رضا يزداني نهتنها خودش بلكه همه تاريخچه موسيقي «راك» در ايران
را نفي كرد. انگار ميخواست همهچيز را انكار كند... حتي در برخي مواقع
خودش را!
شايد هنرمندي كه اينچنين سالهاي پيش از خود را نفي ميكند در حال
تجربه كردن روزهايي از زندگي هنرياش است كه ميتواند نقطه عطفي برايش
باشد. نقطهيي كه ممكن است جايگاه او را از آنچه هست بالاتر ببرد يا
بالعكس. شكي نيست همان طور كه ماندگاري يك اثر هنري را زمان مشخص ميكند،
ماندگاري هنرمند و جايگاهش هم نيازمند گذشت زمان است.
رضا يزداني پيشتر در
گفتوگوهايش خودش را مولف سبك كاري امروزش دانسته و معتقد است كسي تا به
امروز به شيوه او كار راك نكرده است. به هر روي او در گفتوگوي پيش رو (كه
قبل از اجراي پاييزهاش انجام شد) موسيقي راك ايراني را فاقد تاريخچه و
بزرگتر ميداند و معتقد است زماني سرزميني موسيقي راك دارد كه حداقل 500
گروه راك در آن فعاليت كنند و كنسرت بدهند. شايد چنين آرزويي در فضاي امروز
موسيقي ايران كمي بعيد به نظر برسد اما بيگمان اميد داشتن، كاري بعيد و
دور از دست نيست...
وقتي كارهاي شما را به لحاظ شعر يا فضاي موسيقايي در هر آلبوم بررسي
ميكنيم، متوجه ميشويم كه اين فضاها شامل چهار فضاي مختلف ميشود؛ فضاي
اجتماعي، نوستالژيك، عاشقانه و تفنني يا به قول شما! fun (مثل قطعات جردن
يا ميعادگاه) . اين روندي است كه ميخواهيد همچنان در انتشار آلبوم و
نگاهتان به آثاري كه منتشر ميكنيد، داشته باشيد؟
بله، اين روندي است كه من براي تركيب آلبومهاي خود در نظر گرفتهام و هرگز
آن را نميشكنم چون اگر كار نوستالژيك نخوانم مخاطبان علاقمند به آن را از
دست ميدهم يا اگر كار اجتماعي نخوانم مخاطبانم ناراحت ميشوند كه چرا
دغدغههاي اجتماعيام را در موسيقي فراموش كردهام.
ولي اگر كار به قول خودتان «فان» نخوانيد كسي نميگويد كه چرا كار فان نخوانديد؟
نه، ولي من دوست دارم كه حتما در آلبومهايم كار «فان» باشد كمااينكه در آلبوم جديد هم باز يك اثر با اين سبك و سياق دارم.
موفقيت دو آلبوم اول شما به نوعي مديون همكاري با يغما گلرويي و استفاده از
اشعار او بود اما وقتي مشكلاتي بين شما پيش آمد شما با انديشه فولادوند
همكاري كرديد. به نظر ميرسد باري كه يغما گلرويي در كارهاي قبلي به روي
دوش داشت حالا در آلبوم جديد به دوش انديشه فولادوند افتاده است...
اين طور نيست. من در آلبوم «خاطرات مبهم» با انديشه فولادوند و كارن همايون
فر زندگي كردم. همان طور هم كه ميبينيد 40 درصد ترانههاي اين آلبوم
(يعني چهار ترانه از 10 ترانه) ترانههاي انديشه فولادوند هستند. راستش اين
طور نيست كه همه بار ترانهها روي دوش انديشه فولادوند باشد چون در آلبوم
جديد من، هيچ ترانهيي از او وجود ندارد. زماني كه اين آلبوم در حال جمع
شدن بود بچههاي گروه داشتند روي آلبوم قبل كار ميكردند.
واقعا هم نميشود يك ساله يك آلبوم را جمع و جور كرد. كارهاي آلبوم جديد به
مانند آلبوم «خاطرات مبهم» هم دو سال طول كشيد. در اين آلبوم انديشه
فولادوند اصلا حضور ندارد چون زماني كه اين آلبوم داشت، جمع ميشد ما درگير
«خاطرات مبهم» بوديم و اين طور نيست كه بار ترانهها و شعرهاي يغما گلرويي
روي دوش انديشه فولادوند افتاده باشد.
اما زماني كه شما با يغما گلرويي همكاري ميكرديد به عنوان يك خواننده
فضايي را تجربه ميكرديد كه خاص خودتان بود. اما بعدها همكاري با
ترانهسرايان مختلف اين فضا را تغيير داد....
