كانون گفتوگوی آرمان با استاد دانشگاه شهید بهشتی امید به تحول در نظام باورهای مردم ایران است. اكثریت صاحبنظران بر این باورند كه این تحول، در راستای گرایش مردم ایران بهسوی دو مولفه مهم عقلانیت و مدنیت صورت میپذیرد. در راستای تحقق این دو مولفه مهم لازم است كه تشكلها مدیریت جوامع را كنترل كنند.
شهروندان در این تشكلهاست كه یاد میگیرند در جمع
انسانهای دیگر در پی تحقق اهداف فردی، جمعی و ملی باشند. کمتوجهی به
اهداف جمعی و نارساییهای گسترده در توجه به مسائل ملی، ازجمله جدیترین
مسائل نظری در مدیریت كارآمد است. همیشه این سوال مطرح بوده است كه چرا
تفاهم در میان ایرانیان با سختی بهدست میآید و وقتی هم حاصل شد، ناپایدار
است؟ چرا خودانتقادی در میان ایرانیان رسم نیست؟ چرا ما ایرانیها بهشدت
احساسی و هیجانی هستیم و بهرغم هوش و استعداد تحصیلی، از تدبیر و عقلانیت
كمتر استفاده میكنیم؟ چرا با وجود فرهنگ عمیق دینی و باستانی عمدتا سعی
داریم خود را با فرهنگ دیگر كشورها تطبیق دهیم؟
باید اذعان كرد كه نوع
انسانی كه تاریخ استبداد در ایران تولید كرده است، مناسب توسعهیافتگی قرن
بیستویكم نیست. جامعهشناسان و انسانشناسان بر این باورندكه تنها راه
حركت جامعه ایران به سمت توسعهیافتگی آموزش شهروندان است. برخی از
تحلیلگران بر این باورند كه فقدان استقلال مالی جامعه و رسوبات تاریخی ناشی
از آن موجب شده است كه فرهنگ چاپلوسی، ابهام در بیان، فردگرایی منفی، روش
حذف و تخریب در رقابتها و بسیاری از رفتارهای ناپسند اخلاقی و اجتماعی
جایگزین رفتار درست ما ایرانیان شده است.
بهواقع میتوان ادعا كرد كه
فرهنگ سیاسی ما ایرانیان نتیجه ساختارهای سیاسی و اقتصادی درهم تنیدهشده
در تاریخ كشورمان است. اما محققان بر این باورند كه حركت به سمت توسعه و
اصلاح جامعه ایرانی امكانپذیر است اما با تغییر در نظام آموزشی (ایجاد
فرهنگ سیاسی عقلانی)، تغییر ساختارهای اقتصادی (غیردولتی كردن اقتصاد ایران
یا همان مستقل شدن مردم از دولت) و ایجاد طبقهای از نخبگان سیاسی معتقد
به فرهنگ سیاسی بینالمللی و توسعهگرا؛ بیتردید جامعه ایرانی اصلاح شده و
محكمتر به سوی توسعه پایدار گام برمیدارد. برای فهمیدن راهكارهای توسعه
جامعه ایرانی باید دانست كه این جامعه نیاز به آموزش دارد؛ یكی از كسانی كه
معتقد به تغییر فرهنگ سیاسی كنونی مردم ایران است و اصل آموزش را باور
دارد؛ دكتر محمود سریعالقلم استاد دانشگاه شهیدبهشتی و نویسنده كتاب
«فرهنگ سیاسی مردم ایران» است.
