سیدضیاءالدین دری از جمله فیلمسازانی است که با حضور محدودش در
سینما آثار درخوری را ساخته است. نمونه بارز آن فیلم «سینما، سینماست» که
بعد از خودش جریانساز بوده است. البته این روزها بیشتر اسم او به دلیل
سریال «کلاهپهلوی» سر زبانهاست ولی واقعیت این است که اگر بخواهیم او را
از زاویه خارج از سینما تبیین کنیم، در هیچکدام از تعاریف نمیگنجد و تنها
زمانی میتوانیم درباره او به تحلیل برسیم که فقط آثارش اعم از فیلم و
سریال را در محک قضاوت قرار دهیم. گفتوگوی پیشرو بخشی از واقعیتهایی
درباره او را پیشروی ما گشوده است:
نام شما بهدلیل سریال «کلاهپهلوی» سر زبانها افتاد. با وجود
هجمههایی که به این سریال شد موضعگیریهای اخیر شما برایم جالب است. مثلا
درمورد هجمه به فیلم «رستاخیز» و سریال «سرزمین کهن» واکنش نشان دادید. از
این کار چه هدفی را دنبال میکردید؟
بهطور طبیعی حمله به سریال «کلاهپهلوی» دلیل بر این نمیشود که یکسری از
واقعیات موجود در این حرفه را نادیده بگیریم. هر چیز بدی، بد است و فرق
نمیکند مربوط به چه کسی باشد. اگر اینجا بخواهم فقط به خودم فکر کنم رسالت
روشنفکرانهام را از دست میدهم و به فردی خودخواه تبدیل میشوم. ممکن است
در مورد کارهای آقایان درویش و تبریزی نظر شخصی داشته باشم، اما
بازخوردهایی که از سطح جامعه روی کار همکارانم بهوجود میآید ممکن است
برای من هم اتفاق بیفتد که البته افتاده. بنابراین ما دیگر باید به جریانی
که به هر شکلی خودش را تحمیل میکند فکر کنیم.
در این جریان چه چیز مهمی دیدید که مجبور به واکنش شدید؟
احساس خطر میکنم! این احساس خطر برمیگردد به اینکه صداوسیما و وزارت
ارشاد ارگانهای مهم کشور هستند و اگر بنا باشد که تحت هر شرایطی بخواهند
از بیرون متحمل فشاری شوند، یعنی فلسفه وجودیشان با همه محدودیتها و
سختیها زیر سوال میرود. آن وقت عدهای درباره کاری که تخصصش را ندارند
تصمیم میگیرند که درست نیست. البته ممکن است معترضان جایی حرف درستی
بزنند، اما بهتر است آن حرف را هم اصولی طرح کنند. طبیعی است که اجازه
ندهیم یک نوع آنارشی فرهنگی به وجود بیاید. البته امیدوارم این گفته شامل
حال همه شود. یعنی اینطور نباشد که برای یک طیف با یک نوع نگرش مطلوب و
برای دیگری نامطلوب جلوه کند.
البته این رویهای جدید نیست. مثلا به فیلم «شوکران» در زمان
خودش از سوی پرستاران اعتراض شد و... کلا در سینمای ایران از این دست
موارد کم نبوده. به نظرتان علت آن چیست؟
خب از دولت مرحوم بازرگان تا به حال همیشه بحث «دولت در دولت»داشتهایم.
یعنی تشکیلاتی که موازی با دولت حرکت میکند، بدون اینکه اختیارش دست دولت
باشد. بالاخره یک روز باید این مسایل حل شود. اگر هم به کاری اعتراضی هست
باید از جایگاه خودش رسیدگی شود. مثلا از طریق قوهقضاییه.
آیا در این صورت قضیه پیچیدهتر نمیشود؟
البته در قوهقضاییه هم باید کمیسیون تخصصی وجود داشته باشد. چون طبیعی
است یک قاضی که به جرم و جنایت رسیدگی میکند، نمیتواند به حوزه سینما و
سریالسازی وارد شود.
