پرونده مرد مسیحی که در مغازه
جواهرفروشیاش به قتل رسیده بود، در حالی برای رسیدگی به دادگاه کیفری
استان تهران فرستاده شد که هنوز قاتل او شناسایی نشده است.
به گزارش خبرنگار ما، زنی 10 اسفند سال 89 با ماموران پلیس تهران تماس
گرفت و گفت برادرش کشته شده است. این زن به پلیس گفت: از برادرم خبر
نداشتم با او تماس گرفتم، وقتی دیدم جواب تلفن را نمیدهد، به محل کارش که
جواهرفروشی است رفتم و دیدم جسد برادرم روی زمین افتاده است.
ماموران پلیس پس از حضور در محل حادثه به دستور بازپرس جسد را به
پزشکیقانونی انتقال دادند و کار تجسس در صحنه جرم را آغاز کردند.
بررسیهای اولیه نشان داد سرقتی از داخل مغازه جواهرفروشی که مقدار زیادی
طلا و جواهر و پول نقد در آن بود، انجام نشده است همچنین مشخص شد فردی که
وارد مغازه شده غریبه نبوده و درگیری هم بین او و مقتول رخ نداده چون نه
وسیلهای شکسته شده بود و نه آثار درگیری روی آن وجود داشت. البته اثر
انگشت در محل حادثه بود اما از آنجایی که افراد زیادی به جواهرفروشی
رفتوآمد داشتند، پلیس نتوانست صاحبان آثار انگشت را پیدا کند و تشخیص دهد
کدامیک متعلق به عامل قتل است.
تحقیقات در پزشکیقانونی ادامه یافت و
متخصصان اعلام کردند دستوپای مقتول بسته بود و آثار خونمردگی نشان میدهد
دستوپا زمانی بسته شده که مقتول زنده بود. همچنین مشخص است علت مرگ خفگی
است و عامل قتل بعد از اینکه کیسه را به سر مقتول کشیده و آن را با چسب
بسته او را به کام مرگ کشانده است. بازپرس برای پیداکردن قاتل دستور داد
خانواده مقتول مورد بازجویی قرار گیرند. این در حالی بود که پلیس متوجه
شده بود این مرد، خواهر و برادری دارد که هر دو آنها در خارج از ایران
زندگی میکنند و خواهرش چند ماه قبل از این حادثه به ایران برگشته بود.
وقتی این زن مورد بازجویی قرار گرفت، گفت: برادرم هیچوقت ازدواج نکرد و از
خانواده جدا نشد. او حدودا 65ساله بود و بیشتر با دوستانش رفتوآمد
داشت. من و برادرم در مغازه با هم شریک بودیم.
چند سال قبل با توجه به اینکه بچههایم در آمریکا زندگی میکردند، من
مغازه را به برادرم سپردم و از ایران رفتم. قرار شد او مغازه را اداره کند و
هرماه مبلغی سود به من دهد. بعد از اینکه به آمریکا رفتم متوجه شدم
بهطور چشمگیری درآمد مغازه کم شده است. برادرم نمیتوانست مغازه را اداره
کند. ما بر سر این مساله دچار مشکل شده بودیم اما اختلاف عمیقی بین ما
بهوجود نیامد تا اینکه من به ایران آمدم تا اختلاف حسابمان را حل کنم و
همهچیز تمام شود. در این مدت با هم در ارتباط بودیم اما نمیدانم روز
حادثه چه اتفاقی افتاد و او با چه کسی درگیر شد. ما هیچ درگیریای با هم
نداشتیم.
بازپرس پرونده در ادامه دستور داد همه تلفنهای یک ماه پایانی زندگی مقتول
مورد بررسی قرار گیرد و از دوستان او نیز بازجویی شود. پلیس از تعداد
زیادی از دوستان مقتول بازجویی و تماسهای تلفنی این مرد را هم بررسی کرد
اما هیچکدام سرنخ جدیدی به ماموران نداد. همه افرادی که مورد تحقیق قرار
گرفتند، گفتند مقتول مردی بسیار آرام بود. با هیچکس درگیر نمیشد،
همسایههایش هم از او شکایتی نداشتند و مرد قانونمندی بود. از سویی نحوه
قتل نشان میداد مقتول قربانی انتقامگیری شده است.
چند روز بعد از مرگ مقتول بود که پلیس متوجه شد فردی با همسایه مقتول
تماس گرفته و در مورد مرگ او سوالاتی پرسیده است. وقتی پلیس این تماس را
ردیابی کرد، متوجه شد فردی که تلفن زده جوانی 30ساله است که مدتی قبل نیز
با مقتول دوست بود. این جوان دستگیر شد و مورد بازجویی قرار گرفت اما گفت
از علت مرگ مرد طلافروش خبر ندارد. او گفت: ما سالها قبل با هم رفتوآمد
داشتیم و چون او مرد تنهایی بود، خیلی به خانهاش میرفتم. در این مدت در
خانه او با دختری آشنا شدم که از دوستانش بود و با هم رابطه داشتند.
وقتی
من و آن دختر با هم صحبت کردیم و من به او پیشنهاد ازدواج دادم با هم
ازدواج کردیم. مقتول هم مخالفتی نداشت و دشمنیای بین ما بهوجود نیامد.
بعد از آن من به شهرستان رفتم و در آنجا زندگی میکردم. بعد از مدتی چون
مادرم مریض بود به تهران آمدم. به پول احتیاج داشتم و میخواستم از مقتول
قرض بگیرم وقتی با او تماس گرفتم متوجه شدم فوت شده است. ماموران در این
شاخه از تحقیقات نیز به بنبست رسیدند و هیچکدام از سرنخهای پلیس برای
پیداکردن قاتل مرد جواهرفروش به جایی نرسید تا اینکه خواهر مقتول بهعنوان
تنها ولیدم او اعلام کرد با توجه به اینکه هیچ سرنخی وجود ندارد و
تحقیقات پلیس به بنبست رسیده، درخواست دارد دیه برادرش از بیتالمال
پرداخت شود.
این پرونده در نهایت برای تصمیمگیری به شعبه 74دادگاه کیفری استان تهران
فرستاده شد و درخواست خواهر مقتول بهزودی مورد بررسی قرار میگیرد.