مالک رضایی- به رغم تمام نوشته ها و آینده نگری هایی که هر روز بر حجم و اندازه آن افزوده می شود، نظام فراصنعتی هنوز به طور کامل، نقاب از چهره خود برنگرفته است. هنوز که هنوز است وصف کامل این تمدن جدید در پرده اوهام و ابهام است. به سان قصۀ «فیل در تاریکی» مولوی که چند نفر در صدد شناختن آن حیوان برآمده بودند، اما
دیدنش با چشم، چون ممکن نبود اندر آن تاریکی اش، کف می بسود
هر کسی در تاریکی، ناچاراً دستی بر اندام آن می کشید و کشف خود حکایت می کرد. آنکه خرطومش را لمس می کرد از ناودان و آنکه گوشش را می نواخت از بادبزن خبر می داد. کسی دیگر دستانش را به دور پای آن حلقه زده بود و از ستون بزرگی در آنجا متحیر بود. و آنکه بر پشت بزرگ فیل دست می کشید از تخته سنگ بزرگی در آنجا حیرت زده بود. به هر حال، چنین ابهامی، خاصیت تاریکی است و از تاریکی جز وهم و خیال نمی زاید. در حالیکه
در کف هر یک، اگر شمعی بُدی اختلاف، از گفتشان بیرون شُدی
تمدن فراصنعتی هم به مصداق این قصه،سالهاست که ذهن و فکر بسیاری را به خود مشغول کرده است. وهر کسی برداشت خود را از آن دارد .اما هنوز نوری که تمام زوایای پنهان آن را نشان دهد بر آن نتابیده است. مفهومی که امروز از چنان اهمیتی برخوردار گشته است که مطالعات گسترده دانشگاهی را برای آن در نظر گرفته اند، تا پرده از رمز و راز پرشتاب و همیشه در تغییر آن برگیرند. پدیده ای که در اندک مدتی چنان برهمه ابعاد زندگی وعملکرد بشری تأثیر گذاشته است، که از رفتارهای فردی تا رفتار حاکمیت ها هیچ کدام از تاثیر بی چون و چرای آن مصون نمانده اند. کلیه تئوری های علمی خصوصاً در حیطه علوم انسانی ، دستخوش تغییر ناشی از تأثیر این پدیده گشته اند. و هنوز که هنوز است در نقطه ای قوام و قرار نیافته اند. گویی که اصل «تغییر» ذات و جوهر این پدیده نوظهور است.این مفهوم،در ذیل عناوین متعددی از قبیل عصر دانایی ، جهانی شدن، آی تی، دیجیتالیسم، دهکده جهانی و... مورد بحث قرار می گیرد. اما همه آن نامها ونشانه ها از جوهره واحدی حکایت دارند. جوهری متفاوت از آنچه که تاکنون و در طول بیش از چند قرن، بشر به آن خو گرفته است.
جهانی شدن را اگر عبارت از «فرایند فشردگی فزاینده زمان و فضا بدانیم که به واسطه آن مردم دنیا، خواسته یا ناخواسته در جریان عملکردها، نیازها، تعاملات، رفتارها و خواسته های همدیگر قرار می گیرند» هنوز در این نکته ابهام وجود دارد که آیا این پدیده، یک پروسه است که روند طبیعی خود را طی می کند یا یک پروژه نوظهور است که توسط عوامل مسلط بین المللی طراحی شده است؟ پیچیدگیهای این مفهوم آن را مستعد برداشتهای مختلف کرده است.
نئولیبرالیسم، پدیده «جهانی شدن» را وسیله ای برای رهایی از قید و بند سنت گرایی و استقرار آزادی همگانی تلقی می کند. بالعکس یک نحله فکری از لیبرالیسم، نگرش بدبینانه ای به آن دارد، که هویت و همبستگی ملی کشورها را به چالش کشیده است. برخی جهانی شدن را سرآغاز مرحله جدیدی از روابط بین الملل تلقی می کنند که توأم با رقابت های جدی، در میان فرهنگها ی مختلف جهانی شکل گرفته است و برخی آن را به مثابه پیروزی همه جانبه غرب بر ملت ها ارزیابی می کنند، به طوری که غرور حاصله از چیره گی لیبرالیسم، حتی «فرانسیس فوکویاما» متفکر ژاپنی تبار آمریکایی را بر آن برداشت که سخن از برتری مطلق لیبرالیسم در کتاب «پایان تاریخ و آخرین بشر» به میان آورد.
