آیت الله جوادی آملی؛ آنچه در پی می آید تحلیلی پیرامون شخصیت استاد شهید مرتضی مطهری(ره) و بیان ویژگی علمای جاودان در طول اعصار و روزگاران است. اینک با هم آن را از نظر می گذرانیم:
مرحوم شهید مطهری(ره) خاطرات و آثار و برکات فراوانی داشته و دارند که به این زودی ها پایان پذیر نیست.
بنده به نوبه خودم در سالگردهائی که برای این بزرگوار گرفتند، شرکت کرده ام و یادم نیست برای هیچ شهیدی، هیچ عالمی به آن اندازه که در مراسم ایشان شرکت کردم، توفیق داشته باشم! حتی سالگردهائی که برای مرحوم علامه گرفته اند، یا برای اساتید دیگر گرفته اند؛ برای مرحوم شهید مطهری(ره) بیش از دیگران ما این توفیق را داشتیم.
من یادم هست وقتی رسانه های گروهی خبر شهادت ایشان را رساندند، و عکس شریف ایشان را تلویزیون نشان می داد، من فقط کارم این بود که آن عکس را می بوسیدم و گریه می کردم. این خاطره من است؛ من آن روز در آمل بودم. ایشان تقریبا سال ۳۲ بود که از قم به تهران مهاجرت کردند؛ و مدرسه مروی آن روز بهترین مدرسه تهران بود، الآن هم همین طور است؛ و چهار تا حجره رو به قبله داشت که ما در یکی از آن چهار حجره می نشستیم. در کنار حجره ما حجره مرحوم آقای قاضی بود که او تالی مدرس مدرسه مروی بود.
مدرس رسمی مدرسه مروی مرحوم آیت الله آقاسیدعباس بود؛ پسر آقای فشارکی. ایشان شاگرد مرحوم آقا ضیاء عراقی بودند، از شاگردان خوب مرحوم آقاضیاء بودند. در اصول مسلط بودند که ما بخش وسیعی از رسائل را خدمت ایشان می خواندیم. و مرحوم آقا سیدعباس فشارکی، داماد مرحوم آشتیانی بود، مدرس رسمی مدرسه مروی بود برابر وقفنامه. مرحوم آقا شیخ رضای قاضی، تالی مدرس بود. برابر وقفنامه مدرسه مروی؛ یک مدرس دارد، یک تالی مدرس. مثل امام جمعه دائم و امام جمعه موقت که اگر آن نباشد، این تدریس می کند.
مرحوم آقا شیخ رضای قاضی در کنار حجره ما، حجره داشت و شرح منظومه و اینها تدریس می کرد. بعد از رحلت ایشان، مرحوم شهید مطهری آمدند در همان حجره، مستقر شدند. ایشان هم همین علوم عقلی را تدریس می کردند، منتها روزها بود. و چون حجره ما و جائی که ایشان تشریف می آوردند، تدریس می کردند، فاصله بسیار کم بود؛ غالب روزها که تشریف می آوردند، خدمتشان می رسیدیم و محضر ایشان برای همه ما شیوا و شیرین بود.
این بزرگوار چون در سطوح گوناگون آثار فراوانی دارد، خون پربرکت ایشان هم برای سطوح گوناگون نافع است. دو مطلب باید مورد عنایت قرار بگیرد؛ یکی مربوط به اصل شهادت و خون شهید است، یکی هم مربوط به شخص ایشان.
اصل جریان خون شهید، این سخن مال ۷، ۸ قرن قبل است که قبل از جناب مولوی، آن عارف بزرگوار گفته است، بعد جناب مولوی گفته است: صدهزاران طفل سر ببریده شد تا کلیم الله... این سخن مال ملای روم نیست، قبل از او هم آن بزرگوار دیگر، ابن عربی گفته است، بعدها در طی این ۷قرن رواج پیدا کرد. آن بزرگوار می گوید: موسای کلیم دفعتا به بار نیآمده! این یذبحون ابناءهم(۱) موسای کلیم را احیاء کرده است.