این استاد دانشگاه پژوهشگر حوزه توسعه، علوم سیاسی و تاریخ معاصر ایران است. «عقلانیت و آینده توسعهیافتگی ایران» و «اقتدار ایرانی در عصر قاجار» از دیگر كتابهای دكتر سریعالقلم در حوزه توسعه و تاریخ ایران است. دكتر محمود سریعالقلم دارای فوقدکتری روابط بینالملل از دانشگاه اوهایو دکتری روابط بینالملل و دانشگاه کالیفرنیای جنوبی است. مشروح گفتوگوی آرمان با این استاد برجسته دانشگاه شهید بهشتی در ذیل آمده است:
با توجه به مطالعات شما در زمینه فرهنگ سیاسی ایرانیان آیا در تاریخ سیاسی كشورمان حزب بهمعنای واقعیاش شكل گرفته است؟ آیا فرهنگ سیاسی ما ایرانیان با تحزب و كار جمعی قرابتی دارد؟
واژه حزب در علم سیاست یك معنای خاص خودش را دارد و اگر ما بخواهیم بهمعنای تخصصی این واژه رجوع كنیم، حزب بهمعنای تشكلی رسمی است در یك كشور كه مواضع سیاسی، مبانی فكری و برنامههای خود را برای مدیریت جامعه ارائه میدهد و بعد این چارچوب را در معرض عامهای مردم قرار میدهد بهطوری كه هر شهروند هم حق عضویت، مشاركت و فعالیت در این نظام تشكیلاتی داشته باشد. تمام تحولات فكری درون یك حزب یا انتخاباتی كه در آن صورت میگیرد بهصورت علنی با مقررات و آییننامههایی كه مورد اجماع اعضای آن حزب است، تحقق پیدا میكند. اگر این تعریف حزب را عرف جهانی تلقی كنیم ما بدین شكل در ایران حزب نداشتهایم. آنچه داریم تشكلهای مختلف فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و بعضا اقتصادی است كه به واسطه این تشكلها عدهای افراد همفكر و همسو بهدورهم جمع شدهاند، تا درحدی كه امكان داشته باشد به فعالیت سیاسی بپردازند.
هدف اصلی آنها این است كه به مجموعه نهادهای قدرت در كشور نزدیك شوند تا بتوانند در چارچوبهای تعیین شده، فعالیت سیاسی و اجرایی كنند و درنهایت سهمی از قدرت و مدیریت كشور را در اختیار بگیرند. باید گفت كه بسیاری از تشكلهای ما تابع رای چند فرد محدود است و تصمیمگیری در آنها جنبه عمومی ندارد.
بسیاری از فعالان سیاسی اصلاحطلب و اصولگرا در كشور بحث تشكیل حزب فراگیر را مطرح میكنند. آیا تلاش آنها برای تشكیل حزب فراگیر بهمعنای بازگشت به همان فرهنگ استبدادی گذشته ما ایرانیان است؟ شما در كتاب فرهنگ سیاسی ایران اشاراتی به برخی از رسوبات تاریخی در فرهنگ ایرانیان داشتهاید؛ آیا تلاش برای تشكیل حزب فراگیرهم به علت همان رسوبات گذشته است؟
ما باید از خود آن افراد بپرسیم كه تعریفشان از حزب فراگیرچیست؟ اگر منظور از حزب فراگیر، این است كه بخش عمدهای از جامعه را در برگیرد و مورد وثوق مردم باشد، شاید ضرری نداشته باشد. اما اگر بهمعنای این باشد كه تنها در كشور یك حزب وجود داشته باشد؛ این با منطق نظام حزبی در تضاد است. در نظام حزبی شهروندان با اتكا به آرا و افكار خود دراحزاب عضو شده و به فعالیت میپردازند. باید گفت كه در نظام حزبی استقلال رای خیلی مهم است. اگر بخواهیم جنبه آموزشی به این موضوع دهیم، طبعا ما نیاز داریم از دوره دبستان شروع كرده و تا آخر راهنمایی دانشآموزان را بهسوی شخصیت مستقل، فكور، اهل مطالعه، گفتوگو و یادگیری سوق دهیم. باید دانست سقف آموزش عقلانیتی كه تصمیمگیری فرد را مبتنی بر فكر، منطق و مطالعه نماید؛ حدود 13-12 سالگی است. بهنظر میرسد بعد از این سن، شخص براساس عادات انباشتهشده زندگی میكند.
