان جستجوی خیابانهای شلوغ شهرهای بزرگ به امید یافتن کار است. در میانه این «داروینیسم اجتماعی و اقتصادی» اکثریت بازنده اند و اقلیتی محدود که به رانتهای دولتی یا روابط ویژه دسترسی دارند برنده محسوب می شوند. طبق آماری که این روزها در خبرگزاریهای رسمی منتشر می شود در حالی که تنها معوقات بانکی 500 نفر رقمی بالغ بر هشتاد هزار میلیارد تومان می باشد بیش از 8 میلیون جویای کار در آرزوی شغلی با حداقل حقوق قانون کار (600 هزار تومان) هر روز خیابانهای شهرها را در جستجوی یک شغل معمولی زیر پا می گذارند!
عبدالرضا رحمانی فضلی، وزیر کشور از رسیدن موج بیکاری 8 میلیون نفری سخن میگوید که 45 درصد آنها فارغ التحصیلان دانشگاهی هستند. طبق بررسی ها حتی جمعیتی که شاغل محسوب می شود نیز در حقیقت مصرف کننده هستند! چون نقشی در فرایند واقعی تولید ندارند. خبرگزاری «مهر» چندی پیش با انتشار گزارشی به نقل از آمار مرکز آمار ایران نتیجهگیری کرد که در مجموع نزدیک به ۴۰ میلیون نفر از جمعیت کشور نه شاغلاند، نه بیکارند و با اینکه در سن کار قرار دارند، در عمل تنها «مصرفکننده» محسوب میشوند و در توسعهی کشور نقشی ندارند. یک اقتصاد رانتی و به شدت فاسد چه تغییری می تواند در وضعیت زندگی عینی شهروندان ایجاد کند؟
«تغییر وضعیت اقتصادی» به مثابه یک مطالبه تاریخی«امکان تغییر» مهمترین تفاوت عصر جدید با اعصار گذشته است. نیاکان ما برای هزاران سال «جایگاه اقتصادی و اجتماعی» ثابتی را در جامعه اشغال کرده بودند. دهقان زاده، دهقان می شد. فرزندان پیشه ور و نوادگان او نسل اندر نسل پیشه ور بودند و به همین نحو اصناف طباخ، خباز، بزاز و... شغل اجدادی خود را ادامه می دادند. تا همین 80 سال پیش حدود 75 درصد مردم ایران در خارج از شهرها در قالب اجتماعات ایلی و روستایی زندگی می کردند و عملاً دسترسی به امکانات لازم برای سوادآموزی و تحصیل علم نداشتند.
«تحرک اجتماعی» در چنین ساختاری عملاً وجود نداشت و یا اگر هم بود کمتر منوط به شایستگی و کار و تلاش شخصی و بیشتر به بخت و اقبال و یا قدرت شمشیر زنی حول عصبیت قبیله ای متکی بود. در عصر جدید اما با گسترش مناسبات سرمایه داری، شهرنشینی، آموزش همگانی، توسعه تکنولوژی حمل و نقل، ارتباطات و... «امکان تغییر» در جایگاه اقتصادی و اجتماعی افراد با اتکاء به شایستگی و تلاش فردی مهیا شده است. اکنون بیش از 55 میلیون نفر از جمعیت 75 میلیونی کشور در شهرها زندگی می کنند و علت اصلی این جابجایی عظیم جمعیت از بخش روستایی-عشایری به بخش شهری فراهم آوردن «امکان تغییر» در زیست اقتصادی و شغلی افراد بوده است. اساساً ایجاد «تغییر» در زیست عینی و اقتصادی شهروندان و فراهم آوردن شرایط رفاهی بهتر برای عموم مردم از علل اصلی انقلابات و جنبشهای یکصده اخیر در این مملکت بوده است.
انقلاب مشروطیتمبارزه با استبداد مهمترین آرمان آزادیخواهان در زمان مشروطیت بود اما حذف استبداد هم با هدف فراهم آوردن امکان زیست انسانی تر و شرافتمندانه تر صورت می گرفت. مگر نه اینکه واگذاری امتیازات استعماری اقتصادی به اتباع روس، انگلیس، بلژیک و... عملا جامعه ایران را تبدیل به برده شرکتهای بزرگ خارجی کرده بود.
شاهان قاجار منابع زیرزمین و روزمینی کشور را دربست به کشورهای استعماری واگذار می کردند تا مخارج سرسام آور دربارهای پر هزینه خود را تامین نمایند و دست والیان را نیز در داخل برای چپاول رعایا باز می گذاشتند. ترور ناصرالدین شاه ریشه در همین ظلم و تبعیض ها داشت. میرزا رضاکرمانی که سرمایه اش توسط فرزند شاه در اصفهان به تاراج رفته بود برای شکایت نزد شاه به تهران آمد و با دیدن عمق فساد و تبعیضی که در سرتاپای این سلسله رخنه کرده بود تصمیم به ترور وی گرفت. عین الدوله صدراعظم مظفرالدین شاه نیز وقتی دید از کنترل تورمی که در حقیقت نشأت گرفته از ناکارآمدی خاندان حاکم بود ناتوان است دستور به فلک کردن تاجران و بازرگانان ایرانی داد و همین ستم ناروا اعتراضهایی را برانگیخت که به یک قیام عمومی و نهایتاً انقلاب مشروطیت ختم شد.
