برخی معتقدند عرصه عمومی در جامعه ایران بهگونهای آسیبدیده و
فقیر است. مردم یا در خانههایشان هستند یا در خانههایشان نیستند. این است
که در مواردی که به همدلی و همبستگی و همکاری آنها نیاز است، با واکنش
منفعلانهای از جانب افراد جامعه مواجه میشویم. در مورد دلایل این رفتار
با «سعید معیدفر»، جامعهشناس گفتوگو کردهایم:
چندی پیش تعدادی از روستاهای شمال ایران زیر برف ماندند. رفتاری
که از سوی مردم دیگر استانها مشاهده شد، چندان همدلانه نبود. مواردی از
زمانها میشود مثال زد که مناطق مختلف با کمبود آب یا گاز مواجه هستند اما
واکنش ایرانی به این کمبود، کمتر مصرفکردن و همراهی با مردمی که در مضیقه
قرار گرفتهاند، نیست. در موارد اینچنینی رفتار جامعه ایران را چطور تحلیل
میکنید؟
ما یکجا نمیتوانیم راجع به رفتار ایرانیها صحبت کنیم و این رفتار هم در
زمانهای مختلف و هم در مکانهای مختلف متفاوت است. برای مثال ما
زمانهایی میبینیم که مردم هوای هم را دارند و به هم کمک میکنند. برای
مثال، روز عاشورا یا روزهای خاصی همین مردمی که در روزهای معمول به هم رحم
نمیکنند، شکلی از همبستگی در میانشان پیدا میشود و حتی همدیگر را و غریبه
را به سفره خودشان راه میدهند. انواع و اقسام فعالیتهای جمعی که بسیاری
از آنها را کمتر جایی میتوان یافت. بههر حال در موارد گوناگونی دیده شده
است که همبستگیهای اجتماعی قوی در میان مردم وجود دارد.
روزهای خاصی مثل
روزهای انقلاب یا در وضعیتهای عمومی کشور مثل انتخاباتی که گذشت، مردم به
خیابان میریزند و با هم تعامل دارند و شادی میکنند، به هم اعتماد میکنند
و اساسا انسان احساس میکند که این جامعه چقدر زیباست و چقدر این آدمها
با هم مهربان هستند و چقدر به هم کمک میکنند. در انقلاب سال 57 اگر آن
زمینههای همبستگی قوی در مردم وجود نمیداشت، مانند بسیاری از کشورهای
دیگر که انقلاب آنها به خشونت کشیده میشود یا بهصورت جنگ داخلی درمیآید و
اتفاقات و حوادثی در آن پیش میآید، ممکن بود چنین مواردی در ایران نیز
دیده شود. اما ملاحظه میکنیم در صد و خردهای سال که از ورود جامعه ایران
به دوران مدرن میگذرد، تمام انقلابها و جنبشهای اجتماعی که در ایران
بوده است، به خشونت و جنگ داخلی منجر نشدهاند؛ از مشروطیت بگیرید تا
انقلاب 57 تا دوم خرداد تا همین طور جلوتر میآیید و این همبستگی را گاهی
اوقات در عرصه عمومی بسیار گسترده میتوان دید.
از لحاظ مکانی نیز ما
میدانیم که خانوادههای ایرانی چگونه در یک عرصهای که شناخت متقابل وجود
دارد، با همدیگر مهربان میشوند و رفتارهای جمعی قابلقبولی از خود نشان
میدهند. بههرحال، ما میدانیم که ما ایرانیها بسیار میهماننواز هستیم و
تمام هموغم خود را میگذاریم تا به میهمان بد نگذرد. یا در مثالی دیگر،
میتوان به زمانی اشاره کرد که در جاده شمال ترافیک سنگین میشود و مردم
ناامید، شروع میکنند به معاشرت با یکدیگر. این نشان میدهد که اگر روابط
آدمها رودررو شود، خیلی زمینههای همبستگی اوج میگیرد.
