شبکه ایران نوشت:
طبق آمارها در سال های اخیر درصد طلاق در کشور رشد چشم گیری داشته است. روان شناسان معتقدند که افزایش درصد طلاق علل مختلفی دارد. یکی از دلایل آن افزایش پویایی روانی افراد است.
روان شناسان معتقدند که بر خلاف نگاه سنتی حاکم در جامعه همیشه طلاق بد نیست و همیشه ازدواج خوب نیست. حتی گاهی طلاق را از ادامه زندگی بهتر می دانند. چرا که ازدواج خوب باعث سلامت جسمی و روانی افراد می شود و در مقابل ازدواج بد می تواند اثر مخربی بر سلامت جسمی و روانی افراد بگذارد.
جامعه شناسان نیز در بررسی علل طلاق، استقلال مالی زنان را یکی از عوامل موثر عنوان می کنند و معتقدند که در این صورت سیر طلاق، مثبت است. چرا که تعداد زنانی که به دلیل نیاز به حمایت، تحت هر شرایطی به زندگی زناشویی خود ادامه می دهند و دچار انواع آسیب های جسمی و روحی می شوند کم می شود.
اما آنچه که مدنظر ما است تجمل گرایی در برخورد با پدیده طلاق است. چیزی که این روزها از آن به جشن طلاق یاد می کنند و در مناطق شمالی شهر تهران شاهد گسترش آن پدیده نوظهور هستیم. پدیده ای که تحت عنوان روشنفکری سال هاست در کشور ما جولان می دهد.
جشن طلاق
تجسم کنید در یک باغ مجلل به یک مهمانی شام به جشن و پایکوبی دعوت شده اید. همه می خندند و شادی می کنند. مهمان ها با گل و شیرینی و کراوات زده یکی پس از دیگری وارد باغ می شوند. وقتی از مناسبت می پرسید، جواب می دهند جشن طلاقه! چه احساسی به شما دست می دهد.
واقعاً چه احساسی به شما دست می دهد وقتی که می بینید خانواده ای برای فروپاشی زندگی فرزندشان به هر دلیل منطقی و غیر منطقی مهمانی شام می دهند و شاید بیشتر از مراسم عروسی هزینه می کنند. جالب تر این که خانواده و بستگان طرف مقابل نیز دعوت می کنند. من نیز مهمان یکی از این مراسم هستم. مهمان مراسمی که نادیده گرفته شدن هویت واقعی و فرهنگ ملی ایران در آن مشهود است. مراسمی که برگزاری آن در کشور ما نشانی از به بیراهه رفتن است.
پس از پایان مراسم با پدر خانواده به گفتوگو نشستم:
این جشن به چه مناسبتی برگزار شد؟
جشن طلاق و جشن آزادی دخترم بود.
چرا برای جدایی و طلاق به جشن و پایکوبی برخواسته اید؟
قصدم بالا بردن اعتماد به نفس دخترم است. او در این زندگی که دو سال طول کشید به شدت دچار آسیب روحی شده است. می خواهم به او بگویم که اتفاق مهمی نیفتاده است و این اتفاق برای هر کسی ممکن است پیش بیاید.
آیا اعتقاد دارید که فرووپاشی یک زندگی ناراحت کننده است نه خوشحال کننده؟
بله. اما غصه خوردن که فایده ای ندارد. دخترم باید خود را برای شروع یک زندگی دیگر آماده کند. ما برای آرامش او این کار را می کنیم.
با این نگاهی که شما دارید، اگر خدای نکرده یکی از اقوامتان فوت کند برای تقویت روحیه بازمادگان سورو سات راه می اندازید؟
این موضوع خیلی فرق می کند.
چه شد که به فکر برگزاری جشن برای منفورترین حلال خدا افتادید؟
یکی از دوستان ما در خارج از کشور از برپایی چنین جشنی خبر داد و گفت این جشن تأثیر روانی زیادی بر دخترت دارد.
آیا شما می دانید که فرهنگ ما با فرهنگ غربی ها متفاوت است و رسوم و فرهنگ آنها با ما متفاوت است؟
من هیچ فرقی بین آدم ها نمی بینم.
چرا از روان شناس و مشاور برای کمک به روحیه دخترتان استفاده نکردید؟
دختر من که روانی نیست. ضمن این که نمی خواهم خانواده داماد فکر کنند که دختر ما از لحاظ روحی دچار آسیب شده است.
(به خودم گفتم پس این جشن، یک لجباری و به نوعی روکم کنی است.)
برنامه بعدی شما بعد از این مراسم چیست؟
او را یک سفر به خارج از کشور می فرستم تا بفهمد که زندگی همچنان جاری است.
یعنی وقتی دخترتان از ماه عسل برگردد، این شکست را فراموش می کند؟
خیر ولی این مراسم به نوعی حمایت خانواده از او را اثبات می کند.
