صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۱۸۰۵۸
نزهت امیرآبادیان
تاریخ انتشار: ۱۴:۱۱ - ۲۶ آذر ۱۳۸۷

اصطلاح «سایه بالای سر» در فرهنگ ایرانی استعاره‌ای قدیمی و معنایی ستایش‌گونه است از بزرگواری، آزادمنشی و فداکاری. 

استعاره از درختی است که بی ‌منت و توقع سایه خنک خود را نثار هر که در کنارش قرار بگیرد، می‌کند. اما سایه بالای سر چه در محاورات روزمره و چه در ادبیات و نوشتارهای نثر و شعرگونه فارسی، مصداق مرد بزرگوار و فداکاری است که از صبح تا شام در برابر آفتاب ناملایمات زندگی در شهر می‌جنگد، کار می‌کند و سایه خود را نثار زنی می‌کند که در سایه او لمیده و از آسایش و خنکای آن بهره می‌برد. البته این اصطلاح تمثیل حداقلی از روابط میان زن و مرد و نقش مرد در زندگی زن است و در شرایط معمول یا مطلوب تصویری بسیار بزرگتر و ستایشاتی بسیار بیمار گونه‌تر از این رابطه دوسویه موجود است. 

از سوی دیگر، موقعیت سایه (خانه و خانواده) در مقایسه با روشنایی آفتاب (اجتماع) جایگاهی تاریک است، جایی برای پنهان شدن و فرار از در معرض دید عموم قرار گرفتن. تمایل برای حفظ چنین موقعیتی در بسیاری موارد از دوسوی یک رابطه مردانه - زنانه دیده می‌شود. 

به طور کلی ساختار جوامع کنونی بر اساس روابط پدرسالارانه شکل گرفته و طبعا روابط، حقوق و نقش زنان نیز در چنین جوامعی بر اساس قوانین حاکم (مرد سالارانه) تولید و باز تولید می‌شود و در بعد فردی، هویت انسان‌ها نیز به طور کاملا ناخودآگاه زیر سلطه همین روابط پدرسالارانه شکل می‌گیرد. 

غالبا برای تعریف هویت زنانه، زن را در نقش‌هایی مانند خواهر، مادر، و همسر خوب یا بد تعریف می‌کنند، نقشی خانوادگی که براساس رابطه زن با یک مرد تعریف می‌شود. مرد به عنوان نان‌آور، مغز متفکر اقتصادی، عنصر اصلی خانواده و اجتماع است و زن در نقشی منفعل کارگزار خواست‌های مردانه در محیط کوچک خانواده در قبال شوهر و فرزندان باقی می‌ماند. موجودی لطیف و آسیب‌پذیر که عقل ممیزه و اختیار چندانی ندارد. 

امروزه علیرغم حضور بیشتر زنان در نقش‌های اجتماعی، فرهنگی و سیاسی، زن در مقابل مرد همچنان در نقش منفعل خود باقی مانده و با فاکتورهای ظاهری و زیبایی شناسی‌ای سنجیده می‌شود که خود نیز آنها را پذیرفته است. 

در تاریخ جوامع از آغاز تا کنون زن به عنوان جنس دوم معرفی شده حتی در یونان باستان – نقطه طلایی تاریخ دموکراسی – جایی که تمام فیلسوفان آنرا ستوده‌اند قوانین اجتماعی – سیاسی پدر سالارانه‌اند در دموکراسی آتنی زنان، بردگان و کودکان حق رای ندارند و زنان به جز پاره‌ای آیین‌های دینی، در فضای عمومی ظاهر نمی‌شوند. در تاریکی ماندن و در تاریکی زیستن در طول تاریخ، زنان را به کودکانی که هیچگاه درک درستی از اجتماع، دنیا و روابطی که توسط مردان ساخته و پرداخته می‌شود، متهم می‌سازد. کودکانی که آزادی و بلوغ خود را به آرامش برده‌وار و دروغین دوری از حقایق بیرون می‌فروشند. 

هگل در تحلیل خود از دموکراسی آتنی، با وجود ستایش همیشگی‌اش، شهروند محسوب نشدن زنان، کودکان و بردگان را پاشنه آشیل آتن می‌داند. 

فردیت یونانی تنها با حضور در دولتشهر شکل می‌گیرد تا آنجا که سقراط حاضر نمی‌شود از زندان فرار کند تا مرگش نیز مرگ یک شهروند آتنی باشد و به قوانین دولتشهر گردن می‌نهد. در چنین جامعه‌ای زنان فاقد هویت فردی به عنوان عضوی از دولتشهر هستند.
آنکه در مقابل قوانین مرد سالارانه آتن می‌ایستد کسی نیست جز آنتیگون، قهرمان زن نمایشنامه سوفوکلس. 

آنتیگون و برادرانش فرزندان اودیپند، پس از مرگ اودیپ برادر بزرگتر به حاکمیت می‌رسد و برادر کوچکتر علیه او می‌شورد. هر دو برادر در نبرد تن به تن کشته می‌شوند. کرئون که حاکم سرزمین است دستور می‌دهد برادر بزرگتر را با تشریفات دفن کنند و جسد برادر کوچکتر که شورشی بوده در بالای تپه‌ای باقی بماند تا بپوسد و بر اساس عقاید روزگار خود، روحش برای همیشه سرگردان گردد. 

آنتیگون از موقعیت خواهری با تصمیم حاکم دولتشهر (کرئون) مخالف است و سعی می‌کند جسد برادر را دفن کند، گر چه او به عنوان خواهر و در راستای نقش طبیعی و خانوادگی دست به این عمل می‌زند اما چون تصمیم او در مقابل تصمیم دولتشهر واقع می‌شود او از حوزه تاریک (خانواده) خارج شده و به حوزه دولتشهر منتقل می‌گردد، آنتیگون با اصرار بر به خاک سپاری برادرش و نزاع و پیکار با کرئون در حقیقت به فردیت خود بها می‌دهد. 

دریدا در تحلیل خود از موقعیت آنتیگون می‌گوید: قانون انسانی قانون مرد است و قانون الاهی قانون زن. قانون انسانی قانون حاکمیت و قانون روز است که خود را در روز نشان می‌دهد و قانون الاهی قانونیست که آنتیگون از آن دفاع می‌کند، قانونی پنهانی که در شب اتفاق می‌افتد. قانونی که نوشته نشده و هرگز به صورت قانون مدنی در نیامده. در تراژدی، آنتیگون سعی می‌کند شب هنگام و در تاریکی بر جسد برادر خاک بریزد اما هنگام روز وقتی سربازان به سراغش می‌آیند عمل خود را انکار نمی‌کند و پا به عرصه روز می‌گذارد. 

تراژدی آنتیگون، مهمترین برخورد دنیای زنانه و مردانه است. تخطی آنتیگون از قوانین، تلاش او برای خروج از تاریکی و تلاش برای بدست آوردن هویت و فردیت زنانه خود در تمام اعصار او را به عنوان زنی که در مقابل جوامع مرد سالار می‌ایستد شناسانده است. 

در حالی که رسیدن به شغل وزارت یا ریاست جمهوری، در دنیا برای مردان عرفی طبیعی به نظر می‌رسد برای زنان همچنان اتفاقی خاص است. زنان مستقل و موفق، زنانی که به مراتب بالای علمی، سیاسی و یا فرهنگی می‌رسند نه تنها در جامعه ایران، که در جامعه جهانی آنتیگونه‌های دوران خود محسوب می‌شوند.

ارسال نظرات