پرسشی كه اكنون ایرانیها از خود میپرسند اینكه چرا در تاریخ سیاسی ایران تشكلهای سیاسی، اجتماعی و... مدتی پس از تشكیل دچار ازهم گسیختگی یا انشعاب میشوند؟ بهراستی چرا ما ایرانیها به درستی نمیتوانیم كارهای گروهی را با موفقیت به انجام برسانیم؟ شما در كتاب فرهنگ سیاسی ایران به ریشهیابی این عوامل پرداختهاید؛ اما بهنظرم به یك مورد اشاره نكردید و آن نداشتن دانش سیاسی است. چرا دانش سیاسی در میان فعالان سیاسی كشور ما پایین است؟
اگر شما تاریخ 60 سال اخیر فرانسه را مطالعه كنید، متوجه
خواهید شد تقریبا تمام روسایجمهور، نخستوزیران و اعضای كابینهها در
فرانسه از دو دانشگاه فارغالتحصیل شدهاند و عموما حقوقدان هستند یا
تحصیلاتشان با علوم سیاسی یا اقتصاد مرتبط است. این نشان میدهدكه فرهنگ
مشترك استنباطی میان افراد درآن جامعه وجود دارد. یعنی وقتی از واژهها،
اندیشهها و راهبردها صحبت میكنند دارای یك فرهنگ مشترك هستند. در كشور ما
حوزه سیاست بهندرت حوزه تخصصی بوده است. چون افرادی كه وارد حوزه سیاست
میشوند، بعضا كسانی هستند كه آشنای یكدیگر محسوب میشوند.
باید اذعان كرد
كه ما در ایران از مرحله آشنایی به مرحله كار ویژهای حركت نكردیم. با
اینكه ما ایرانیان در هنر، معماری، مهندسی، پزشكی، ادبیات، فلسفه و متون
دینی جزو كشورهای برتر دنیا هستیم اما در مدیریت، كار جمعی و مدیریت سیاسی
ضعیف محسوب میشویم. برای همین است كه تاریخ سیاسی ما ایرانیان تاریخ فراز و
نشیبهاست و بهعبارتی تاریخ ایران حالت سینوسی دارد؛ بهدلیل آنكه ما
ایرانیها انباشتههای ذهنی مشتركی با یكدیگر نداریم. شما ببینید در
جلسهای كه قرار است راجع به یك موضوع سیاسی بحث شود؛ دور میز انواع
تخصصها، تجربیات و روحیات قرار میگیرند.
حالا اینها میخواهند به اشتراك
راهبردی برسند؛ رسیدن به اشتراك راهبردی مستلزم اشتراك مفهومی است. یعنی
اول باید ما به مفهوم و مبانی توجه كنیم و دریافت مشتركی از این مفاهیم
داشته باشیم تا اینكه بتوانیم راهبردها را استخراج كنیم. من نمونهای را در
این باب خدمت شما عرض میكنم. شاید بتوان گفت 5000 هزار نفر درحوزه سیاست
ایران فعالیت میكنند. یكی از ویژگیهای سیاست در ایران و كار اجرایی در
كشور ما انبوه جلسات است. تعاریف طیف وسیعی از موضوعات و موارد مختلف در
ایران بسیار متفاوت و بعضا متعارض است. تلقی افراد از رشد اقتصادی، فرهنگ
عمومی، ثبات اجتماعی، ماهیت نظام بینالمللی در بسیاری از مواقع روبهروی
هم هستند.
ما با مطالعه، دقت، اتخاذ روشهای علمی و نظرات كارشناسی در نهایت باید به جمعبندی برسیم كه بهطور مثال این نظام بینالمللی درحال فروپاشی است یا در یك دوره افت اما تكاملی است. اینها مباحث بسیار سخت و پیچیدهای هستند كه معمولا افراد متخصص، توان و ظرفیت ارزیابی آنها را دارند. یكی از دغدغههای من نسبت به مسائل در ربع قرن گذشته این بوده كه مسائل اعم از اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و بینالمللی را یكجا ببینیم و صرفا، بخشی بدان مسائل نگاه نكنیم. كشور باید به یك استراتژی كلان مجهز باشد. برای رسیدن به این استراتژی ما محتاج نزدیك كردن تعاریف، دیدگاهها، تلقیات و مفاهیم به یكدیگر هستیم. معتقدم این بحث هنوز تحقق پیدا نكرده است. باید دانست كه هر كدام از ما یك سیستم پردازشی داریم كه ممكن است در معرض دادههای مشترك قرار گیرد. اما سیستمهای ارزیابی ما هم بسیار با دیگران متفاوت است، طبیعی است كه خروجیهای این سیستمها باهم متضاد باشند.