نهضت ملی شدن صنعت نفتنهضت ملی نفت اگر چه رنگ و لعاب ناسیونالیستی داشت و در ظاهر با هدف استعمار زدایی صورت گرفت اما هدف اصلی اش این بود که سهمی عادلانه تر از منابع نفتی و زیر زمینی کشور نصیب مردم محروم شود. جامعه ایران در شرایط پس از جنگ جهانی دوم با فقرو فاقه شدیدی دست و پنجه نرم می کرد درحالی که «شرکت نفت ایران و انگلیس» بخش اعظم ثروت این ملت را به جیب خود سرازیر می کرد و درصد اندکی را به دولت وقت یا کارکنان ایرانی تاسیسات نفتی می پرداخت.
انقلاب اسلامیدر سال 57 هم مبارزه با استبداد پهلوی به مثابه گشودن کور سوی امیدی برای ایجاد شرایط بهتر برای زندگی خیل عظیم مهاجران و حاشیه نشینان شهرهای بزرگ محسوب می شد. مدرنیزاسیون سریع پهلویها که کاملاً متمرکز و صرفاً در شهرهای بزرگ پیاده می شد باعث آغاز مهاجرت عظیم روستانشینان به طرف شهرهای بزرگ، جایی که سرمایه ها انباشته و به گردش درمی آمد، شد.
سرازیر شدن درآمدهای هنگفت نفتی فساد دولتی را دامن می زد، «هزار فامیل» وابسته به دربار پهلوی بزرگترین بهره مندان از این خوان گسترده نعمت بودند و اکثریت مهاجر و حاشیه نشین نیز عموماً وظیفه ارائه خدمات به این طبقه حاکم و سرمایه های در گردش آنها را بر عهده داشتند. آنها تبعیض و نابرابری اقتصادی را در شهرهای بزرگ می دیدند و متاثر از «محرومیت نسبی» که حس می کردند در برابر شرایط موجود به شدت موضع اعتراضی داشتند.
سخن پایانییک زندگی اقتصادی به سامان با حداقلی از رفاه، برای فراغت از غم نان و ضرورتهای طاقت فرسای معاش، نه تنها حق طبیعی، شرعی و قانونی تک تک شهروندان ایرانی است که مطالبه تاریخی نیاکان ما طی یکصد سال اخیر در تمام جنبشهای ملی و مذهبی آنها نیز بوده است. کشور ما به لحاظ منابع خدادادی و نیرو و استعداد انسانی چیزی از ترکیه یا کشورهای حوزه جنوبی خلیج فارس کم ندارد اما چرا باید شهروندان ایرانی به لحاظ اقتصادی در وضعیتی به مراتب پایین تر از شهروندان آن کشورها زندگی کنند؟ چرا درآمد سرانه یک ایرانی باید کمتر از اتباع کشورهای جهان سومی چون لبنان، قزاقستان، گابن، مالدیو یا بوسنی باشد؟ آیا نباید دلواپس این تفاوت سطح زندگی در داخل و خارج از کشور بود؟
از سوی دیگر مطالبه «آزادی» بدون کرامت انسانی امری پوچ و بی معناست، کسی که اسیر فلاکت اقتصادی است عملاً از ارزشهای والای انسانی تهی است. فردی که روحش از دیدن این همه تبعیض و شکاف طبقاتی در جامعه دو قطبی زخمی است نمی تواند به هیچ سیاستمداری اعتماد کند. وقتی قدرت خرید مردم تنها در سال 92 بیش از 80 درصد افت می کند این بدان معناست که طوفان تورم بخش عظیمی از طبقه متوسط جامعه را جارو کرده و به طبقات پایین تر و محروم تر ریخته است و این ریزش متاسفانه همزمان شده است با رویش یک طبقه نوکیسه جدید طی یک دهه اخیر: طیفی از مولتی میلیاردرهای جوان که از برکت اتصال پیدا و پنهان خود به درآمدهای نفتی یک شبه ره هزار ساله را پیموده اند اعضای تشکیل دهنده این طبقه نوکیسه جدیدند که چند تن از آنها در زندان به سر می برند و مابقی همچنان گلوگاههای حیاتی کشور را در مشت خود دارند. در میانه این اقتصاد بیمار و «فساد سیستماتیک» (به قول احمد توکلی) آیا نباید دلواپس کرامت انسانی شکمهای گرسنه و دست های جویای کار بود؟
اقای نگارنده خبر لطفا دقت کنید
خدا دلواپسان بی درد را هدایت فرماید و اگر قابل هدایت نیستند، شرشان را به خودشان بازگرداند. آمین.
دکترعلی شریعتی
(فرارو خواهشا حذف نكن)
یه تور زیارتی بزن راهیان نور
اینکار دو حسن دارد
اول دلواپسهای حقیقی رو اونجا میبینن
دوم اینکه یه مدتی اونجا هستن کشور یکم رو ثبات میره و اعصاب بقیه خرد نمیشه
چرا مغلطه می کنی؟کسی مملکت رو نفروخته و قرارهم نیست بفروشه،تصمیم گیرنده مذاکرات فقط دولت نیست و کلیت نظام در این باره تصمیم می گیرند
کی کـِی دست به کار میشه که وضعیت موجود رو سرو سامون بده
متاسفم!
++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++
من نگران حقوق واقعي ملت ايران هستم
اگر بی خبرند که لیاقت دارا بودن مسئولیت را ندارند .
اگر با خبرند و ناتوان از رفع مشکلات و یا حداقل قرار ندادن باری بر روی بارهای گدشته ، باز هم نالایقند .
در هر دو صورت باید جا را برای افراد لایق باز کنند و کنار بروند . البته اگر اندکی وجدان در وجود آنها باقی باشد .
:::::::::::::::::::::::ما رکورد زدیم
وگرنه فقرا خودشون پاثابتای اصلی انقلابن
انقلاب ما میدون خراسون به پایین بوده و هست