محمد حسین خوشوقت؛ همراه با همکاران ارجمندم در فرارو، میلاد خجسته ی پیامبر دانش و رحمت را به خوانندگان و همراهان عزیز تبریک می گویم.
او که به قول نظامی گنجوی "مقصود جهان است و جهان مقصود" به اذن حضرت رب العالمین پای به عرصه خاک گذارد و ماموریت هدایت بندگان سرگشته دریافت نمود تا پیام رسان معبود باشد و الگوی تمام عیار سعادت دو گیتی.
او، بدین سبب، به گفته خداوند مهربان در قرآن کریم، رحمتی برای جهانیان نام گرفته است؛ وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعالَمينَ(انبیا،107) . ما تو را فقط به عنوان رحمتی برای جهانیان فرستادیم.
گفته های او و رفتارش همگی وحی الاهی اند تا بندگان، او را ببینند و بشنوند و پای در جای پای او نهند تا هدایت شوند و به سعادت رسند و کمال یابند. خالق ما و او، در قرآن تصریح می فرماید که " لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لمن كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا( احزاب،21). رسول خدا برای شما الگویی نیکوست، برای کسانی که تصمیم دارند خدا را به دور از شرمساری ملاقات کنند و نیز کسانی که می خواهند در قیامت در زمره نجات یافتگان و رستگاران باشند و نیز کسانی که خدای بزرگ را زیاد در یاد دارند.
اگر بدانیم که فلسفه و مقصود غایی خداوند لطیف و مهربان از آفرینش جهان، بروز و ظهور انسان کامل و عبد تمام عیار در برابر خالق متعال است، آن گاه توصیف زیبای نظامی را از پیامبر اسلام بهتر درک می کنیم آن جا که می گوید:
ای شاه مقربان درگاه بزم تو ورای هفت خرگاه
صاحب طرف ولایت جود مقصود جهان جهان مقصود
سر جوش خلاصه معانی سرچشمه آب زندگانی
خاک تو ادیم روی آدم روی تو چراغ چشم عالم
دوران که فرس نهاده تست با هفت فرس پیاده تست
طوف حرم تو سازد انجم در گشتن چرخ پی کند گم
آن کیست که بر بساط هستی با تو نکند چو خاک پستی
اکسیر تو داد خاک را لون وز بهر تو آفریده شد کون(عالم وجود)
سر خیل توئی و جمله خیل اند مقصود توئی همه طفیل اند
سلطان سریر کایناتی شاهنشه کشور حیاتی
آموزه های نورانی اسلام به ما می فهماند که اگر هدف از خلقت انسان، پدید آوردن موجودی است که از امکانات و نعمت های این جهانی بهره گیرد تا فقط بهره گرفته باشد، این همه حیوانات گونه گون آفریده شده اند! آن ها نیز برای انسان آفریده شده اند تا او در مسیر حق و هدایت و تعالی، و یک کلمه، "عبودیت و بندگی خداوند" گام بر دارد و کمال یابد و به معبود رسد. محمد(ص) و کتاب او قرآن به همین مقصود خلق شده اند و بس!
محمد(ص) عصاره تمام فضایل پیامبران پیشین است اما بر تمامی آن ها فضیلت دارد. پیامبران پیشین آمدند و کوشیدند تا بشر را آماده دریافت محمد(ص) و آموزه های والای او کنند.
مولانا زیبا می گوید که:
نام احمد نام جمله انبیاست چون که صد آمد نود هم پیش ماست
پیامبر گرامی اسلام، برای هدایت و سعادت فرزندان آدم، سر از پا نمی شناخت، دل می سوزاند، از غم مردم غمگین می شد و بر می آشفت. خدایش در قرآن می فرماید لَقَدْ جَاءكُمْ رَسُولٌ مِّنْ أَنفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُم بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُوفٌ رَّحِيمٌ(توبه، 128). فرستاده ای از خود شما به سویتان آمد که آن چه شما را می آزارد برایش سنگین است، بر هدایت و سعادتتان حرص می ورزد و در برابر مومنان رووف و رحیم است.
این نماینده راستین حضرت لطف و رحمت مطلق نمی تواند ببیند فرزندان آدم، دل به شیطان خصم ببندند و با نا فرمانی خداوند عزیز مهربان تر از مادر، رو به انحطاط و رسوایی و بدبختی نهند و خویشتن را تباه سازند.