مارکسیست ها جهانی شدن را پدیده تازه ای نمی دانند. بلکه آن را تنها جلوه ای دیگر از تلاش نظام سرمایه داری برای رهایی و نجات خود تلقی می کنند. از منظر این تفکر "جهانی شدن" یک توطئه سرمایه داری است. به نظر برخی "جهانی شدن" در برگیرنده طیف وسیعی از دگرگونیهای همه جانبه ای است، که از مرزهای سیاست، اقتصاد و تکنولوژی فراتر رفته و در فراسوی مرزهای ملی، سبک زندگی و خلقیات انسانها را تحت تأثیر خود قرار داده است. در این فراسونگری، لزوماً و همیشه ،غرب و فرهنگ آن، مسلط نیست. بلکه تأثیر متقابل ملت ها در آن، تعیین کننده است. به قول «جیمز روزنا» نظریه پرداز توانمند این مفهوم، جهانی شدن، فرایندی مرزگشاست، که در آن تهدیدات و فرصت های تازه ای برای همه در حال شکل گرفتن است. به هر حال «جهانی شدن» فراگفتمان و فرا روایت عصر ماست که به نظر می رسد اندکی زود هنگام تولد یافته است، و سریع تر از توانایی سازگاری بیش از نصف ساکنان کره زمین با آن، به مسیر پرشتاب خود ادامه می دهد.
شاید وقتی که «مک لوهان» اولین متفکر این مفهوم در سال 1970 کتاب خود را با نام «دهکده جهانی» منتشر کرد و در آن برای اولین بار، پرده از راز این پدیده برداشت، خود نیز چنین شتابی را در مسیر آن پیش بینی نمی کرد. طولی نکشید که کلیه تئوری ها و فرضیه های آینده نگرانی از قبیل «آلوین تافلر»،«لستر تارو»و.... زودتر از زمانی که پیش بینی کرده بودند، جامه عمل به خود پوشید و در حالی که کتاب پرتیراژموج سوم «تافلر» ویژگی های عصر جدید را برای جهانیان بازگو می کرد.
موج چهارم و نسل «سوپررایانه ها» هم از راه رسید و تعریفی نو از زندگی، دانایی و تمدن، مقابل بشر قرار داد. تمدن الکترونیکی که روزی تولد آن را «مک لوهان» در گستره جهانی پیش بینی کرده بود، امروز با هر لحظه ای که واحد آن کمتر از ثانیه است در حال عقب راندن تمدن صنعتی و کشاورزی است. دیگر با اندیشه ها و تفکر کم شتاب موج اولی و موج دومی نمی توان، در فضای موج سوم زندگی کرد. به عبارت صریح تر،دیگر با ریه های موج دومی، تنفس و ادامه حیات در فضای موج سوم و موج چهارم مشکل و حتی غیرممکن گشته است.
دنیایی که مدت های مدیدی برای تنظیم مناسبات اقتصادی، سیاسی و فرهنگی خود، درون مرزهای ملی، با قواعد سنتی و صنعتی خو گرفته بود، به یکباره با پدیدۀ نوظهور تمدنی دیگر مواجه گشته است. ویژگی این تمدن، مفاهیم بدون وزن دیجیتال است که به چشم نمی آید اما غوغا می کند. در چهارچوب این تمدن و اقتصاد آن، تئوری های «جان میناردکینز» ،«پل ساموئل سون» و... که روزگاری حکم انجیل دانشکده های اقتصاد جهان را داشتند، دست تسلیم بالا برده اند. درمان آنها برای اقتصاد کشورها همچون داروی طبیبان ناتوان قصه «پادشاه وکنیزک» مولوی است. اسکنگبینشان صفرا می فزاید و روغن بادامشان خشکی می نماید. نوآوری های جدیدی در عرصه علم اقتصاد برای درمان مشکلات اقتصادی کشورها لازم گشته است و به قول حافظ «عالمی دیگر بباید ساخت و زنو آدمی».