من كارهاي اخير را بيشتر از كارهاي سابقام ميپسندم چرا كه در آنها تنوع
تفكر، تنوع واژه و تنوع فضا را تجربه كردهام در صورتي كه قبلا چنين نبود و
چنين تنوعي را نداشتم.
يعني حس ميكرديد اگر اين همكاري ادامه داشته باشد ممكن است به ورطه تكرار بيفتيد و كارهايتان تكراري شود؟
بله. ولي اين دليل نميشود كه من نخواهم با يغما گلرويي كار كنم اتفاقا در حالحاضر هم داريم با هم كار ميكنيم.
در اجراهايي كه داريد معمولا انتخاب قطعات بر چه اساسي است؟ يعني
از هر آلبومي هر كاري را كه دوست داشته باشيد براي اجراي زنده انتخاب
ميكنيد؟
بله. من براساس سليقه مخاطبانم و آنچه آنها ميپسندند قطعات را انتخاب
ميكنم. براي اين منظور هم يك نظرسنجي در سايت خودم گذاشتهام كه براساس
اين نظرسنجيها قطعاتي را كه ميخواهم در كنسرت اجرا كنم، انتخاب ميكنم.
يعني ترجيح ميدهيد كه براساس سليقه عامه مردم كارهاي اجراييتان را انتخاب كنيد؟
معلوم است كه مخاطبان چه كارهايي را بيشتر ميپسندند. اگر كفه ترازويي هم
در كار باشد باز معلوم ميشود كه كدام كارها وزن بيشتر و مخاطبان بيشتري
دارند و كدامها كمتر. من هم براساس همين نظرسنجيها كه روي سايت ميگذارم،
متوجه ميشوم كه مردم كدام كارها را بيشتر ميپسندند و آنها را اجرا
ميكنم.
اين عامگرايي نيست؟ چون در مقوله هنر هميشه اين بحث وجود دارد كه اگر
هنرمندي براساس سليقه عامه مردم حركت كند هنرش تودهيي ميشود و كيفيت كارش
افت ميكند. شما بيم اين را نداريد كه اين اتفاق درباره كارهاي شما هم رخ
دهد؟ فكر ميكنيد صرفا رفتن به آن سمتي كه مخاطب ميپسندد كار درستي است؟
من معمولا 60 تا 70 درصد كارها را براساس نظرسنجي انتخاب ميكنم و 30 تا 40
درصد را براساس علاقه و خواست خودم، بنابراين صرفا به دنبال مخاطب
نميروم. وقتي 60 درصد نظر مخاطبان را رعايت كنيد دنبال مخاطب نرفتهايد.
حتي اگر بخواهيم به دنبال مخاطب هم برويم از نظر شما چه اشكالي دارد؟ كساني
كه بليت كنسرت را ميخرند و ميآيند تا اجرا را ببينند بايد چيزهايي را
بشنوند كه دوست دارند.
اما وقتي نظرسنجي را روي سايت براي همه مردم باز گذاشتهايد به نوعي براساس نظر مخاطبان عام موسيقي قطعات تان را انتخاب ميكنيد...
مخاطب من عام نيست. مخاطب من، مخاطب خاص است.
خب نظرسنجي شما روي همه باز است چطور ميفهميد كسي كه نظر داده مخاطب عام است يا مخاطب خاص؟
كساني كه به سايت من ميآيند طرفداران من و موسيقي من هستند، بنابراين
مخاطبان خاص من محسوب ميشوند. من كه نظرسنجيام را در مجلات منتشر
نميكنم. در سايت شخصي خودم ميگذارم و بالطبع كسي كه به سايت من ميآيد به
من و موسيقي من علاقه دارد.
با توجه به اينكه در آلبومهاي منتشر شده شما هم كار راك وجود دارد و هم
پاپ، شما خودتان را خواننده كدام سبك ميدانيد؟ پاپ يا راك...
هردو. يعني من در اصل خواننده «پاپ- راك» هستم. چون هم در آلبوم هايم كار
«پاپ» دارم و هم كار كاملا «راك» و هم «پاپ-راك». گاهي هم به سمت «سافت
راك» و «فلامينكو» هم ميروم. در اصل من در آلبوم هايم همه نوع سبكي دارم.
اساسا هم چيزي را ميخوانم كه دوست دارم. علاقه و اصراري هم ندارم كه مرا
به عنوان خواننده راك بشناسند.
اما بيشتر مخاطبان شما، شما را به عنوان خواننده راك ميشناسند...
