فرارو- مرتضی واعظ، در یادداشت قبل (
لطفیِ سیاسی) زندگی محمدرضا لطفی را به دو بخش عمده تقسیم کردیم و از گرایشات سیاسی او و تاثیر آن بر آثارش گفتیم. اینک بخش دوم زندگی او را که به نوعی در تقابل با دوره اول است را بیشتر می کاویم.
گرایش برخی از نام آوران چپ در ایران به مقوله عرفان و درویشی شاید به دلیل همان دیالکتیکی است که هگل و مارکس در فلسفه خود به آن اشاره می کنند: «هر وضعی در درون خود وضع مقابل خود را می پرورد.» این وضع مقابل نه تنها برای محمدرضا لطفی که برای نام آورانی چون جلال آل احمد(نویسنده)و شرف الدین خراسانی(فیلسوف) نیز به وقوع پیوسته است.
با شروع جنگ و محدود شدن فضای فرهنگی، لطفی بار سفر می بندد و در سال 65 به امریکا می رود. این موضوع تاثیرات عمده ای هم بر تفکرات و هم بر نوازندگی لطفی گذاشت. در این دوران شیوه نوازندگی لطفی بر مدار بداهه پایه ریزی شد و لطفی به نفع افزایش «حس و حال» تا حدودی از ردیف فاصله گرفت. آشنایی لطفی با دراویش نعمت اللهی نیز در شیوه آواز خوانی اش (خراباتی) بی تاثیر نبود.
گرایشات جدید لطفی البته از سوی یار دیرینه اش هوشنگ ابتهاج (ه.الف.سایه) مورد انتقاد واقع شد و او در غزلی با عنوان گوشمال پنجه عشق از او خواست که قدر خود را بشناسد و به «جمع جامه سپیدان دل سیاه» نرود. سایه در این غزل حمله شدیدی به درویش مسلکی کرد. او آنان را بندگان جاه نامید با بیان اینکه «به زیر خرقه رنگین چه دامها دارند» لطفی را از رفتن به خانقاه بر حذر داشت.
گویا غزل سایه از سوی مرحوم دکتر جواد نوربخش (نورعلیشاه) قطب سلسله نعمت اللهی در آن زمان بی جواب نمانده است. او نیز در غزلی لطفی را مختار به انتخاب کرده است و می گوید: «در دام آنکه شور و نوا میدهد برو». مرحوم نوربخش در انتهای غزل خود طعنه ای هم به سایه با توجه به تخلص شعری شان زده است: «بشنو ز نور بخش و رها ساز سایه را / جایی که شمس، مهرِ ضیا می دهد برو ». تقابل ردیف در این دو غزل از نکات جالب توجه است.
با این همه در سال 1992 لطفی در دانشگاه جرج واشنگتن به همراه گروه دارویش نعمت اللهی به اجرای برنامه پرداخت به همراه مراسم ذکر آنان دف زد. دف نوازی و ذکر خوانی در آثار برجسته تکنوازی او نیز راه یافت و لطفی در پایان اثر «گریه بید» از اذکار «الله مدد»، «یا شیخ جامی مدد» «یا شمس تبریزی مدد»، «پیر خرابات مدد» استفاده کرد و برخی از برنامه ها را با دف نوازی به پایان برد.
او پس از بازگشت به ایران در مصاحبه با کیهان فرهنگی در خصوص گرایشات عرفانی خود گفته بود: «در امریکا ساعت 4 صبح از خواب بیدار میشدم و میرفتم وسط جنگل و زیر باران بر روی یک درخت بریده اذان میدادم. با حضرت رسول اکرم (ص) هم یک رابطه خیلی عمیق دارم و همین مسائل است که انسان را به تکامل روحی میرساند.»
در ایران ظاهر متفاوت لطفی و برخی از اظهار نظرهایش البته با واکنش روبرو شد. شیوه لباس پوشیدن لطفی و منش وی حتی انتقاد استاد سابقش در مرکز حفظ و اشاعه موسیقی سنتی، یعنی «داریوش صفوت» را نیز برانگیخت و از کارهای او به عنوان «درویشبازی» انتقاد کرد. مرحوم صفوت خود از نظریه پردازان موسیقی عرفانی بود.
در سال 90، پوستر یکی از کنسرتهای او و گروه شیدا به دلیل موها و ریش بلند لطفی، از سوی ارشاد اسلامی مجوز نگرفت و «موسسه آوای شیدا» مجبور به تغییر پوسترهای تبلیغاتی خود شد. گفته می شود که لغو چند کنسرت وی در سال گذشته در شهرهای مختلف نیز به همین دلیل بوده است.
لطفی در هر دو دوره عمر خود تاثیر انکار ناپذیری بر موسیقی ملی ایران گذاشت. بسیاری از گروه های موسیقی ایرانی از ترکیب سازبندی او در گروه شیدا بهره بردند و بعدها نیز تمایل لطفی به بداهه و تکنوازی بسیاری از مشتاقان را به آن وادی کشاند. در این دو یاداشت تنها بر آن بودیم تا تاثیر گرایشات فکری لطفی را بر سلیقه موسیقایی اش نشان دهیم.
تحلیل خوب و جامعی بود
اینجاست که باید به احترام حضرت حافظ ایستاد و سر داد:
دلم ز صومعه بگرفت و خرقه سالوس
کجاست دیر مغان و شراب ناب کجا
چه نسبت است به رندی صلاح و تقوا را
سماع وعظ کجا نغمه رباب کجا
دوست داریم منفی میدیم.
در این حد که حق و حقوق داریم تو این مملکت؟!