این الگوی نیکوی ما، دارای شخصیت و اخلاقی عظیم است؛ انک لعلی خلق عظیم(قلم، 4).
دروغ، غیبت، فریب کاری ، حرام خواری، ظلم به مردم، ترشرویی، کبر، حسد، حرص و آز، بدخواهی برای دیگران، بر اوفتاده لگد زدن و سایر ویژگی های شیطانی و رذایل اخلاقی در او راه ندارد.
او قرآن را از سوی خدا آورد تا ما به تمام آن عمل کنیم و دست در دست عترت پاک او که سیزده معصوم دیگر اند، این دو روز را در راه بندگی و کمال سپری سازیم و در قیامت، با سری افراشته،
به ملاقات معبود رویم و تا ابد در سعادت خویش ساخته، حیاتی شادمان داشته باشیم. مباد که دشمن آشکارمان، شیطان، این سعادت را از چنگمان برون سازد!
بدین امید، و البته با همت و عزم استوار خویش، با مولانا ، خطاب به رسول گرامی اسلام، محمد مصطفا، عاشقانه زمزمه می کنیم که:
هله پیوسته سرت سبز و لبت خندان باد
هله پیوسته دل عشق ز تو شادان باد
غم پرستی که تو را بیند و شادی نکند
همه سرزیر و سیه کاسه و سرگردان باد
چونک سرزیر شود توبه کند بازآید
نیک و بد نیک شود دولت تو سلطان باد
گمرهان را ز بیابان همه در راه آرد
مصطفی بر ره حق تا به ابد رهبان باد
آن خیال خوش او مشعله دل ها باد
وان نمکدان خوشش بر زبر این خوان باد
کمترین ساغر بزم خوش او شد کوثر
دل چون شیشه ما هم قدح ایشان باد!
و ما أرسلت إلا رحمه للعالمين
أن الله و ملائكته يصلون علي النبي
يا أيها الذين آمنوا صلو عليه و سلموا تسليما
بختیاری تو و بر مرکب اقبال سواری
چون توان در تو رسیدن؟ به دویدن؟ به پریدن؟
نورپایی که چنین با دگران فاصله داری
لیله القدر وصال تو چه فرخنده شبی بود
تا چه دیدی که چنین مستی و پر شور و شراری؟
شعله در خرمن تاریکی تاریخ فکندی
چشم بیدار زمان بودی و خسبیده به غاری
از اشارات تو روشن شده چشمان بشارت
طُرفه فانوسی و آویخته بر طرفه مناری
نه دل من طرب آلود نگاه و نفس توست
از نگاه و نفست حق به طرب آمده، آری
به شفاخانه قانون تو افتاد نجاتم
کیمیائیست سعادت ز فتوحات تو جاری
ای غزلواره پایانی دیوان نبوت
حجّت بالغه شاعری حضرت باری
دولتی! اختر اقبال بلندی که بخندی
رحمتی! سینه آبستن ابری که بباری
شاه شمشاد قدان، خسرو شیرین دهنانی
کوثر خلد نشان، سدره ی معراج تباری
مژده یی اختر سعدی، جرسی، نعره ی رعدی
آفتابی، سحری، خنده صبح شب تاری
یوسفستان جمالی، هنرستان خیالی
شکرستان وصالی، ز شکر شور بر آری
روح عشقی، هنری، خمر خرابات طهوری
نفحات شب قدری، نفس سبز بهاری
همه اقطار گرفتی، همه آفاق گشودی
به جهادی و مدادی و کتابی و شعاری
توسن تجربه، ای فاتح آفاق تجرد
در شب واقعه راندی ز مداری به مداری
ز سوادی به خیالی، ز خیالی به هلالی
پای پر آبله جبریل و تو چالاک سواری
بال در بال ملائک به تماشای رسولان
طائر گلشن قدسی تو و خود عین مطاری
به تجمل بگذشتی، به جلالت بنشستی
بر چنان خوان کریمی و چنان خیل کباری
میهمان حرم ستر و عفاف ملکوتی
در تماشاگه رازی و تماشاگر یاری
با ظلومان و جهولان و منوعان و جزوعان
مهربان باش چو بر حمل امانت بگماری
سرو نباشد به اعتدال محمد
آدم و نوح و خلیل و موسی و عیسی
آمده مجموع در ظلال محمد
قدر فلک را کمال و منزلتی نیست
در نظر قدر با کمال محمد
سعدی اگر که عاشقی کنی و جوانی
عشق محمد بس است و آل محمد