من هرچه از دلم برآيد را ميخوانم. وقتي احساس كنم كه يك ترانه را بايد به
سبك راك اجرا كنم به صورت راك ميخوانم. اما وقتهايي هم هست كه ترانههايي
مثل «كوچه ملي» يا «لاله زار» حال و هوايشان طوري است كه بايد پاپ اجرا
شوند و من هم آنها را پاپ اجرا ميكنم. بنابراين به واسطه فضا و موسيقياي
كه آن ترانه دارد و بر حسب حس و حالش حركت ميكنم چون نميشود ترانهيي مثل
«كوچه ملي» را راك خواند.
موسيقي راك المانهاي خاص خودش را دارد. چه به نظر اركستراسيون و
سازهايي كه استفاده ميكنيد و چه به نظر پرفورمنس. شما فكر ميكنيد كه در
اجراهايي كه داشتهايد، توانستهايد كار پرفورمنس راك را به همان قدرتي كه
در غرب ميبينيم، انجام دهيد؟
در ايران هيچ كس پرفورمنس من را روي صحنه ندارد. اين را با تمام قوا ميگويم.
منظورتان در سبك و ژانر خودتان است يا انواع موسيقيها؟
كل سبكها را ميگويم. شك نكنيد. من ادعا دارم! چرا كه به واسطه سالها كار
سينمايي و ديدن استيج گروههاي غربي، به اين توانايي رسيدهام كه با كلمات
درست بازي كنم و سعي كنم كه حركتهاي صورت و بدنم- با تمام محدوديتهايي
كه هست- درست باشد.
اينكه ميگوييد شما بهترين پرفورمنس در ايران را داريد ادعاي بزرگي است. فكر ميكنيد اين به خاطر ضعف هنرمندان ديگر است يا قوت شما؟
درباره هنرمندان ديگر كاري ندارم اما جنس موسيقي من طوري است كه پرفورمنس
در آن به خوبي جواب ميدهد. بنابراين موسيقيهاي ديگر را نميتوان با
موسيقي راك مقايسه كرد. بدون شك موسيقي پاپ كه «ترنس» دارد با موسيقي راك
كه گيتار برقي و... دارد، قابل مقايسه نيست. در اصل حركت بدن و انتقال
واژهها به وسيله صورت و بدن به مخاطب با موسيقيهاي ديگر فرق دارد كه در
بحث ما نميگنجد و مفصلتر از اين حرفهاست.
هوادارانتان را در كنسرتهايتان با عنوان «سلطان راك» صدا ميزنند اما شما
تا به حال واكنشي در اين زمينه نداشتهايد. اين به اين مفهوم است كه خودِ
شما قبول داريد كه «سلطان راك» هستيد؟
مردم لطف دارند اما من نميتوانم به مخاطبانم بگويم مرا چطور صدا كنند يا
نكنند چون اين مخاطب است كه تصميم ميگيرد چه لقبي به خواننده يا هنرمندي
كه دوست دارد، بدهد. مثلا وقتي به رضا صادقي ميگويند «سلطان مشكي پوش»
بايد به همه بگويد كه من «سلطان مشكي پوش» نيستم؟ يا وقتي به محسن چاووشي
ميگويند «سلطان چاووشي» بايد بگويد كه چرا ميگوييد «سلطان چاووشي»؟
نه. بحث مشكي پوش و... فرق ميكند اما وقتي بحث بر سر يك ژانر و يك سبك از
موسيقي است، موضوع جديتر و حساستر ميشود چون آن ژانر و سبك پيشينهيي
دارد و هنرمندان ديگري هم در آن حيطه كار كردهاند و بالاخره بايد يك
واكنشي نشان داد. مثلا اگر موافق نيستيد در گفتوگوهاي خودتان ميتوانستيد
به آن اشاره كنيد...
الان شما ميخواهيد براي من حاشيه درست كنيد. اين از سوال شما
مشخص است. من خودم نميتوانم جلوي مخاطب را بگيرم و بگويم كه من را اين طور
صدا نكنيد!
بدون شك در زمينه موسيقي راك محدوديتهاي زيادي در ايران وجود دارد. شما با
وجود اين محدوديتها سعي كردهايد در اين زمينه كارهايي انجام دهيد و به
نوعي وارد اين ژانر موسيقي شدهايد. شايد بهتر باشد كه اين طور بپرسم كه
بعد از گذشت اين چند سال جايگاه خودتان را در اين موسيقي چگونه ميبينيد؟
در كدام موسيقي؟ راك؟ مگر ما در ايران موسيقي راك داريم؟
بالاخره هر چند در دهههاي 40 و 50 موسيقي سنتي در ميان مردم محبوب بود اما
به دليل برپايي كنسرتهاي موسيقي خوانندگان غربي تبادل موسيقي و فرهنگ و
هنر بين ايران و ساير اين كشورها به وجود آمد. چنان كه افراد زيادي بودند
كه «بيتلز» و «پينك فلويد» گوش ميدادند و آلبومهايشان را ميخريدند. در
همان دوران ميبينيم با آثار هنرمنداني چون كوروش يغمايي رگههايي از
موسيقي راك وارد موسيقي ايران شد و او به نوعي راك ايراني را پايهگذاري
كرد...