در" دهکده جهانی" هر رویدادی در هر نقطه ای از جهان بلافاصله تأثیر بی چون و چرای خود را بر اقتصاد و سیاست و فرهنگ نقاط دیگر جهان می گذارد. وضعیتی که از آن با نام «مرگ فاصله ها» بحث می شود. فاصله مبدأ و مقصد از حیث زمان در این فضای مجازی به صفر رسیده است. پولی که به بدنه اقتصاد یک کشور تزریق می شود، ممکن است با یک حرکت موس و صفحه کلید، رونق مورد انتظار را در آنسوی عالم ایجاد کند و صاحب پول از رونق آن بی بهره بماند. دیگر هیچ نقطه ای از عالم، دوری قابل توجهی با نقطۀ دیگر ندارد. بشر امروز، با قواعد و دستاوردهای جهانی شدن، هر لحظه در مقصد قرار دارد.
فاصله قاره ها از همدیگر به دقیقه و ثانیه کاهش یافته است. فراموش نکرده ایم روزی را که خارج از اراده پنتاگون و کاخ سفید و در میان بهت و حیرت آنان، خشونت سربازان آمریکایی در گوانتانامو و ابوغریب، در سراسر جهان به نمایش درآمد و رسوایی کاخ سفید را فراهم ساخت. مقایسه کنید آن را با بمباران «هانوی» درجنگ آمریکا و ویتنام، که بعد از نیم قرن، هنوز کسی از حجم دقیق آن مطلع نیست. و دوباره مقایسه کنید آن را با شنود اطلاعاتی اخیر آمریکا که به رغم میل حاکمیت ملی آن کشور، همه جهان درعرض یک ساعت از آن مطلع شدند. آنهم نه توسط سازمان های جاسوسی و ضدجاسوسی کشورها، بلکه به وسیله یک جوان گمنام بیست و نه ساله،که به یکباره، نامش به تیتر اول خبر جهان تبدیل شد و سران سه قاره از پنج قاره جهان را رویاروی هم قرار داد.
قطعا اهمیت آنرا باید چندین برابر، بیشتر از شنود اطلاعاتی ستاد انتخاباتی ریچارد نیکسون در ماجرای «واترگیت» بدانید که موجب خروج نیکسون از کاخ سفید شد. اما امروز سران کاخ سفید با قباحتی هزاران بار بیشتر از بحران واتر گیت در برابر چنین افتضاحی، خم به ابرو هم نمی آورند، گویی، مفهوم رذیلت و فضیلت هم در عالم سیاست، پابه پای تمدن دچار تغییر گشته است. از این نمونه ها در سطوح مختلف فراوان است. اما اجازه دهید مفاهیم را صرفا از بعد منفی نبینیم. به وجوه مثبت آن نیز نیم نگاهی داشته باشیم.
چند سال پیش، یک بیمارستان اینترنتی در آدیس آبابا، یعنی محروم ترین نقطه از کره زمین افتتاح شد که در آن سونوگرافی بیماری که بر روی تخت بیمارستانی دراز کشیده بود، در کمیسیون پزشکی دهلی نو بررسی شد و در همان لحظه، داروی مورد نیاز وی به طریق پزشکان اروپایی از طریق پنجره های کامپیوتر تجویز شد. شگفتا که بیمار فوق فاصله سه قاره را در یک واحد زمان پیموده بود بدون اینکه سوختی به مصرف برسد و هزینه نقل و انتقالی بپردارد. مثال های فوق که خیالی و اسطوره ای به نظر می رسند، واقعیت های قرن بیست و یکم هستند. ما امروز تحولات پرشتاب زیادی از عصر فراصنعتی و پیامدهای آن مشاهده می کنیم. عمر نسل ما برای دیدن برخی تحولات دیگرنیز کفاف خواهد داد. اما نسل بعد از ما شگفتی های زیادتری خواهد دید. پدیده هایی که تصورش نیز برای ما مشکل است.وضعیتی که در دل خود فرصت ها و تهدیدها را با هم دارد. راههای استفاده از این فرصت ها و مقابله با این تهدیدها، صرفاً در گرو دانایی از مفهوم آینده است. در این فضای مجازی نوظهور همه چیز تغییر خواهد کرد.