ما ایرانیها نیاز داریم تا با نظامهای ارزیابی و پردازشی مشترك به راهبردها و خروجیهای مشترك دست پیدا كنیم. یكی از مهمترین تحولاتی كه لازم است برای ظهور عقلانیت سیاسی و فرهنگ عقلانی صورت پذیرد، آموزش من و دیگران است كه تفاوتهای فكری یكدیگر را بپذیریم. باید دانست كه كار فكری، اصولی دارد. ما میخواهیم رانندگی بیاموزیم، مراحلی را طی میكنیم تا مجوزی را به ما میدهند تا حق رانندگی پیدا كنیم. در كار فكری، مراحل تسلسلی قابلتوجهی وجود دارد. اول مجهز شدن به دانش است. در دنیای امروز، عموما با سطح دانش، مهارت، تسلط تحلیلی، توان تصمیمگیری و احاطه فرد به زبان خارجی كار دارند. بقیه ویژگیها حوزه فردی و خصوصی محسوب میشوند. جهان، جهان مهارت است. به همین دلیل، هزاران ایرانی متخصص و كارشناس در دهها كشور مشغول كار هستند زیرا ایرانی بودن آنها و ملیتشان موضوع شخصی آنان محسوب میشود و بالطبع تخصص آنها برای دانشگاهها، موسسات، كارخانهها و شركتها اهمیت دارد. مساله دوم در كار فكری، آمادگی برای پذیرفتن دیدگاههای مختلف است، به این معنا كه هركس حق دارد فكر كند، اظهار نظر كند و البته تجزیه و تحلیل كند. اما به كسی كه دانش او بیشتر است باید ارج نهاد. این اصل هم بنیان اخلاقی دارد، و هم بنیان دینی. اظهارنظركردن و تصمیمگیری دو موضوع مختلف است.
همه حق اظهارنظر دارند ولی در تصمیمگیری، دانش تخصصی لازم است.
تصور كنید چه اتفاقی میافتاد اگر همه خانههای خود را میساختند،
خوددرمانی میكردند، دارو تجویز كرده یا خودشان به خودشان مدرك میدادند.
من خودم برای خرید خمیردندان مناسب با چند دندانپزشك مشورت كردم. مورد سوم
دراصول فكر كردن، سوالكردن فراوان است. سوالكردن و بهترفهمیدن برای بهتر
زندگیكردن كلیدی است. من تاكنون در هفت كشور غربی، آسیایی و عربی تدریس
كردهام. تفاوتهای فرهنگی در این كشورها بسیار برای من جذاب بوده است. به
درجهای كه كشور پیشرفتهتر است، سوالات بیشتری از سوی شهروندان پرسیده
میشود. هر گاه دانش كمتر است، سوال هم كمتر است.
برای نوروز 92، سایت تابناك از من خواست تا چارچوبی و نكاتی برای سال جدید در اختیار آنها بگذارم. نكته من این بود كه از جملات زیر بیشتر استفاده كنیم: من نمیدانم، من بهاندازه كافی نمیدانم، من باید سوال كنم، من باید اطلاعات خود را بهنگام كنم، من باید مطالعه كرده سپس به شما پاسخ دهم. من باید به كتابخانه رفته و پس از مطالعه پاسخ را به اطلاع شما برسانم. از همه مهمتر این است كه بعضی وقتها بگویم من اشتباه كردم و پیش قضاوتی كردم یا بگویم اطلاعات كافی نداشتم تا قضاوت كنم.