«يارم ميآيد- دلدارم ميآيد» كار راك است؟
نه. اما مثلا «پاييز» كه كاملا راك است...
به نظر شما چه كسي با يك اثر ميتواند خواننده راك باشد؟ ما موسيقياي با
عنوان «راك» نداريم كه بخواهيم دربارهاش صحبت كنيم. در اصل وقتي موسيقي
راك نداريم، نميتوانيم بگوييم چه كسي بالاتر يا چه كسي پايينتر. بايد
بستر و زمينهيي باشد كه در آن بستر بتوانيم مقايسهيي انجام دهيم.
اما شما اعتقاد داريد كه كار راك هم انجام ميدهيد...
جنس موسيقي من هم پاپ است و هم راك. اما در ايران ما موسيقي راك
نداريم. وقتي در يك كشور ميتوان ادعا كرد كه موسيقي راك وجود دارد حداقل
بايد 500 خواننده راك داشته باشد. آن وقت ميگويند فلان مملكت موسيقي راك
دارد. ما در كل 15-10 تا خواننده راك داريم كه كنسرت ميگذارند و آلبوم
منتشر ميكنند.
اما در كل اصلا بحث كميت و كيفيت نيست. بحث من اين است كه موسيقي راكي
نداريم كه حالا بخواهيم سلطان آن را مشخص كنيم؟ وقتي چيزي وجود ندارد چطور
ميشود كه كيفيتها را ارزيابي كرد؟
بنابراين معتقد هستيد كه بايد مولفههايي به اين موسيقي اضافه شوند. چه
مولفههايي بايد به كارهايي كه شما ميگوييد راك نيستند، اضافه شود تا
بتوان نام «راك» را روي آنها گذاشت؟
بايد يك جريان حرفهيي و درست از موسيقي وجود داشته باشد. من كه نبايد
تعيين كنم چه چيزهايي بايد اضافه شود. شما درباره موسيقي سنتي ميتوانيد
اين صحبت را بكنيد چون از سالها پيش در اين سرزمين وجود داشته و براي مردم
ايران بوده و اساتيد خاص خودش را دارد. در اين صورت است كه ميتوانيم
درباره اين نوع موسيقي بحث كنيم. اما درباره موسيقياي كه 10 سال هم عمر
ندارد چطور ميتوان صحبت كرد؟
البته كمي پذيرش اين قضيه سخت است كه موسيقي راك ايراني سابقه 10
ساله هم ندارد اما با همين پيشفرض اگر بخواهيم بررسي كنيم، ميبينيم كه
موسيقي تلفيقي هم با توجه به اينكه سابقه چنداني ندارد هم مخاطبان خاص خودش
را دارد و هم دربارهاش بحث و تبادل نظر ميشود. اين طور نيست كه بگوييم
چون سابقه طولاني مدتي ندارد كلا دربارهاش بحث نميكنيم...
هر زمان اين سرزمين، سرزميني شد كه در آن 150 خواننده راك بتوانند بليت
بفروشند و مردم كنسرتهايشان را بروند و آلبومهايشان به خوبي به فروش برود
و چرخه اقتصادي شان به گونهيي باشد كه بتوانند كار كنند و كنسرتهايشان
لغو نشود، ميتوانيم بگوييم در اين مملكت موسيقي راك داريم.
خوشبختانه تا امروز من براي گرفتن مجوز يا اجراي كنسرت مشكلي نداشتهام.
اما در كل بحث من اين است كه موسيقي راك در ايران قدمتي ندارد كه بخواهيم
در آن «سلطان» تعيين كنيم. اصلا آدم بزرگ و درجه يكي وجود ندارد. بايد يك
مقياس بزرگي باشد كه كوچكترها را براساس آن مقياس بررسي كنيم. وقتي دامنه
اين موسيقي كوچك است چه چيزي را ميخواهيد بررسي كنيد؟
اما براساس تاريخچهيي كه از راك يا پاپ راك وجود دارد...
ما اصلا در ايران خواننده راك نداشتيم. چه كسي گفته است كه كوروش يغمايي
خواننده راك است. اصلا موضوع اين حرفها نيست. به نظرم چون آنقدر اين بحث
حقير و كوچك است كه نيازي به ادامه ندارد.