از طبقه بندی شغلی تا مدیریت و از اقتصاد تا روابط بین الملل، همه چیز تعریف مجدد خواهد شد. اما سیطره نهایی با «دانایی» است. مع الاسف یک چیز در این میان، هنوز عجیب است، مدیرانی که در خانه و خانواده خود از فرزندانشان هم کمتر می دانند و نسبت به آنها، با دنیای جدید بیگانه ترند، کماکان اصرار دارند، با اتکاء بر همان داشته ها و دانش محدود خود، در راس بزرگترین و عریض ترین شرکت ها و سازمانهای تولیدی، خدماتی و.... قرار گیرند. شاید همین نکته رمز برخی ناکامیها ی آنان در تولید و بهره وری است. دنیای دانایی، دنیای شگفت انگیزی است. در این دنیا، قواره گی ها و ناقواره گی های مدیریتی، خیلی زود آشکار می شود.
شرکت های دانایی محور، ناراضی ترین مشتری ها را بهترین مشتری و منتقدترین همکار را بهترین همکار خود می دانند، طبیعی است که بهره وری اینگونه مدیریت ها وسازمان ها، در مقایسه با شرکتها و صنایعی که حتی به مدد تعرفه های گمرکی و حمایت های سنگین دولتی هم نمی توانند، بر سر پای خود بایستند و در عین حال گوش خود را بر همه نقدها و انتقادها بسته اند، زمین تا آسمان تفاوت خواهد داشت. لطفا برداشت نشود که مثلا صنعتی از صنایع کشور خودمان مدنظر است، خیر. مدیران دل نازک آنها، سالهاست که طاقت فریاد دادخواه ندارند. آنها از هرگونه انتقادی مبرا هستند. صحبت، کلی تراز این حرفها ست. تمام سخن اینست که آنچه در مفهوم تمدن جدید با آن روبرو هستیم، یک تحول ساده اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و... نیست بلکه چیزی بسیارعمیق تر ازآنهاست ،که با معیارها و تئوری های قرن بیستمی قابل درک نیستند.
سخن از درازا نجات دهم. در مورد جهانی شدن دو گروه «پذیرشگر و مقابله گر» در کشورهای مختلف شکل گرفته است. نگاه دیگر نیز در آن کشورها «کنشگرانه» و استفاده هوشمندانه از فرصت ها و مقابله با تهدیدها ی آنست. به هر حال، تاریخ بشر در مسیر خود، مملو از تلاشهاو چالش های ملت ها برای غلبه بر مشکلات و مملو از کامیابی ها و ناکامیها ی آنان است. ملت هایی که دو قرن پیش با تکان های عظیم انقلاب صنعتی از خواب عمیق و سنگین تاریخی خود بیدار نشدند، تاوان سنگینی پرداختند و به مدت بیش از یک قرن «جهان سوم» نام گرفتند. باز هم دگرگونی دیگری در راه است. ملت هایی که این بار هم ندانند که در اطرافشان چه می گذرد و نتوانند پیامدها و جنس تحولات آتی را تشخیص دهند، در زمانی نه چندان دور، با آینده تصادم خواهند کرد و برای همیشه از متن زندگی آبرومندانه، به حاشیه فقر و فلاکت رانده خواهند شد. درک ما از این مفاهیم نباید توأم با تأخیر باشد.