شما از دو موضع دفاع کردهاید، یعنی هم جایگاه صداوسیما و هم
دولت. در مقاطع مختلف زمانی صداوسیما و دولت با هم چالشهایی داشتهاند. که
البته گاهی این اختلافات سیر صعودی داشته و گاهی هم نزولی. حالا چطور
میتوانم این پارادوکس را در نگاه شما تحلیل کنم که یک نفر مدافع هر دو طیف
فکری میشود؟
جایگاه هر دو نهاد فرهنگی در قانون اساسی تعریف شده است. دولت و
رییسجمهور در بهترین شرایط میتواند طی دو دوره چهارساله حضور داشته باشد و
بر اساس دیدگاههایی که مورد تایید مردم قرار گرفته برنامههایش را اجرا و
عملی کند. مردم وقتی به آن دولت رای میدهند آن دولت معتقد است پیرو رای
مردم عمل میکند. منتها در کشورهای دیگر اگر رییسجمهور ناموفق عمل کند،
حتی اگر رییسجمهور باقی بماند، یکسری از اختیاراتش را از دست میدهد چون
میزان محبوبیتش کاهش یافته. ولی در ایران اینطوری نیست. بنابراین چون سینما
زیر نظر دولت است، تا زمانی که سر کار است میتواند خواستههایش را از
طریق سینما اعمال کند که بهنظرم اشتباه است.
چطور؟
مثلا از زمان حضور آقای خاتمی در کسوت رییسجمهور، شعفی که هنرمندان کشور
از خود نشان دادند که اتفاقا افرادی با گرایش چپ بودند، باعث شد که «تبلیغ
دولت» را باب کنند. در حالی که اگر دولتی باب میل و فکر هنرمندی هست، آن
هنرمند باید در آن دوره صریحتر حرف بزند و مسایل را نقد کند. چیزی بدتر از
این برای یک هنرمند نیست که نانخور دولت باشد.
شما استقبال هنرمندان از رویکرد یک دولت را «نانخوری» دولت میدانید؟!
نگاه من کلی است؛ ولی چون این مساله در زمان آقای خاتمی باب شد، باعث شد آقای احمدینژاد هم توقع چنین کاری از هنرمندان داشته باشد.
حرکت هنرمندان در هر دو دوره حرکتی خودخواسته بود. یعنی کسی آنها را
مجبور نکرد که از فلان رییسجمهور حمایت کنند و از دیگری عدمحمایت.
درست است که خود هنرمندان خواستند با یک رییسجمهورکار کنند و با دیگری کار نکنند. اما درنهایت هنرمند نباید زیر بلیت دولت برود.
چگونه میتوان مانع آن شد. در حالی که اقتصاد سینمای ما دولتی است. هرچند بارقههایی در بخش خصوصی وجود دارد؟
از نظر من نفس این عمل غلط است. من در مورد اصول حرف میزنم نه فروع. هنرمند در دولتی که بابمیلش است باید تندتر هم باشد.
اما به شرطی که دولت قایل به نقد هم باشد؟
زمانی که این کار را برای آقای خاتمی انجام دادیم، نمیتوانیم به آقای
احمدینژاد بگوییم شما نخواهید. اگر قاطبه هنرمندان قبول نکردند که با
ایشان کار کنند. آقای احمدینژاد هم هنرمندان حامی خودش را آورد. در نتیجه
شکافی عمیق بهوجود آمد. من به شخصه نمیخواستم در عمیقکردن این شکاف دخیل
باشم. مخالفتم را بروز دادم و از سینما فاصله گرفتم. ولی بعدا منتقدان
بنده را به فردی با گرایش راست متهم کردند.
خب از سینما فاصله گرفتید. ولی درنهایت با تلویزیون که بودجهاش
از دولت تغذیه میشود همکاری کردید. با همین نیت سریال «کلاه پهلوی» را
ساختید؟
«کلاه پهلوی» را سال 1363نوشته بودم. سابقه و پروندهاش در صداوسیما موجود
است. اولین بار زمانی که هنوز فارابی تشکیل نشده بود آقای منوچهر محمدی با
من قرارداد بستند. آقای عبدالله اسفندیاری، آن زمان مدیر گروه فیلم و
سریال بود. منتها اگر در دهه اول انقلاب این سریال ساخته شده بود خیلی
بهتر بود. چون آن زمان به دلیل نفوذ و قدرت امام(ره) دعواهای سیاسی و این
همه شکافها درون جناحهای حاکمیت برملا نشده بود. خاطرم است در همان دهه
اول انقلاب آیتالله مهدویکنی در مسجد بازار طی سخنانی تاکید میکرد اینکه
میگویند میان ما اختلاف است، اعلام میکنم تا زمانی که امام در قید حیات
هستند چنین اتفاقی نخواهد افتاد.