این فرهنگ باعث میشود كه شخص متعادل شده و عادی رفتار كند و درنهایت خود را جایزالخطا بداند. در این حالت، استدلال بر احساسات غلبه میكند و به تعبیر مرحوم دكتر صدیقی، انسان منصف میشود. باید دانست كه فهمیدن و سپس اظهارنظر كردن نشانه عقلانیت است. مورد چهارم در اصول فكركردن، دستیابی به تعاریف مشترك برای تصمیمگیری و حل یك موضوع است. زمانی وجود دارد كه عدهای در یك میزگرد شركت میكنند و مباحثی را با رویكردهای مختلف مطرح میكنند و بعد هم در فضایی مدنی و اخلاقی، به نقد و بررسی دیدگاههای هم میپردازند. ممكن است یكدیگر را اقناع كنند یا موفق به این كار نشوند. بعد هم خداحافظی میكنند و میروند. اما تصمیمگیری برای حل یك موضوع یا بهبود یك وضعیت با میزگرد فرق میكند. سازمانها، موسسات، وزارتخانهها و شهروندان منتظر پاسخ و حل مسائل هستند. حل مسائل محتاج نزدیككردن دیدگاههاست.
تا آنكه درنهایت راهحلهایی دقیقتر ارائه شود. مورد پنجم اصول فكركردن؛ راحت بودن با آسیبشناسی است. با توجه به تاریخ طولانی استبداد و عادات ناپسند مانند مدح و ستایش افراد، بسیاری ازما از نقد و آسیبشناسی ناراحت میشویم. نقد، بخش ناخودآگاه ذهن ما را فعال و ناراحت میكند. به همین دلیل، بعضی آسیبشناسی را توهین تلقی میكنند و ناخودآگاه ناراحت میشوند. این ما را مجبور میكند كه فقط از هم تعریف كنیم و نقد را به حداقل برسانیم. برای كشور ایران كه سابقه تمدنی فراوان دارد و مهد فكر، ادبیات و فلسفه محسوب میشود، شایسته نیست كه مساله نقد و آسیبشناسی در آن حل نشده باقی بماند. ما اگر سعی كنیم نقد را از شخص تفكیك كنیم رشد خواهیم كرد. اگر برگردم به سوال اصلی حضرتعالی، افزایش دانش سیاسی، پیش نیاز مهم بهكارگیری اصول فكركردن، تبادل اندیشه و باروری اندیشه است. باید ادعا كرد كه اجماع نظر در دانشگاه هم مفید است و به پارادایمسازی منجر میشود و بالطبع علم و دانش را انباشتی میكند. اما اجماع در حوزه سیاست و تصمیمگیری، یك ضرورت حیاتی است. این اجماع موجب میشود كشور روبه بهبود اوضاع حركت كند.
یكی از دلایلی كه شما در كتاب فرهنگ سیاسی ایران درمورد علت فاصله زیاد میان دولتها و ملتها در ایران بدان اشاره كردید، بیاعتمادی مردم ایران به دولتها در طول تاریخ بوده است. به نظر شما دلیل این بیاعتمادی چیست؟ بخش دوم سوال من در مورد نتیجهگرا بودن دولتمردان و فعالان سیاسی ایران است. دلیل نتیجهگرا بودن فعالان سیاسی ما چه چیزی میتواند باشد؟
فكر میكنم در چند مورد آموزشهای بیشتری باید ببینیم.
اول، افراد باحوصلهای باشیم. تعجیل چه در امور فردی و چه در فرهنگ عمومی و
رفتارهای فرهنگ سیاسی بهطور طبیعی مناسب نیست. البته با حوصلهبودن تمرین
میخواهد و از مهدكودك باید شروع شود تا انسان آرامآرام، قدم به قدم
كارها را به پیش ببرد. توجه داشته باشید آموزش و تغییر امری بسیار سخت است.
گفته میشود كه وظایف دولتها، عقلانی كردن رفتار است كه از طریق
سازوكارهای عمومی و آموزشی قابل تحقق است. دولت چین بهواسطه اجرای این
آموزشها بسیاردر دودهه اخیر موفق بوده است. اینكه من، شما و همه
بهگونهای باید رفتار كنیم كه دیگران با نقد افكارو دیدگاههای ما احساس
راحتی كنند. بهواقع میتوان گفت كه نقد و آسیبشناسی نباید پیامد در پی
داشته باشد. ما باید بیاموزیم كه با متانت و آرامش یكدیگر را نقد كنیم.
البته نباید عقلانی شدن و فرآیند عقلانی شدن را دستكم گیریم. افراد
عقلانی، از قوای نفسانی عبور كردهاند و با استدلال زندگی میكنند. در متون
دینی میخوانیم كه باید بر خشم فائق آمد تا آنكه در مدارهای ایمانی ورود
كرد. هیجان، احساس، كینه، خشم و حسادت ضد عقل و ایمان هستند. لازم است این
خصلتهای منفی برای رشد انسان مدیریت شوند. تا اینگونه بیماریها اصلاح
نشوند، فرهنگ سیاسی و فرهنگ عمومی ما عقلایی نخواهد شد. باید دانست كه ریشه
اعتماد در رشد فردی است. مادامی كه افراد برعقل، منطق و انصاف خود متكی
نباشند، نمیتوانند با یكدیگر تعامل فكری كنند.
تحقیقاتی را در مورد فرهنگ دوره قاجار انجام دادهام و مشاهدات خود را در كتاب «اقتدارگرایی ایرانی در عهد قاجار» آوردهام بهگونهای كه فرض كنید اگر من و شما در رابطه با x باهم اختلاف داریم، نباید y راهم وارد اختلاف خود كنیم. و بعد 2y و 3y را هم به آنها اضافه كنیم. بیدلیل نیست كه در منطقه اسكاندیناوی، قوه قضائیه حداقل مراجعات را دارد چون افراد با اختلافات، عقلایی و منطقی برخورد میكنند و با هیجان، احساس و حسادت سراغ حل اختلاف نمیروند. در متون علمی فرهنگ سیاسی میگوییم، بهترین روش برای فهم فرهنگ سیاسی ملتها این است كه مطالعه كنیم با چه روشهایی آنان اختلافات خود را حل و فصل میكنند. هر وقت من و شما مشاهده كردیم كه نزاع، دشنام و خشم در مناسبات اجتماعی ما ایرانیان به حداقل خود رسید و بهگونهای كه بتوان ادعا كرد این موارد از بین رفته است. میتوانیم امیدوار باشیم كه فرهنگ سیاسی عقلایی و اخلاق اسلامی نهادینه شده است. در جهان، عقلانیت و اخلاق عمدتا پایههای قانون مدنی و طبیعی دارد. اما در ایران گنجینه دین نیز وجود دارد. عقلانیت میتواند از این مبانی نشأت گیرد. بنابراین در جواب پرسش شما باید گفت اعتماد، نتیجه رشد فردی وعقلایی است.
شما در بخشی از كتاب فرهنگ سیاسی ایران گفتهاید. برای رسیدن به دموكراسی نیاز داریم به لیبرالیسم اقتصادی برسیم. منظورم از لیبرالیسم اقتصادی آزادسازی اقتصادی است. اما برخی ادعا میكنند كه دموكراسی بخش كوچكی از توسعه است. آنها میگویند ابتدا باید توسعه سیاسی و دموكراسی را هدف قرار دهیم. اما شما ظاهرا به آزادسازی اقتصادی معتقد هستید. به نظر شما اولویت اول برای توسعه ایران چیست؟
البته من دموكراسی را برای ایران تجویز نكردهام و در
متونی كه طی 25 سال گذشته تولید شده هیچگاه مدل غربی را برای توسعه ایران
مناسب ندانستهام. نهتنها برای ایران بلكه برای هیچ كشور توسعهیافتهای
مدل غرب مناسب نیست. معتقدم كه توسعه سیاسی اولویت اصلی ایران نیست.