اما متاسفانه در
یک زمانهایی و در یک مکانهایی، یکباره این همبستگی مفقود و ناپدید میشود
و آدمها نسبت به هم همدلیشان و همبستگی اجتماعیشان از بین میرود و
درواقع فردگراییشان به اوج میرسد. برای مثال، در خیابان در رانندگی
آدمها میبینید که فردگرایی در اوج است. گاهی اوقات، منازعات و مشکلات در
صفها به وفور به چشم میخورد. من این را ناشی از بیگانگی عرصه عمومی در
زندگی روزمره میبینم. ما نتوانستهایم این همبستگی را که در زمانها و
مکانهایی جریان دارد و بسیار زیباست، به عرصه عمومی بسط بدهیم. متاسفانه
عرصه عمومی جامعه ایران در اختیار مردم نیست و سیاستزده است. راهکار آنکه
این حس همبستگی که بیشتر از نوع سنتی در جامعه ما وجود دارد در شکل زندگی
مدرن تداوم یابد، آن است که به یک عبارت ما بتوانیم اجتماعات ایرانیان را
در عرصه عمومی تقویت کنیم.
چه راهکارهایی برای تقویت این عرصه عمومی وجود دارد؟
در حال حاضر، تنها جایی که آدمها شکل اجتماعی دارند، -به معنای واقعی-
یعنی با هم در تعامل هستند، خانه است. این تعامل حتی در محیط کار هم ضعیف
است. درست است که در محیط کار جمع همکاران وجود دارد، اما اگر خوب نگاه
کنیم، همه در آن با هم رقیب هم هستند و ممکن است جمع کوچکی از همکاران با
هم تعامل داشته باشند و در مقابل، بقیه رقیبند و حتی برای هم میزنند و
علیه هم هستند.
حتی در گروه علمی دانشگاه هم اینگونه است؛ درواقع تنها اسم
گروه را با خود دارد اما استادها علیه هم هستند و همدیگر را برنمیتابند.
دلیل این موضوع آن است که در جامعه ایران این مورد پذیرفته نشده که
اجتماعات مدنی در عرصه عمومی یا در خارج از خانه هم شکل بگیرد و همیشه این
مورد بهعنوان تهدید به حساب آمده است. من امروز در همایشی شرکت داشتم که
جمعیت امداد دانشجویی مردمی امامعلی(ع) راه انداخته بود. اینها یک نهاد
مدنی هستند که درواقع از نوادر نهادهایی است که در حال انجام کار در حوزه
کودکان کار و خیابان هستند. من به واقع احساس میکردم این همبستگی در اعضای
این انجمن وجود دارد؛ کاری داوطلبانه که افراد باید از جیب خودشان خرج
کنند اما چنان پرشور و بااحساس و چنان از روی عشق این کار را انجام میدهند
که هر لحظه از این همه روابط صمیمانه گریهام میگرفت.
این نشان میدهد با
اندکی مجال برای حضور آدمها در عرصه عمومی و بیرون از خانه، چه صحنههای
زیبایی آفریده میشود، چقدر این صحنهها زیباست و چه تاثیر عظیمی در جامعه
دارند. اینها کسانی هستند هنگامی که درگیر این روابط میشوند، شهروندتر و
قانونپذیرتر و انگیزههایشان تقویت میشود، احساس خوبی نسبت به جامعه پیدا
میکنند و بسیاری از مشکلاتشان مرتفع میشود. اما مگر چندمورد از اینها
وجود دارد؟ اگر ما این فرصت را بدهیم که این آدمها مثل غریبهها در خیابان
از کنار هم عبور نکنند، بلکه احساس کنند در یک صنف یا حزب یا گروه یا تشکل
با هم همکاری میکنند، حتی در محله برای رسیدگی به امور محله، اینها کمکم
روابط رودررویشان تقویت میشود و حس مثبتی پیدا میکنند و همبستگی در آنها
تقویت میشود و همان احساس خوبی که در زمانها و مکانهای خاص دارند را به
عرصه عمومی تسری میدهند.
بنابراین به اعتقاد شما راهحل در تقویت نهادهای مدنی، احزاب و رسانههاست؟
بله. واقعیت این است که عرصه عمومی ما بیگانه است بهدلیل آنکه ما فرصت
تعامل رودررو به آدمهای خارج از خانواده نمیدهیم. استراتژی موجود که در
حال حاضر در جامعه ایران پیگیری میشود، تقویت خانواده است. گویا فقط یک
اجتماع وجود دارد و آن هم خانواده است؛ قانون خانواده و اینکه افراد را به
تشکیل خانواده تشویق کنیم.
اما با وجود همه این توجهها، این نهاد خانواده
در حال فاسدشدن است. دلیل آن هم این است که خانواده نمیتواند مستقل از
جامعه رشد کند. وقتی فرد در بیرون بیگانه باشد، وقتی در بیرون دچار مشکل
شود، خانواده را هم متلاشی خواهد کرد. جامعه عرصه تعاملات افراد در نهادهای
مختلف است. این نهادها، نهادهای شغلی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی هستند و
خانواده یکی از آنهاست. ولی وقتی تنها به خانواده توجه میشود، طبیعی است
که تمام فسادهای دیگر و بیگانگیهای دیگری که در عرصههای شغلی، فرهنگی
وجود دارد به خانواده سرایت میکند.