خب چرا این کار به تعویق افتاد؟
به چندین دلیل؛ اول اینکه چون جوان بودم، تحویلم نمیگرفتند و به لابیهای
تلویزیون راه نیافتم. من هم در آغاز راه بودم و میخواستم به تنهایی کار
کنم. مانند الان نبود که فیلمساز جوان به راحتی بتواند فیلمش را در جاهای
مختلف نمایش دهد و معروف شود. در دهه اول انقلاب عملا اجازه کارکردن را به
من ندادند. حتی اواخر دهه دوم، بعد از سپریکردن یک دوره 20ساله توانستم
«کیف انگلیسی» را بسازم که آن هم متعلق به زمان قبلتر بود. سریال «کلاه
پهلوی» را با همین نگاه ساختم. از سویی در تلویزیون به دلیل محدودیتهایش
همیشه ترسی از کارهای جدید وجود دارد. بالغ بر 45 ممیز روی «کلاه پهلوی»
کار کردند. این سریال سهدوره معاونت سیما را طی کرد.
از چه وقت؟
از سه سال آخر دوره آقای لاریجانی تا زمان آقای ضرغامی. وقتی ایشان آمدند
هنوز آقای مهاجرانی در معاونت سیما بودند. سپس آقای میرباقری و بعد از آن
هم آقای دارابی آمدند. از آقای دارابی یکی، دو بار تعریف کردم. چون ایشان
از بنده نخواستند که فیلمنامه را از ابتدا نزدشان ببرم. به نظرات افراد
قبلی اعتماد کردند. اما این دوندگی تا شش سال ادامه داشت. با همه سختیها
سریال ساخته و ماحصل «کلاه پهلوی» با 200دقیقه سانسور مواجه شد.
چرا به این سانسور اعتراض نکردید؟
من سریالی ساختم حدود سه هزار دقیقه فیلم و هر قسمت آن بین 55 الی 60
دقیقه بود. اگر قرار باشد با حذف دو یا سه دقیقه در هر قسمت، آن سریال
معنایش را بهطور کلی از دست بدهد، بهتر است اساسا این سریال ساخته نشود.
اما قبول میکنم که وقتی بیش از 50 قسمت سریال در مجموع هر قسمتش دو، سه
دقیقه حذف شود در کل 200دقیقه میشود که زیاد است. اما چارهای نیست.
نمیتوانستم با صاحبان سریال بجنگم. چون پول دادند و در قبال آینده نظام و
بیتالمال احساس مسوولیت میکنند. اما با حذفیاتی که درمورد «کلاه پهلوی»
انجام شد، درنهایت حدود 15درصد کار آسیب دید و برای کاری نظیر «کلاه
پهلوی» تا حدودی قابل تامل و تحمل است. چون هدفم این بود که مردم آن دوران
را ببینند.
میدانم که این فیلم در آینده بهعنوان مرجع استفاده خواهد شد.
یقین دارم در این فیلم چیزی به اشتباه نگفتم. اما هر کاری میتواند
کسریهایی داشته باشد.
یکی از نقدهای جدی به «کلاه پهلوی» تحریف تاریخ است. نظرتان چیست؟
قبول ندارم. تحریف یعنی واقعیتی را دروغ نشاندادن. در این سریال مثلا
شخصیت سیدحسن تقیزاده ظرف سهدقیقه معرفی میشود. گفته میشود در ابتدا
روحانی بود. خودش لباس روحانی را درآورده و به روشنفکر تبدیل و بعدها به
قتل آیتالله بهبهانی متهم میشود.