(توی دلم گفتم: پس این یک شادی مصنوعی است و شما فقط تظاهر به شادی می کنید.)
چگونگی برپایی جشن طلاق
در ایران برپایی جشن طلاق و جشن فروپاشی یک خانواده که برگزارکنندگان آن ادای روشنفکرها را درمی آورند در مناطق شمالی شهر روبه گسترش است.
در شرایط که برپایی مراسم ازدواج برای بسیاری از جوانها سخت و دشوار شده است، شاهد تجمل گرایی در برپایی این گونه جشن ها هستیم.
این مراسم نیز مانند سایر مراسم ها رسم و رسوم خاص خود را دارد. از کارت دعوت برای تشریف فرمایی مهمان ها گرفته تا کیک مخصوص به خود و چکش گل کاری شده همانند چاقوی مخصوص برش کیک در مراسم عروسی دیده می شود. البته با این تفاوت که از چکش برای خرد کردن حلقه ای که زمانی با نیت "حلقه پیوند بین دو نفر" خریداری شد استفاده می شود.
کمی تأمل لازم است
حال اگر حاصل ازدواج وجود فرزند یا فرزندانی باشد، آیا باز هم چنین جشنی برگزار می شود؟
اگر جواب آری است، نقش فرزندان در این مراسم چیست؟
آیا از آنها نیز می خواهیم در این بزم به جشن و پایکوبی برخیزند؟
آیا اگر ازدواج دومی صورت گیرد و منجر به طلاق شود، باز چنین سوروساتی به پا می شود؟
آیا فکر کرده ایم که رواج چنین رسوم نوبرانه و وارداتی چه خدشه ای بر فرهنگ ایرانی ما وارد خواهد کرد؟
آیا غم و شادی مفهوم واقعی خود را از دست داده اند که اینچنین هورا سر دادن ها و کف زدن ها را در چنین مراسمی شاهد هستیم.
اینا به خاطر کوته فکری و تازه به دوران رسیدگی و اقتصاد دلالی است که پولهای باد آورده را به خانه ها برده.. پول حرام همینه
البته شايدم اينقدر احمق بودي كه از همون روز اول ازدواج، بخاطر عقدههاي شخصي از دوماد يا خانوادهش، بنا رو بر فروپاشوندن زندگي دخترت گذاشتي و بعد از 2 سال جشن موفقيت خودت رو گرفتي.
خطاب به همه مخاطبين روشنفكر فرارو عرض كنم كه شك نكنيد جشن طلاق ذرهاي از آلام روحي مطلقين نخواهد كاست و صرفا فنر نفرت رو در اونها جمع ميكنه و از فرداي همون روز اين فنر باز شده با روح و روان شما كاري ميكنه كه زندگي قبليتون آرزوتون بشه.
زمانی با فرهنگ و سنتهای مختلف ایرانی زدییت و مخالفت میشده و میشود چه انتظاری است که مردم بدنبال این گونه رسم و رسوم عجیب و قریب (از نگاه ما اکثریت ایرانیها) نروند.
بانک برای دادن دسته چک از 50 بانک استعلام می کند و جواز کسب می خواهد و .....ولی محضر و قانون برای فردی که تمام تبارش 100 میلیون ندارد 1000 سکه طلا یا میلیارد تعهد مالی می نویسد
کی باید درستش کند و ....
1. به لحاظ تاریخی چنین کاری یعنی جشن گرفتن برای جدایی یک زوج امری مسبوق به سابقه نیست. در اغلب موارد جدایی ناراحتی طرفین را در پی داشته و در حالات خاص طرف یا طرفین جدایی را نقطه پایانی بر یک فرایند رنج آور میدانسته است و از این بابت احساس آسودگی خاطر میکرده است گواینکه مسئله فرزندان حاصل از ازدواج تا لحظه آخر عمر آنان را همراهی میکرده است.
2. به لحاظ بین المللی نیز برگزاری جشن برای جدایی امری پذیرفته نبوده و به بخشی از فرهنگ غالب هیچ ملتی تبدیل نشده است.