آیا دورهای در ایران معاصر سراغ دارید که این فضای عمومی تقویت شده باشد؟
همیشه در آغاز جنبشهای اجتماعی یا انقلابها یک پنجره کوچکی باز و بسته
شده است. در آن فاصلههای کوچک یک نمونههای اندکی خودش را نشان داده و به
جای اینکه این نمونهها بماند، متاسفانه خیلی زود پنجره بسته شده است.
درواقع متاسفانه خیلی عرصههای محدود و کوتاهی بوده که این اتفاق رخ داده
است و البته که با یک گل بهار نمیشود. باید چنین فضاهایی جریان یابد و از
مکانهای خاص به مکانهای عمومی راه یابد و از زمانهای خاص به همه زمانها
کشیده شود. این میتواند مقداری مشکلات را رفع کند. بنابراین خوشبختانه و
با وجود همه این موارد هنوز در جامعه ما زمینههای همبستگی وجود دارد منتها
این باید آبیاری و کمک شود.
ماجرای معلم مریوانی که به خاطر شاگردش موهای سرش را تراشید
خاطرتان هست. آیا این از مواردی است که میتواند به تقویت بنیانهای
اجتماعی منجر شود یا صرفا یک جو رسانهای است؟
من گمان میکنم با تبلیغ این نوع رفتار، تلاش میشود جنبههای فردی این
همبستگی مورد تاکید قرار گیرد. یعنی فرض کنیم یک معلمی این کار را انجام
داده است، دانشآموزان هم یاد گرفتهاند و این کار را کردهاند یا یک زمانی
یک کارگر شهرداری کیف پر از پولی را به صاحبش برگردانده. ضمن اینکه من
نمیخواهم رفتار معلم و دانشآموزان را نفی کنم اما از نظر من اتفاقا
مطرحکردن این موارد در رسانهها دردی را دوا نمیکند.
این به این معناست
که تبلیغ شود در همین جامعه فردی عمل کنید. نمیشود؛ با یک گل بهار
نمیشود. بنابراین من بدون آنکه ارزش کار فرد یا افرادی که به صورت
منحصربهفرد آن کار را میکنند نفی کنم، معتقدم ما با این موارد تکتک
نمیتوانیم جامعه را اصلاح کنیم و باید رویکرد را تغییر دهیم. فرض کنید
زلزله بم که اتفاق افتاد، ملاحظه کردید که چطور مردم علاقهمند بودند هرطور
شده به هموطنان خودشان کمک کنند. تلاش کنند و زحمت بکشند و کمکها را
برسانند. آنجا جایی بود که میشد کمکم زمینه فعالیتهای جمعی و مردمی را
تقویت کرد ولی نهایتا دست آخر وقتی تمام شد، ماجرا تمام شد.
در آن دوره گویا اندکی عرصه عمومی تقویت شده بود. این شاید بر رویه مردم در مواجهه با زلزله بم تاثیر داشته است.
بله و میشد این را نگه داشت، میشد این سرمایه اجتماعی قوی را تقویت کرد،
میشد اندیشه زلزله را حفظ کرد، میشد نهادهای متعددی تشکیل دهیم و کمک به
تقویت نهادهای مدنی و... . امروز تنها راه که این کشور برای اینکه روی پای
خودش بایستد، جمعکردن دست و پای دراز دولت و تقویت نهادهای مدنی است، هیچ
راه و هیچ گریزی باقی نمانده است.
پس به اعتقاد شما واکنش منفعلانه مردم در قبال زیر برفماندگان شمال هشداردهنده است؟
هشدار همهجا هست. همین صفهای سبد کالا، در این صفها برف هم نبود و
شرایط عادی بود اما آدمها توی سروکله هم زدند که بتوانند کالایشان را
بگیرند. شما کافی است روزها سوار اتوبوس شوید.
هرجایی شما این وضعیت را میبینید. این عرصه عمومی بههمریخته را
میتوانید ببینید و این نبود نقش مردم در زندگیشان در عرصه عمومی را
میتوان دید؛ عرصهای که اختیار آن در دست دولت است و دست مردم نیست.