اتفاقا سیدحسن تقیزاده از جمله شخصیتهای پیچیده تاریخ معاصر ماست که در سه دقیقه چگونه میتوانید حق مطلب را درباره او ادا کنید؟
متاسفم در تلویزیون به دلایلی اجازه نمیدهند فیلمی در مورد این شخصیت
ساخته شود. زندگی ایشان چندین فراز پیچیده دارد. اما مگر ما ادعا نمیکنیم
که کشورمان کشوری انقلابی و به دنبال اهداف عاشورایی است. اگر زندگی سیدحسن
تقیزاده را نشان دهیم، مردم خودشان میفهمند که زندگیاش با مبانی شیعه و
انقلاب مغایر است. آن وقت حق مطلب ادا میشود و یا بهطور مثال روزی که
برناردو برتولوچی فیلم «1900» را ساخت و 45 سال تاریخ ایتالیا را از سال
1900 تا پایان جنگ جهانی دوم و فرار و اعدام موسولینی را از زاویه دید
کمونیسم ایتالیا نشان داد، آیا همه تاریخ ایتالیا را به تصویر کشیده؟
منتها
فیلم برداشت او از تاریخ بود. آیا تمام نظریاتی که الان دوستان در حوزه
سیاست ادعا میکنند درست است؟ درد من با حوزه ژورنالیسم و نقد این است که
هنوز نمیخواهند همه جوانب واقعیت را درنظر بگیرند. ما میتوانیم در حزب
باشیم و درعین حال جنگ حزبی کنیم. اما حق نداریم در عرصه نقد سیاسی، تاریخ،
اجتماعی یا هنری یارگیری کنیم. رسالت ژورنالیسم به خصوص در حوزه فرهنگ
بهعنوان رکن چهارم دموکراسی فراتر از اینهاست. خب سه رکن دیگر دموکراسی
چیست؟ آزادی (freedom)، مساوات (equality)، سازش یا تساهل و تسامح
(compromise) و به علاوه مطبوعات آزاد که رکن چهارم است. تنها کسی که واژه
«تساهل و تسامح» را در تاریخ ما بیان کرد همین آقای تقیزاده بود.
منتقدان نیز معتقدند به لحاظ ارزشهای زیباییشناسانه و بصری «کلاه پهلوی» عقبتر از «کیف انگلیسی» است. نظرتان چیست؟
سه کارشناس که یکی از آنها آقای بهروز افخمی باشد را بیاورید تا این دو سریال را با هم مقایسه کنند...
یعنی سریال هیچ مشکلی نداشت؟
150 پلان «کلاه پهلوی» out of focus نسبی داشت. یعنی به جای اینکه فوکوس
روی چشم بازیگر باشد سر شانهاش بود! این اختلال فنی بود و میتوانست ناشی
از هر اختلالی همچون نارسایی چشم فیلمبردار، جاخوردگی لنز و... باشد. اما
هر چه که باشد ریشهاش در لابراتوار است. چون با نگاتیو فیلمبرداری کردیم.
لابراتور صداوسیما هرگز به روز نشده. نگاتیوهای مصرفشده را هر روز به
لابراتوار میفرستادیم و زمانی نتیجه این تصاویر را میگرفتیم که یکماه
گذشته بود و آن لوکیشن را ترک کرده بودیم. امکان فیلمبرداری مجدد هم
نداشتیم. بنده دو سریال در قطع 35میلیمتری ساختهام.
واقعیت این است با
توجه به تلاش تهیهکننده برای فراهمکردن امکانات مطلوب موجود که حتی
دوربین خریداری کردند و جای تشکر دارد ولی سایر ابزار جانبی همان ابزار
ناقصی بود که در کشور موجود است. با این وجود شما سریالی معرفی کنید که در
آن بالغ بر صد پلان و 50 تغییر زاویه در یک سکانس 10دقیقهای وجود داشته
باشد که در «کلاهپهلوی» زیاد وجود دارد. مورد دیگر در جاهایی به نحوه
آرایش هنرپیشگان زن ایراد گرفتند. مجبور بودیم نور را کم کنیم. من میدانم
بالاخره در آینده این سریال جای خود را باز میکند. حتی بعد از ساخت «کیف
انگلیسی» طراحی صحنه در سریالهای تلویزیونی تغییر درخشانی داشت و توجه به
رنگ بصری بیشتر شد و در بعضی کارهای جدیتر تلاش شد رنگ بهتری به مردم
تحویل بدهند.
مورد بعدی ورود شخصیتهای ژورنالیست به داستانهای تلویزیونی
است. در حالی که پیش از آن شخصیتهای درام تکرار میشدند. با «کیف انگلیسی»
ژورنالیستها بهعنوان شخصیت حقیقی و حقوقی مستقل دارای پایگاه اجتماعی
مورد توجه قرار گفتند. ولی هیچکدام از مطبوعات قدردانی نکردند از اینکه
روزنامهنگار را وارد درام ایرانی کردم.
خب قبلتر چنین شخصیتی وجود داشت.
نه اینکه قبل از کار من نبوده، اما با «کیف انگلیسی» تماشاگر عادت کرد
شغلی به نام روزنامهنگاری وجود دارد. البته آن زمان ارتباطات جمعی به
اندازه امروز نبود و متاسفانه «کیف انگلیسی» با بایکوت روزنامهای مواجه
شد. همان موقع در «کیف انگلیسی» گفته شد ما نفهمیدیم که شما با یزید هستید
یا با امامحسین(ع)؟ و ژورنالیسم کشور ما نپرسید چرا؟! همین جمله هم در
«کلاه پهلوی» تکرار شد. یعنی یک خط فکری تداوم پیدا میکند.