خدای سبحان براساس عدل محض عالم را اداره می کند. خون هیچ بی گناهی به زمین نمی ریزد. و این که در جریان سیدالشهداء(ع) هست که خون گلوی علی اصغر را به آسمان ریخت، حالا شاید یک سمبلی باشد، ولی براساس الیه یصعدالکلم الطیب(۲) بالا رفته است. وگرنه خون چه به زمین بیاید، آسمانی است؛ چه به آسمان برود، آسمانی است. آسمان رفتن نه یعنی بالا رفت و پائین نیآمد! این خون پائین بیا نیست.
بعد از سخن ابن عربی، بعدها مولوی و امثال مولوی این را بازگو کردند که صدهزاران طفل... تا بعدا کم کم کلیم الله زائیده شد. این «اصل خون شهید» است.
● معلمان قوی
اما خصیصه شهید مطهری(ره) این است که: علمه شدیدالقوی(۳). این معلمانی داشت که واقعا شدیدالقوی بودند. از یک سو امام راحل(ره) بود که او در حد خود واقعا در این عصر شدیدالقوی بود، یکی هم علامه طباطبائی بود که او هم شدیدالقوی بود. قوای علمی و عملی اینها در کمال شدت فعال بود.
مرحوم علامه طباطبایی(ره) معتقد بود که وقتی کسی حرف معقولی دارد و مقبولیت اجتماعی دارد، این باید در دو سطح یا سه سطح حرف بزند. بعضی از این بزرگان ما؛ چه در فقه، چه در فلسفه، اینها دارای یک سطحی اند. یعنی مثلا بزرگان قبلی؛ حکیم سبزواری، حکیم آقا علی نوری، بالاتر مرحوم صدرالمتألهین، اینها یک قلمه اند. اینها فقط برای خواص چیزی می نویسند.
اما مرحوم علامه طباطبائی اینچنین نبود. هم المیزان و تعلیقات اسفار و مانند آن می نوشت، هم آموزش دین بچه های مدرسه، این کار آسانی نیست اینکه آدم بتواند مطالب عقلی عمیق را رقیق کند تا بچه بفهمد خیلی سخت است. هم کار، کار سختی است، هم تنزل دادن از آن، مستصعب و سخت تر این کار را مرحوم علامه کرده بود. شهید مطهری هم شاگرد این علمه شدیدالقوی بود. یاد گرفت چگونه قلم بزند. هم آن مطالب عمیق نوشتند، هم کتاب رقیق داستان راستان! کسی نیست که داستان راستان را بخواند و نفهمد. برای همه قابل فهم است. این دو سطح یا سه سطح سخن گفتن از همان جا گرفته شده.
● ثمره خون شهید
مطلب دیگر اینکه براساس آن مطلب قبلی که خون شهید در رگهای جامعه القاء می شود، شهید کار خودش را کرده. مثل کسانی که به سازمان انتقال خون، خون دادند. منتها جامعه ما باید بفهمد و عقل را پیدا کند تا بخواند و هماهنگ بشود با گروه خون این شهید.
یک ملت غیرعاقل با گروه خونش هماهنگ نیست. کسی که اهل استدلال نیست، اهل عقل نیست، عقل گرا نیست، وارسته نیست، پرهیزگار نیست، این با این خون، هم گروه نیست. این سازمان انتقال خون به همه می فهماند که این خونی که الآن اینجا هست، گروه «ب» است، «آ» است، یا فلان است. خون شهید مطهری یک گروه عقل گرائی دین باور دین پژوه دین شناس دین دار می خواهد. آنهائی که قبول کرده اند، می توانند از آن استفاده کنند، وگرنه بهره ای نمی برند. کار ستاد این است.