3. از لحاظ منطقی نیز برگزاری جشن برای جدایی دچار اشکال است.اگر فرضا ازدواج طرفین بدون تمایل هیچیک از آنان و مستقیما زیر فشارهای خارج از میل زوج و زوجه صورت میگرفت، میشد تصور کرد که برگزاری جشن اختتامیه آن وجهی از منطق در خود داشته باشد. ولی با یک جستار ساده میتوان دریافت که اغلب کسانیکه جشن طلاق می گیرند همانانند که به گاه ازدواج روی لیلی و مجنون را از شدت ابراز عشق سفید کرده اند.اگر ازدواج را می پذیریم و از بابت آن خوشحالیم چون تصور می کنیم نیمه گمشده خود را یافته ایم، برگزاری جشن و دعوت میهمان برای آن برای آن است که به بقیه بگوییم اشتباه کرده ایم؟ وقتی میخواهیم اعتراف به اشتباه کنیم منطقی است که برای آن دهل بزنیم؟
4. به لحاظ اخلاقی باید موضوع را از منظر خانواده بعنوان سلول بنیادین اجتماع نگریست. در جامعه ای که نهاد خانواده قویتر است قدرتمندتر است و سایه اقتدار خود را بر سایر جوامع می گستراند. اگر امروز در آمریکا قداست خانواده به شدت ترویج میشود و اموری مانند خیانت و دروغ در محصولات فرهنگی نظیر فیلمها به شدت مذموم نشان داده میشود چندان غریب نیست زیرا آمریکاییان دریافته اند که حفظ مقام اول در ملل پیشروی دنیا جز با اتکا به جامعه ای قدرتمند و لاجرم خانواده قدرتمند امکانپذیر نیست. متضاد این مسئله نیز در اروپا مشخص است که با تضعیف نهاد خانواده، ترویج روابط جنسی نامحدود، جایگزینی حیواناتی مانند سگ و گربه بجای اعضای خانواده اقتدار جامعه با سرعتی حیرت آور رو به تضعیف و نهادهای اجتماعی دچار خلاء کارکرد شده اند. وضعیت فعلی اقتصاد اروپا با محوریت پوشش بیمه بجای کارآفرینی در کنار وضعیت نابسامان نهاد خانواده اغلب این کشورها را در معرض تهدیدهای جدی از بابت چشم انداز آینده شان قرار داده است. اصلا تعجب انگیز نیست که مطابق آمار سازمان ملل، سهم اقتصاد اروپا از اقتصاد جهانی که هم اکنون حدود 30 درصد است تا سال 2025 به حدود 9% سقوط خواهد کرد. یعنی جوامع اروپایی توان آنرا ندارند که برتری خود را حفظ کنند و دلیل انهم جز این نیست که با تضعیف نهاد خانواده و رشد مهاجرت، در آینده اصلا شاید چیزی به نام جامعه مفهوم مشخصی در اروپا نداشته باشد(اگر اکنون داشته باشد)
5. ایران و جامعه ایرانی از آنجا که در مرحله گذر از کارکردهای سنتی به اصول زندگی مدرن قرار دارد خود به خود مستعد تغییر در فرم و محتوای ارزشهای خود است.این تطور گاهی شکل اعوجاج به خود می گیرد و به ضد فرمهایی مانند جشن طلاق خود را نمایش میدهد.ایکاش همه تغییرات معوج همانند جشن طلاق بودند که در بهترین حالت تنها بخش بسیار کوچکی از جامعه ایران حامی آنهاست(اغلب نو کیسگانی که تازه به پول رسیده اند و در خلاء فرهنگ نداشته خویش، دست به ابداع چنین مراسم عجیب و غریب و مهوعی میزنند که به شخصه مرا به یاد جشن زامبی ها می اندازد). درد آن است که اعوجاج فرهنگی هم اکنون در اشکالی بسیار حاد نظیر ریزش قبح قتل و جنایت و خیانت و ... در سطحی بسیار وسیعتر از آنچه به نظر میرسد در حال قربانی گرفتن است.
راستی برای مهندسی فرهنگی چه کردیم؟چند درصد مشکلات را حل کردیم و چند درصد را با پاک کردن صورت مسئله از سطح به اعماق فرستادیم؟ کارکرد ما در همه این سالها در بحث فرهنگی محدود به گشت ارشاد و حرکات کماندویی برای واژگون کردن دیشهای ماهواره!! و تفکیک کلاسهای دختران و پسران و نظایر این بوده است! شرم باد بر کسانیکه کوچکترین بضاعتی برای اداره یک کیوسک روزنامه فروشی نداشتند اما علم مدیریت جهان برافراشتند. شرم باد!
حداقل من اگه جدا بشم جشن میگیرم...
زندگی نیست که.... فلاکته. هر روز دعوا، دعوا، دعوا
گیر یه آدم نفهم افتادم...
این آدمها شجاعت پذیرش اشتباهشان را ندارند و مدام میخواهند ثابت کنند که اشتباه نکرده اند و وضعیت پیش آمده تقصیر کس دیگری بوده است.
. حالا من نميگم طلاق خوبه و قطعاً هم خوب نيست ولي خبرنگاري هم يك حرفه است و هر سئوالي شايسته يك مصاحبه نيست.
امیدوارم تعداد این آدمای بافرهنگ بالا بره.
این کار ادای روشنفکری در آوردن نیست و نویسنده این مقاله بهتره یه مقدار دید خودشو گسترش ده