آیدین سیارسریع در روزنامه قانون نوشت:
حقیقتش دیگر خسته شدیم از بس مشکلات مملکت را حل کردیم. از شنبه با یک
ستون 400 کلمه ای به رتق و فتق امور مشغولیم تا الان. امروز چند تا از
نمایندههای مجلس و تعدادی از وزرا تماس گرفتند و گفتند: چرا اینقدر خودت
را خسته میکنی؟ یه کم هم اجازه بده ما مشکلات مملکت را حل کنیم.
ما هم
گفتیم بگذار پولی که میگیرند حلال باشد. برای همین امروز بی خیال سیاست
شدیم و گفتیم رویکرد گل و بلبلی اتخاذ کنیم. البته در ادامه خواهید دید که
باز هم نتوانستیم خودمان را کنترل کنیم! با ما همراه باشید.
خبر: یک کارشناس علوم تغذیه گفت: مصرف روغن بوته چای گلودرد را درمان میکند.
توضیحات: همانطور که میدانید در دنیای امروز شرکتهای تجاری و تولیدیهای
بزرگ سعی میکنند با بهره گیری از افراد معروف کالای خود را تبلیغ کنند.
مانند آدیداس که اسپانسر بسیاری از بازیکنان فوتبال مثل دیوید بکام است، یا
مثلا کریستیانو رونالدو که بازی کامپیوتری pes را تبلیغ میکند و موارد
اینچنینی که تعدادشان زیاد است. حالا سوال اینجاست که گل شبدر چه کم از
لاله قرمز دارد؟ ما مگر جایی مان کج است یا عیب و ایرادی داریم که
کالاهایمان را مثل خارجیها تبلیغ نکنیم؟
ما هم وظیفه داریم برای ترویج
استفاده مردم از روغن بوته چای، تبلیغاتی را با حضور افراد مشهور بسازیم.
از آنجایی که موضوع تبلیغ باید گلودرد باشد و ما هم قول داده ایم راجع به
مسائل مهم کشور ننویسیم، به ناچار سه گزینه پیش رو داریم: رسایی، حسینیان و
کوچک زاده. آگهی هم میتواند اینگونه باشد که مثلا کوچک زاده میرود پشت
تریبون مجلس و شروع میکند به داد و بیداد که فلانی باید دستگیر شود، فلان
جا باید توقیف شود. بعد ناگهان صدایش میگیرد و دوربین زوم میکند روی
مطهری که شخصیت منفی داستان است و در نقش مامور ام آی سیکس بهطور همزمان
ایفای نقش میکند. (واجب است که ایشان به عنوان شخصیت منفی، حالا نمیگوییم
ساپورت، ولی حتما باید یا رومبدوشامبر بپوشد یا لااقل از دستمال گردن
استفاده کند.)
آقای مطهری خنده زيركانه سر میدهد و فکر میکند گلودرد باعث
توقف کوچک زاده از ستاندن حق ملت شده. ولی کوچک زاده با یک حرکت سریع یک
قوطی روغن بوته چای را از جیب کتش بیرون میآورد و لاجرعه سر میکشد. بعد
از مدت کوتاهی کوچک زاده چند سانتی متر از زمین جدا میشود و تا آن جایی که
آقای لاریجانی مینشیند بالا میرود که عوامل پشت صحنه تذکر میدهند که
این تبلیغ ردبول نیست که اینجور بالا میروی و تبلیغ روغن بوته چای است.
کوچک زاده با دست به عوامل پشت صحنه اشاره میکند که ببخشید جوگیر شدم،
دوباره بریم.
مطهری در نقشش فرو رفته هر چند ثانیه یک بار خنده زيركانه سر
میدهد و میگوید یوهاهاهاها. عوامل دوباره آماده میشوند. علی مطهری
میخندد و با دست به کوچک زاده اشاره میکند. کوچکزاده دستش را توی جیب
میبرد و یک قوطی روغن بوته چای در میآورد و لاجرعه سر میکشد. ناگهان
صدایش باز میشود و این بار در اثر استفاده از روغن بوته چای محکم تر از
گذشته مطالبات بحق ملت را ادامه میدهد... «اعدام... توقیف... حبس... سرب
داغ...» مطهری با دیدن رفع گلودرد کوچک زاده ناشی از خوردن روغن بوته چای
چون شخصیت منفی داستان است یکه میخورد و در حالی که مشتهایش را گره کرده و
دندان به دندان میخاید، در میان شعلههای آتش گرفتار میشود و با عجز و
التماس از حسینیان و رسایی و کوچکزاده طلب یاری میکند و میگوید:
«قول
میدهم دیگر تحت تاثیر سرویسهای جاسوسی قرار نگیرم، قول میدهم پسر خوبی
باشم... نگاه کنین... مرگ بر آمریکا مرگ بر آمریکا ... تو رو خدا نجاتم
بدین...» اینجا مطهری کاملا میسوزد و خاکستر میشود. در آخرین صحنه، کوچک
زاده قوطی روغن بوته چای را مستقیم به دوربین نشان میدهد و با خنده ملیحی
میگوید: از وقتی روغن بوته چای میخورم دیگه نگران سنگ اندازی عده ای فریب
خورده نیستم... به شما هم پیشنهاد میکنم... گلویی صاف با روغن بوته چای!
این تبلیغ تلویزیونی چند فایده دارد: یک این که گلوی مردم دیگر درد
نمیگیرد. دو این که مردم آگاه میشوند. سه این که علی مطهری به کل نابود
میشود.
نکته آخر: آقا کسی از این جشنواره عمار خبر ندارد؟ تمام شد؟ برقرار است؟
چه جوریاست؟ الان نمیتوانیم این متن را به عنوان فیلمنامه بفرستیم چیزی
دستمان را بگیرد؟ به خدا پول لازمیم. این روزنامه که منابع مالیاش خشک
شده. جرج سوروس هم که هیچی. اون آمریکا هم که دریغ از یک کارت شارژ!
نمیبینید زدهایم به سیم آخر؟
ممنون
«اعدام... توقیف... حبس... سرب داغ...»