بزرگداشت، کار آسانی است، اما بزرگ کردن، کار هر کسی نیست. جامعه را بزرگ کردن، خون را معرفی کردن، گروه خون را شناسائی کردن، خون را تزریق کردن، فهم به جامعه دادن، این کار آسانی نیست. جامعه تا نفهمد، فورا با چهار تا شبهه می شود جامعه را زیر و رو کرد. اینطور نیست که حالا شبهه نتواند جامعه را زیر و رو بکند! بسیاری از موارد است که فورا جامعه را بر می گرداند. اما وقتی جامعه عاقل شد، آدم کاملا مطمئن است که بر نمی گردد. سرمایه های سنگینی برای این انقلاب سرمایه گذاری شده؛ این بزرگوار هم در ردیف این سرمایه های وزین است.
بنابراین نشر معارف و مآثر و آثار ایشان در حقیقت شناختن و شناسائی گروه خون عقلی است. یک انسان عاقل عامل، می تواند از این خون بهره برداری کند و این خون تمام شدنی هم نیست.
مطلب بعدی آنکه در غالب این اعلامیه ها، این برگ ها، در سخنرانی ها در گرامیداشت خیلی از عالمان دین نوشته می شود که: العلماء باقون مابقی الدهر(۴). اما این لقب چندان هم گسیخته و گزاف و ارزان نیست.
وجود مبارک حضرت امیر یک وقتی فرمود: العلماء باقون ما بقی الدهر که قبلا علماء را در خطبه شقشقیه معرفی کرد که: لولا ما اخذالله علی العلماء ان لایقاروا علی کظه ظالم و لا سغب مظلوم(۵). این عالمانی که تعهد سپرده اند و جلوی ظلم را می گیرند؛ با قلمشان، بیانشان هم جلوی ظلم سیاسی را می گیرند، هم جلوی ظلم اجتماعی را می گیرند، هم جلوی ظلم اقتصادی را می گیرند که این بزرگوار در هر سه بخش کار کرده است؛ این عالمان، این العلماء در پایان نهج البلاغه می شود العلماء باقون ما بقی الدهر. وگرنه آن جمله، تزیین اعلامیه برگ فوت است!! شما کمتر اعلامیه ای می بینید که مال عالمان دین باشد و این لقب در آن نباشد، اما کدام علماء؟ آن علمائی که تعهد سپردند.
اینکه وجود مبارک حضرت امیر فرمود: علماء متعهداند جلوی ظلم را اعم از ظلم سیاسی، اجتماعی، اخلاقی و اقتصادی بگیرند. شهید مطهری هم در برابر ظلم سیاسی مبارزه کرده، زندان رفته؛ هم در برابر ظلم اجتماعی مبارزه کرده هم در برابر ظلم فرهنگی مبارزه کرده، هم در برابر ظلم اقتصادی.
مبارزه با ظلم اقتصادی به این نیست که یکی را بگیری، یکی را ببندی! بلکه طرح اقتصادی دادن، جلوی ظلم اقتصادی را گرفتن است حرف عالمانه زدن، اخلاق اقتصادی را گسترش دادن، و راه حل نشان دادن است. شما با این سرمایه و با این راه حل علمی می توانید جلوی کظه ظالم و سغب مظلوم را بگیرید. اینگونه از علماء که تعهد الهی را عمل کرده اند؛ در پایان نهج البلاغه مشمول آن بزرگداشت حضرت امیر(ع) هستند که العلماء باقون ما بقی الدهر.
بنابراین لولا ما اخذ الله علی العلماء ان لایقاروا علی کظه ظالم و لا سغب مظلوم؛ این علماء می شوند العلماء باقون ما بقی الدهر که از مصادیق روشن و شفاف این دو تعبیر، شهید بزرگوارمان، شهید مطهری(ره) است.
پی نوشت
(1) بقره/ 49و ابراهیم/6
(2) فاطر/ 10
(3) نجم/5
(4) نهج البلاغه/ کلمات قصار/ 147 (لکمیل بن زیاد النخعی)
(5) نهج البلاغه/ خطبه 2 (شقشقیه)