صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

تاریخ انتشار: ۱۳:۰۴ - ۱۷ دی ۱۳۹۲
رمان «منگی» نوشته ژوئل اگلوف با ترجمه اصغر نوری توسط نشر افق منتشر و راهی بازار نشر شد.

این کتاب در سال 2005 برنده جایزه لیورانتر شده است. ژوئل اگلوف یکی از نویسندگان مطرح امروز ادبیات فرانسه است که به دلیل پرداختن به موضوعات بکر و آفریدن موقعیت‌ها و شخصیت‌های منحصر به فرد شهرت دارد. آثار این نویسنده به زبان‌های زیادی ترجمه شده و منتقدان او را وام‌دار کافکا می‌دانند.

ژوئل اگلوف در سال 1970 متولد شد. وی پس از تحصیل در رشته سینما، به کارهای مختلفی از جمله فیلم‌نامه نویسی و دستیار کارگردانی پرداخته و اکنون وقت خود را به نوشتن اختصاص داده است. اولین رمان این نویسنده، «ادموند گانگلیون و پسر» توجه منتقدان را به خود جلب کرد و در سال 1999 برنده جایزه الن فورنیه شد. او با 3 رمان بعدی خود جوایز دیگری را هم به خود اختصاص داد. رمان «آفتاب‌گیرها» در سال 2000 و «آنچه اینجا نشسته روی زمین انجام می‌دهم» و «منگی» عنوان این 3 رمان هستند.

اگلوف بعد از «منگی» دو اثر دیگر با نام‌های «مردی که او را عوضی می‌گرفتند» در سال 2008 و «سنجاقک‌ها» در سال 2012 به چاپ رساند که اولی رمان و دومی مجموعه داستان است.

رمان «منگی» به عنوان نود و هشتمین عنوان از مجموعه کتاب‌های «ادبیات امروز» انتشارات افق به چاپ رسیده است.



در قسمتی از این کتاب می‌خوانیم:

بعضی وقت‌ها از خودم می‌پرسم اگه من اینجا نبودم، این یاروها چی‌کار می‌کردن. خلبان‌ها رو می‌گم که اغلب واسه بلند شدن هواپیما از زمین مشکل دارن، درست مثل امروز که چیز زیادی نمی‌شه دید و تازه باد هم خودش رو قاتی ماجرا نمی‌کنه. یه‌بار در میون، مماس با کابل‌های برق و دکل‌ها رد می‌شن. واسه همینه که موقع استراحت، اگه کاری از دستم بربیاد دریغ نمی‌کنم. وقتی جای نگرانی نیست، فورا معلوم می‌شه. سرعت خوبه، دماغ هواپیما آروم بلند می‌شه، بدون فشار، هنوز فرصت هست، تا انتهای باند، فاصله زیادی مونده و هواپیما نرم و آروم از زمین بلند می‌شه. تو این جور موارد، نگران نیستم، می‌ذارم حرفه‌ای‌ها کارشون رو بکنن، به خودم زحمت نمی‌دم. ولی وقت‌هایی هم هست که برعکس، همه‌چی روبه‌راه نیست، واسه همین ترجیح می‌دم دخالت کنم.

یکی هست که هر بار منو می‌ترسونه - حدس می‌زنم همیشه همون آدمه - سبک کارش رو می‌شناسم، همیشه هواپیماشو درست لحظه آخر از زمین بلند می‌کنه، درست ته، درست ته باند. از خودم می‌پرسم نکنه حواس‌پرتی داره. هر بار، به خودم می‌گم دیگه خیلی دیر شد، دیگه نمی‌تونه، امکان نداره. به خودم می‌گم باید بیدارش کنم وگرنه همه‌چی رو با خودش می‌بره، کابل‌های برق و دکل‌های برق و دکل‌ها، همه ما و کشتارگاه، و کارخونه‌های اون پشت. با فریاد به بوچ می‌گم: «دیگه کارش تمومه. زیادی نزدیکه.» دندون‌هام رو به هم فشار می‌دم، چشم‌هام رو می‌بندم، سرم رو وسط شونه‌هام قایم می‌کنم، و درست لحظه آخر، هواپیما روی دو پاش می‌ایسته و موفق می‌شه به زور از زمین بلند شه.

این کتاب با 112 صفحه، شمارگان هزار و 500 نسخه و قیمت 6 هزار تومان منتشر شده است.
منبع: فرادید
ارسال نظرات
نام:
ایمیل:
نظر: