یادداشت زیر را آقای احد رضایان قیه باشی، دانشجوی دکتری آینده پژوهی دانشگاه تهران نگاشتهاند:
بعد از بحثها و جدلهای بسیار بین دولت و مجلسیها، بلاخره مثلث مدیریتی وزارت علوم با ترکیب: فرجی دانا، توفیقی و میلی منفرد تشکیل شد. سه گزینهای که از فردای پیروزی دولت تدبیر و امید، احتمال وزارتشان بر جنجالیترین وزارت خانه کشور میرفت، بعبارتی یک وزارت خانه با سه وزیر. بنابرین وزارت علوم فارغ از سلسله مراتب مدیریتی، در حال حاضر با سه وزیر اداره میشود سه وزیری که به نقل از جعفر توفیقی استراتژیهای مدیریتی بسیار نزدیکی به همدیگر دارند و رابطه دوستانهای هم بین این سه برقرار است و این نقطه عطفی است در تاریخ وزارت علوم که؛ سه مدیر ارشد کشور، در آن واحد در یک مجموعه کلان وزارتی، با همدیگر در تعامل و تبادل نظرند. شاید تجلی واقعی شعار" دولت ژنرالها" در مجموعه وزارت علوم به صورت عینیتر نمود یافته است.
فارغ از اینکه این ژنرالها در قالب مثلث مذکور، چه برنامهای برای هدایت بهتر وزارت علوم داشته باشند میبایست اعتراف کرد که در حال حاضر ما شاهد حضور سه مدیر ارشد کشور در یک مجموعه کلان مدیریتی هستیم. مدیرانی که به اعتراف دوستان و رقبا از لحاظ اخلاقی بهترین، و از لحاظ ارزشها و آرمانها، نزدیکترین افراد به ارزشهای اکثریت جامعه هستند، یعنی سه ویژگی مثبت در سه مدیر ارشد کشور: 1- توان مدیریتی بالا2- اخلاق حرفهای و اجتماعی3- پیروی از ارزشهای اکثریت جامعه.
بنابرین حضور همزمان این سه را باید به فال نیک گرفت و از این حیث امیدوارانه به موضوع نگریست، چرا که تصمیمات و برنامههای افرادی با این ویژگیها، هر چه که باشند مطمئنا نه تنها به نفع اکثریت جامعه خواهد بود بلکه کمترین نارضایتی را برای اقلیت جامعه در بر خواهد داشت و این برای برقراری امنیت و آرامش در وزارتخانهای که خاطرات تلخ و اندوهناکی در جریده آن ثبت شده است نه تنها لازم، بلکه توجه بدان عین مصلحت اندیشی است.
تاریخ به ما نشان داده است که با تغییر در احوالات جامعه و به تبع آن تغییر در استراتژیهای کلان مدیریتی جامعه، تلاش برای مقاومت در برابر این تغییرها، آن هم از سوی مدیران قبلی، همواره موجب کشمکش، آشوب و هزینه برای کل جامعه شده است و این مسئله در مورد کشور ما همواره با شدت بیشتری رخ داده است و در برهههای مختلفی جامعه و بخصوص جامعه دانشگاهی - به عنوان سردمدار تحولات اجتماعی- آسیبهای جبران ناپذیری متحمل شده است. بعبارتی تلاش برخی از ماها برای مقاومت در برابر تغییرات، به برخوردی شدید و چالشی بزرگ برای نظام تبدیل گشته است، که هزینههای آن در برخی موارد واقعا غیر قابل جبران بوده است.
بنابرین دقت در این مسئله امری حیاتی است که تلاش ما برای مقاومت در برابر خواست اکثریت جامعه به چه قیمتی برای نظام تمام خواهد شد؟ آیا صاحب منصبان فعلی در برابر صاحب منصبان قبلی و چه بسا فعلی (که صحنه سیاسی را به رقیب باختهاند) در برابر پافشاری برای عدم تغییر تسلیم خواهند شد؟ یا نه، آنها نیز تلاش خواهند نمود تا در برابر فشارهای آنها از ابزارهای دیگری برای مقابله با این فشارها بهره ببرند که نتیجه برخورد این ابزارها به وجود آمدن چالشی امنیتی برای نظام خواهد شد؟ اجازه دهید قدری ملموستر به این مسئله بپردازیم.
وزارت علوم را به عنوان مثال در نظر میگیریم، بعد از کش و قوسهای فراوان بین مجلسیها و بخصوص کمیسیون آموزش با دولت، بلاخره فرجیدانا به عنوان دومین گزینه پیشنهادی دولت به مجلس جهت اخذ رای اعتماد، موفق به این امر شد، از زمان انتخاب دیر هنگام این شخص تا به امروز، فشار و مسئله آفرینی برای این وزیر به شدت از سوی اعضای کمیسیون آموزش و بخصوص افرادی همچون خانم طبیب زاده، آقای مقتدایی و آقای زاهدی وجود داشته و با برنامه خاصی ادامه دارد به طور متوسط از زمان انتخاب فرجی دانا تا به امروز، هر روز یکی از این سه عزیز در مخالفت با وزیر مذکور وی را به استیضاح شدن در مجلس تهدید کرده و با فضا سازی رسانهای مانع از عملکرد منسجم و منظم این وزیر در وزارتخانه حساسی همچون وزارت علوم شدهاند.
سئوالی که برای هر دانشجوی ایرانی علاقمند به نظم و امنیت در کشور ، فارغ از گرایش سیاسی و حزبی، در این مسئله مطرح میشود این است که آیا این تضاد و برخورد بین برخی نمایندهگان مجلس با وزیر جدید علوم و مثلث مدیریتی مذکور، به نفع نظام است یا خیر؟ آیا این دخالتها میتوانند عواقب سختی برای امنیت جامعه داشته باشند و یا صرفا یک سری بازیهای سیاسی و نمایش قدرت هستند؟ آیا در برابر سنگاندازیهای مجلس در مسیر وزیر جدید، احتمال به کارگیری ابزار دانشجویی وجود دارد یا خیر؟ و اگر دانشجویان وارد این بازیها و کشمکشها شوند آیا احتمال وقوع 78 دیگری هست؟ آیا دخالت نمایندگان عزیز و برخی مسولین بلند پایه کشوری و لشکری ما، در حوزه مدیریتی وزیر علوم، دست آوردی برای نظام خواهد داشت یا صرفا بحث منفعت طلبی شخصی و حزبی در کار است؟ آیا دانشجویان دوباره باید هزینههای سنگینی بابت کشمکش شروع شده از سوی مجلسیها و منفعت طلبان حزبی بپردازند؟ و در نهایت آیا این سنگ اندازیها برای جامعه خدمت به حساب میآیند و یا خیانت؟ دهها سئوال دیگر، دغدغههای مطرح در محافل دانشجویی است که به نظر میرسد تماما به حق و احتمال تحقق هر یک در آینده بسیار بالا است. اما چه باید کرد؟
فارغ از اینکه من نوعی، طرفدار چه حزب و گرایش سیاسی باشم در وهله نخست به آرامش و امنیت در جامعه و بخصوص جامعه دانشگاهی فکر میکنم که هر گونه آشوبزایی در این جامعه خیانت به ملت است، ملت مظلومی که گویا سختی کشیدن در سرنوشتشان محتوم شده است. هر رفتاری که باعث ایجاد تنش در جامعه آسیب دیده دانشگاهی شود مقدمه چینی برای آشوبی بزرگ در کشور است که به تجربه دریافتیم بهای آن بسیار سنگین و هرگز قابل مقایسه با منفعت طلبی شخصی و حزبی نیست اگر ادعای ما خدمت به نظام و ملت است با سنگاندازی در مسیر افرادی که به هر نحوی در حال حاضر صاحب منصب شده و دارای قدرتند هرگز این ادعای ما محقق نشده و بلکه با اقداماتمان زمینه وقوع رخدادهای ناگوار دیگری را فراهم نمودهایم. نباید به بهانه حفظ محتویات ظرف، شکل ظرف را به خطر اندازیم باید از تاریخ درس گرفته و خودخواهی و اقتدارگرایی را بخاطر برقراری نظم و امنیت کنار بگذاریم. باید بخاطر ایران عزیز، خودخواهی و اقتدارگرایی را فدای امنیت کنیم و نه اینکه آرامش و امنیت جامعه را فدای خود خواهی و اقتدارگرایی خودمان نماییم.