طبیعتا کسی که سریال الف ویژه برای تلویزیون میسازد، نمیتواند
غیرخودی باشد. ضمن اینکه هم در دوره آقای شمقدری و هم آقای ایوبی در شورای
پروانه نمایش فیلمهای سینمایی حضور داشته و دارید. حتما بهتر از من
میدانید که شورای پروانه نمایش جایگاه کلیدی دارد. چطور توانستید با دو
دیدگاه مختلف کار کنید؟
قدیمیبودن من، پاسخ سوال شماست. به نظرم همین مساله شخصیت من را نشان
میدهد. اینکه هم در تیم آقای ایوبی هستم و هم با آقای شمقدری کار کردم. از
من پرسیده شد که تمایل به ادامه کار در شورا در تیم آقای ایوبی دارید و من
گفتم بله. اگر میگفتم نه، یعنی با آقای ایوبی مخالف بودم؟
چطور با آقای شمقدری آشنا شدید؟
اوایل سال 64 با آقایان شمقدری، درویش، رحیمیپور و جمال شورجه آشنا شدم.
سال 64 آقایان درویش، آقای رحیمیپور و شورجه به منزل من آمدند و میخواستم
با دیدگاهشان آشنا شوم. همه میگفتند ما در خط امام هستیم. از آن زمان با
هم آشنا شدیم. بعدها میان این طیف شکاف و انشعاباتی به وجود آمد و از هم
جدا شدند. بهتدریج به جایی رسیدند که دشمن هم شدند. ولی من نمیخواستم
وارد این درگیریها شوم. چون این مشی را در حوزه هنر و روشنفکری اشتباه
میدانم. اگر احزاب، آزاد باشند. یعنی احزاب دارای شناسنامه - زیرزمینی یا
محفلی نباشند- سردر و تابلو داشته و اعضایشان هم مشخص باشند، یعنی یک حزب
که تعداد هوادارانش مشخص است و از هوادارانش حق عضویت ولو صدتومان بگیرد،
یعنی امنیت فعالیت حزبی وجود داشته باشد، آن زمان من میتوانم در فلان حزب
باشم و اعلام موضع کنم.
اما وقتی شرایط سیاسی داخل کشور شکل جناحی دارد؛
یعنی دو، سه قدم عقبتر از حزب، ترجیح میدهم عضو جایی نباشم. تلاش کردهام
مستقل بمانم اما به این مفهوم نیست که اگر تلویزیون ما که انحصاری دولتی
نیست و متعلق به نظام است بهعنوان فیلمساز با آن کار نکنم. من ناگزیر به
استفاده از همین رسانه هستم. هرچند این رسانه باید بیطرف باشد و نباید به
گرایشهای جناحی توجه کند.
خب با این دیدگاه چگونه توانستید در تلویزیون کار کنید؟
اگر توانستهام در تلویزیون کار کنم به این دلیل بوده که اطمینان
داشتهاند چیزی را که با هم تفاهم کردیم، میسازم و اگر اختلافنظر داریم
یا اصلا نقطه اختلافنظر را طرح نمیکنم یا رسانه ملی به آن میزان از باور
رسیده که از مطالبی که بنده مطرح میکنم اشکالی نگیرد.
با این حال چگونه برای آقایان فلاحیان و کروبی فیلم تبلیغاتی ساختید؟
سالی که برای آقای فلاحیان کار کردم دوره دوم آقای خاتمی بود. در این دوره
10نفر کاندیدا شدند که یکی از آنها آقای فلاحیان بود. اینکه چرا ایشان
وارد عرصه انتخابات شده است به من ربطی ندارد. مرجعی هم که ایشان را تایید
کرد همان مرجعی است که آقای خاتمی را تایید کرده؛ یعنی شورای نگهبان.
بنابراین آقای فلاحیان از منظر نظام و مردم رایدهنده با سایر کاندیداها
همعرض بود. من فردی هستم که به سیاست علاقه دارم اما سیاسی نیستم. معتقد
بوده و هستم که باید رجال سیاسی دوران خودم را بشناسم.
