صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۱۵۵۸۶۶
تاریخ انتشار: ۱۴:۲۳ - ۲۰ تير ۱۳۹۲
صادق ملکی، کارشناس و تحلیل گر مسایل استراتژیک در یادداشتی برای دیپلماسی ایرانی، با اشاره به تفاوت نقش نظامیان در ترکیه و مصر معتقد است که مصر هنوز باید زمان زیادی برای رسیدن به مرحله جایگزینی نهادهای سیاسی بجای نهاد نظامی طی نماید.

این یادداشت به این شرح است:
نزدیک به یک قرن انتظار، زمانی طولانی است تا یک رویا به واقعیت بپیوندد. پیروزی محمد مرسی در انتخابات 2012 تحقق رویایی بود که اخوان المسلمین سال های زیادی را برای آن هزینه نموده بود.با سقوط مرسی، امروز اگر این رویا بر باد نرفته باشد از نوستالوژی تاثیرگذاری چون گذشته دور شده است.

به نظرمی رسد تبعات معنوی سقوط مرسی سنگین تر از ابعاد دیگر تاثیرات این تحول مهم می باشد. مرسی در نتیجه یک اخطار 48 ساعته و با کودتای مدرن سقوط نمود تا بار دیگر نه تنها به مرسی بلکه به همه رهبران سیاسی جهان، خصوصاً خاورمیانه یادآوری نماید که  عرصه سیاست، عرصه تمامیت خواهی، تکروی و حرکت در مسیر سیاه و سفید نبوده بلکه  صحنه حرکت و عمل در میدان خاکستری است.

مرسی فراموش نموده بود  که رای 52 درصد مردم را دارد و 48 درصدی که به او رای ندادند نیز مردم مصرند. تکیه او به قانون اساسی که 67 درصد از 33 درصد مشارکت کنندگان به آن رای داده بودند نمی توانست نقطه قابل اتکا و در نگاهی مشروع باشد.

مرسی توجه نکرد در حوزه میدانی موفقیت تئوری سیاسی اخوان بستگی به موفقیت اقتصادی دارد و شکست اقتصادی مقدمه شکست سیاسی است. او نه تنها با دغدغه آزادی مردم همراه نشد بلکه به دغدغه نان که دغدغه آنی مردم بود نیز توجه نکرد.

انتظاری نزدیک به یک قرن برای به ثمر نشستن یک تفکر، انتظاری طولانی است. همفکران مرسی در ترکیه با آگاهی به این امر بود که امروز توانسته اند با اقتصادی موفق بر همه بحران های سیاسی غلبه یابند و کماکان پیش بینی ها بر آن است که در انتخابات پیش رو آنان کماکان پیروز خواهند بود.

اگرچه یکسال زمان کوتاهی برای ارزیابی عملکرد مرسی است، لیکن مرسی نه در سیاست داخلی و نه در سیاست خارجی کارنامه ای موفق از خود ارائه نداد.

اقتصادی که کماکان درگیر رانت ها، ارتشا و فساد بود، نه تنها سبب کاهش بیکاری و تورم نگردید، بلکه ازحل  مسائل کوچک تری چون قطع برق و تامین نان و سوخت نیز عاجز ماند. مدیریت ضعیف مرسی به صنعت گردشگری و کشاورزی به عنوان ستون فقرات اقتصاد نیز صدمه ای جدی وارد نمود.

جامعه فرهیخته مصر با نماد  الازهر، هیچ همخوانی با تفکر سلفی – تکفیری نداشت و از دیرباز مصر بر خلاف عربستان تبلور تساهل مذهبی بود که ماندگاری قبطیان حاصل آن بوده است.مرسی به جای آنکه سمبل وفاق و آشتی ملی باشد با ایجاد بستر باب جهاد، زمینه ای مناسب  برای حمایت از تقویت جریان سلفی گشود. مرسی خود، مصر و اخوان تساهل گرا را در چنبره دیدگاه تنگ نظرانه مذهبی گرفتار نموده  و کشتار قبطیان و شیعیان حاصل این نگاه بود.

بسیاری ورود ارتش به مناقشه مخالفان و موافقان مرسی را تقبیح نموده و اعلام داشته اند که کودتای خوب و بد نداریم و دخالت ارتش را مصداق کودتا نامیده اند. کودتا ها  در نگاه آزادی خواهان و نگاه توسعه گرا امری قابل پذیرش نیست و  سکوت گنندگان در قبال کودتای مصر نیز به این امر واقفند. اما مصر  شرایط خاصی دارد که هنوز آدرس سازوکارهای خروج از بن بست سیاسی را نه انتخابات بلکه ارتش نشان می دهد.