مهمترین مساله در ایران، افزایش سطح كارآمدی است. بایدهوای تهران
سالمسازی شود، نرخ رشد اقتصادی افزایش یابد، قدرت خرید مردم افزایش یابد،
نرخ تورم یكرقمی شود، آینده شغلی جوانان بهتر دیده شود، احترام گذرنامه
ایرانی افزایش یابد و آرامش در زندگی مردم ایران حكمفرما شود. شما این لیست
را تبدیل به یك لیست 100 موردی بنمایید. مسائل ما حل مشكلات مردم است و
اولویت، منافع ملی و مصالح مردم ایران است.
مباحث دموكراسی و لیبرالیسم اقتصادی در چارچوب فهم مسائل جهانی مطرح شده و به اولویتهای ایران، ارتباط مستقیمی ندارد. برمیگردم به بحثهای گذشته ما نیاز داریم كه مسائل كشور را در یك لیست بنویسیم، اولویتبندی كرده و به صورت هرمی بدان نگاه كنیم. باید به حل مشكلات كلیدی در حوزه اجتماعی و اقتصادی بپردازیم، تا معلولها حل شوند. بهعنوان مثال، آلودگی هوای تهران نیازمند حل كدام مسائل دیگر است؟ تا آنكه در تسلسل مشكلات، مشكل آلودگی هوا حل شود. ریشه مشكلات اقتصادی ما كجاست؟ باید در ابتدا بنیانها را حل كنیم تا آنكه در نهایت مشكلات میانی و خرد ما حل وفصل شوند. باید گفت كه ما اكنون شرایط لیبرالیسم اقتصادی را نداریم: اقتصاد غیر دولتی، ارتباطات گسترده بینالمللی، بخش خصوصی قابل توجه، اقتصاد دانشبنیان، ارتباط بهم تنیده صنعت با دانشگاه، شایستهسالاری در مدیریتها، تخصصگرایی در تصمیمگیریها، قوه مقننه مقتدر و بسیاری از عوامل دیگر پیشنیاز آزادسازی اقتصادی است كه اكنون در ایران به ندرت مشاهده میشود.
شما گفتید دموكراسی در ایران به معنای مصطلح آن كه غربی است نمیتواند برای جامعه ایرانی تجویز كرد. پس دموكراسی كه فعالان سیاسی ایران از آن نام میبرند. چه تعریفی دارد؟
واژه دموكراسی و مفهوم دموكراتیك از فرهنگ اروپایی نشأت گرفته است. باید دانست كه دموكراسی الزاماتی دارد: نظام حزبی، رقابت حزبی، نظام تصمیمگیری مبتنی برعرف و اقتصاد و معاش عمومی براساس خصوصیسازی. ما این ویژگیها را نداریم. تا آنجا كه من به عنوان یك دانشجو مطالعه و تحقیق كردهام همپوشانی تفكر اسلامی با تفكر لیبرال دموكراسی با قدری تسامح زیر 5 درصد است. تعریفی كه اسلام از انسان دارد به لحاظ فلسفی و بنیادی با لیبرالیسم سنخیت ندارد. از اینرو؛ اولویتهای ما حل و فصل مسائل اقتصادی و اجتماعی با تمركز بر افزایش كارآمدی باید باشد. اسلام تعاریف مختص به خود را دارد. اسلام با دموكراسی و لیبرالیسم بسیار متفاوت است.