منتها کسانی که در
دوره اول ریاستجمهوری کنار آقای خاتمی بودند در دوره دوم هم همراهشان
بودند. پس برای من جایی وجود نداشت. شاید اگر قرار بود برای آقای خاتمی
فیلمی تبلیغاتی بسازم این کار را بهخوبی انجام میدادم. اما اصل ماجرا این
بود که آقای اکبر نبوی از من دعوت کرد برای آقای احمد توکلی فیلم بسازم.
در آن دوره ارقام بالایی برای ساخت فیلمهای تبلیغاتی پرداخت میشد. اما
آقای نبوی به بنده گفتند آقای توکلی فردی بدون پول است و نمیتواند هزینه
کند. با این حال قبول کردم وارد بازی شوم.
چرا؟
چون میخواستم رجال سیاسی روزگارم را بشناسم. با آقای توکلی دیدار و صحبت
کردم. با تفکرشان آشنا شدم و فیلم ایشان را هم ساختم. البته فیلم متفاوتی
نبود. فیلم آقای توکلی در دومین شب نمایش فیلم کاندیداها پخش شد. اما فیلم
آقای فلاحیان قرار بود شب هشتم پخش شود. فقط شش شب برای ساخت فیلم وقت
داشتیم. آقای عبدالله اسفندیاری با بنده تماس گرفتند و از بنده خواستند
فیلم آقای فلاحیان را بسازم. منتها در این مورد درخواست 10میلیون تومان
کردم.
تهیهکننده فیلم چه کسی بود؟
گفتند تهیهکننده خدابیامرز فواد نور است. با ایشان قراری گذاشتیم. آقای
نور از فیلمی که برای آقای توکلی ساخته بودم تعریف کرد. بعد به من گفتند که
قراردادی 30میلیونتومانی برای ساخت فیلم بستهاند و 10میلیونتومان هم
گرفتهاند. بههرحال به اتفاق ایشان به منزل آقای فلاحیان رفتیم. گفتند
کارگردانهای زیادی به اینجا آمدهاند ولی به توافق نرسیدیم.
چه کسانی؟
اجازه ندارم عنوان کنم. من به آقای فلاحیان گفتم باید با شما صحبت کنم و چند شرط هم گذاشتم.
چه شروطی؟
گفتم باید در مورد قتلهای زنجیرهای و دادگاه میکونوس صحبت کنید. چون این
دو مورد جزو بحرانهای شماست. ایشان قبول کرد. از بنده پرسیدند چرا از
آقای توکلی پول نگرفتی؟ گفتم میخواستم ایشان را بشناسم و هزینهای هم
دریافت نکردم، چون نداشتند. اما از شما پول میخواهم چون این کار شغل من
است. در کارم هم خیانت نمیکنم. شما را آنطور که هستید نشان میدهم، اما به
این معنی نیست که نام شما را در صندوق بیندازم که البته از سخن آخریام
ناراحت شد. اما در نهایت از صداقتم خوشش آمد. بههرحال فیلم ساخته شد اما
با تاخیر آماده شد.
اصلا فیلم پخش نشد. چرا؟
فیلم باید ساعت 10شب پخش میشد. ولی ساعت یکربع مانده به 10 تازه به
شورایی که باید فیلم را بازبینی میکردند رسید که آنها رفته بودند. در
نهایت فیلم نمایش داده نشد و وارد بازار سیاه شد. آقای فلاحیان هم به من
پولی نداد.
علت تاخیر فیلم چه بود؟
آقای فلاحیان سر تدوین فیلم آمدند و به جاهای مختلف هم اعتراض کردند خب
همین مساله وقت هدر داد. این فیلم با شعری از شفیعیکدکنی تمام میشد و
30دقیقه هم زمان داشت.
فیلم آقای کروبی چگونه شکل گرفت؟
ساخت آن فیلم هم روال طبیعی داشت. در انتخابات سال 1388برای حزب اعتمادملی
کار کردم و فیلمش هم پخش شد. اتفاقا در انتخابات سال 1392 هم میخواستم
برای آقای هاشمیرفسنجانی زمانی که کاندیدا شدند فیلم تبلیغاتی بسازم. ولی
در نهایت ایشان احراز صلاحیت نشدند. بههرحال من دیگر این کار را انجام
نمیدهم. بهتر است راه برای جوانان گشوده شود.
بد نبود درباره وضعیت سینما در دوره آقای شمقدری و حوادث آن هم صحبت کنیم....
ما کلی با هم حرف زدیم. بحث درباره آن مفصل است. خوشحال میشوم در فرصت دیگری به آن بپردازیم.