از موانع رشد، توسعه و درنهایت آزادسازی درست اقتصادی در ایران به تعبیر بسیاری از كارشناسان كارتلهای اقتصادی هستند. یعنی از منابع قدرت اقتصادیشان جهت پیدا كردن مشروعیت سیاسی بهره میبرند. چگونه امكان دارد با وجود این گروهها به افزایش كارآمدی اجتماعی امید داشت؟
در نهایت سرنوشت هر كشوری تابع افزایش سطح آگاهی شهروندان و تشكل آنهاست. در همه كشورها فراز و نشیبهای قدرت سیاسی و قدرت اقتصادی وجود دارد. تصمیم نظام حقوقی مبنی براینكه قدرت و اقتصاد در اختیار چه كسانی گذاشته شود اساسی است. ما لازم داریم برای حیات معقول در ایران به اهمیت قوه مقننه و قوه قضائیه هم توجه كنیم. اینكه كارتلهایی وجود دارند یا خیر و چه پیامدهایی برای نظام سیاسی دارند؛ درنهایت برمیگردد به نحوه توزیع ثروت در جامعه. اینجا باید به چند سوال اساسی پاسخ داد. آیا مردم فرصت مشاركت در كسب و كار دارند یا خیر؟ و یا قوه قضائیه و مقننه تا چه میزان بر قانون و اجرای درست آن اشراف دارند؟
اینگونه برداشت كردم كه شما در كتاب فرهنگ سیاسی ایران گفتهاید كه استبداد در فرهنگ سیاسی مردم ایران به دلایل تاریخی غریزی بوده است. چگونه میتوانیم جامعه را از فاز غریزه خارج و به سمت فاز عقلانیت صعود دهیم؟
اگر اجازه بدهید پاسخ به این سوال را از اینجا آغاز كنم.
یكی از آموزشهایی كه بسیار جدی میگیریم و حتیالمقدور در كلاسهای روش
تحقیق به آن میپردازم اینكه افراد به متنهایی كه میخوانند اولا با دقت
به متن نوشته شده و محتوای آن توجه كنند. ثانیا آنچه را كه خود دوست دارند،
برداشت نكنند. متنهای علمی را باید با دقت خواند. البته خواننده هم باید
اظهارات نویسنده را بهطور صحیح استنباط كند. سپس آن را نقد كرده و تجزیه و
تحلیل نماید. جملهبندی دقیق علمی كتابهای فرهنگ سیاسی ایران و
اقتدارگرایی ایرانی در عهد قاجار به این صورت است: تداوم فرهنگ هیجان،
احساس، كینهتوزی، خشم و حسادت در سیاست و تاریخ ایران بهگونهای است كه
گویی حالت ژنتیك به خود گرفته است. این بهمعنای غریزی بودن رفتار ما
ایرانیان نیست بلكه درجهای از گستردگی این عادات ناپسند را در جامعه
ایرانی بیان میكند. باید دانست كه هر خصلت منفی البته قابل اصلاح است.
انسان با آگاهی، آموزش، كتاب خواندن و تمرینكردن میتواند بهتر شود. ما ایرانیها هوش تحصیلی بسیار خوبی داریم ولی آموزش اجتماعی نمیبینیم. بار دیگر عرض كنم عقلانی فكر و عملكردن خیلی زحمت میخواهد. بهعبارتی فائق آمدن بر نفسانیت، تمرین و ممارست بسیار میطلبد. نسبت به ویژگیهای خود و آشنایی با ضعفها، آگاهی میخواهد. بنابراین، از بین بردن عادات بد مانند عصبانیشدن و مودب نبودن با آموزش قابل اصلاح است مشروط بر اینكه بدانیم و باور داشته باشیم كه چنین ضعفهایی وجود دارد و سپس در پی درمان آنها باشیم. اینكه انسان با استدلال قضاوت كند و ابتدا درك كرده و سپس نظر دهد، زمان و تمرین فراوان میخواهد. وظیفه ما این است كه ریشههای فرهنگ سیاسی غیرعقلانی را كشف كرده و با مناظره و گفتوگو به اجماع برسیم سپس در پی اصلاح و درمان آنها باشیم.
از جان و زندگی و عمر خود هزینه کنند!
تا در دولت بعدی یک استاد جدید و اندیشمند تشریف بیاورند واین نظریه و تئوری شکست خورده را رد کنند ویک تئوری دیگری را روی
جان و زندگی و عمر مردم ایران آزمایش کنند!
و بعد از 8 سال دیگه یک استاد دیگه ویک دولت دیگه ویک تئوری قابل آزمایش دیگه والبته جان و زندگی و عمر مردم زبان بسته ایران..............!!
ممنون
واقعا همینطوره