آنانی که با شرایط بومی مصر آشنایی دارند می دانند که مصر با توجه به تنوع قومی – مذهبی و تشتت آرای سیاسی که دارد اگر در دام درگیری های دو قطبی گرفتار می آمد خطر جنگ داخلی می توانست هزینه های سنگین  و غیرقابل جبرانی به این کشورتحمل نماید. ورود ارتش به عنوان نهادی قدرتمند که دارای نظم و سازماندهی است، عامل حفظ نظم و امنیت بود و دخالت نظامیان از این دریچه قابل تحلیل است. درست است که در دمکراسی ها بن بست وجود ندارد و برگزاری انتخابات راهکار خروج از بن بست است اما نه مرسی علامتی به رضایت به تحقق این امر نشان داد و نه مخالفان بر طی این مسیر تاکید نمودند.  دمکراسی در مصرمولودی جدید است و همگان واقفند که دمکراسی حاصل یک روند طولانی بوده  و مصری که  با مفهوم دمکراسی تازه آشنا شده، تا نهادینه شدن آن باید زمان زیادی طی نماید.

البته خطری که تحولات و اقدام ارتش مصر داشت جایگزین  شدن فشار میدانی بجای صندوق های رای است. در منطق سیاست و زمام داری  نباید زورآزمایی خیابانی عامل تغییر قدرت گردد. در صورتی که این شیوه رویه گردد، مصر هیچگاه روی ثبات و آرامش را نخواهد دید. برای گذر مصر به دمکراسی،  باید هرچه سریعتر ابزارهای کارآمد دمکراتیک در مصر نهادینه گردد.

ارتش در کشورهایی چون مصر، ترکیه ، کره جنوبی .... فارغ از اینکه از جایگاه ملی و مقبول برخوردارند نهادی توسعه گرا بوده و عملکرد تاریخی آنان از عوامل مهم آشنایی مردم این کشورها با مدرنیته و مظاهر آن بوده است. محبوبیت و مقبولیت ارتش مصر در نزد مردم این کشور فارغ ازاینکه حاصل سه جنگ ملی – عربی  با رژیم صهیونیستی بوده است، حاصل جایگاهی است که در جامعه مصر نقشی توسعه گرا داشته است. جایگاه ناصر به عنوان قهرمان ملی و موسس مصر نوین تبلور جایگاه تاریخی نظامیان در ساختار قدرت است. نظامیان مصر در تحولات سه سال اخیراین کشور بسیار هوشمندانه  و حرفه ای عمل نموده و با آنکه درتحولات در سایه بودند، با بازتعریفی نقش خود و درک صحیح از معادلات خارجی و داخلی همچنان مهمترین فاکتور قدرت در معادلات باقی ماندند. البته در اینکه ارتش مصر در کنار ملاحظات سیاسی، امنیتی کلان مردم مصر، ملاحظات اقتصادی و برخورداری از رانت ها را برای این نهاد  مدنظر دارد شک و تردیدی وجود ندارد. نکته آن است که نهاد سیاسی در مصر از قابلیت نهاد ارتش برخوردار نیست و رسیدن نهاد سیاسی به قابلیت مطلوب به زمان نیاز دارد. پروسه بلوغ و توسعه نهاد سیاسی در ترکیه طی شده و امروز با نهادینه شدن احزاب و حمایت نظام بین الملل از روند انتقال قدرت از نظامیان به سیاسیون در ترکیه، ارتش از جایگاه راس هرم به جایگاه فرمانبر تنزل نموده است. مصر هنوز باید زمان زیادی برای رسیدن به مرحله جایگزینی نهاد سیاسی بجای نهاد نظامی طی نماید.

در سیاست خارجی، مرسی نه تنها کمپ دیوید را تائید نموده و به صدور گاز به رژیم صهیونیستی پرداخت، بلکه با قرار گرفتن در کنار قطر و ترکیه عملاً دربحران سوریه در مقابل جبهه مقاومت قرار گرفته به جنگ با آن پرداخت.

در فشار به جبهه مقاومت در سوریه، مثلث مصر، قطر وترکیه نقش مهم و اساسی داشته است. مصر با حمایت از سلفی های تکفیری از طریق فتوای شیوخ سلفی نقش حامی معنوی، قطر با حمایت های مالی و ترکیه با حمایت های سیاسی، نظامی نقش لجستیکی نه تنها در تعضیف دمشق بلکه در تقویت گروههای سلفی ایفا نمودند و این محل نگرانی غرب شد. برخی بر این باورند که میان تظاهرات ترکیه به بهانه گزی پارک و تغییرات قطر و تحولات مصر ارتباط وجود دارد و نظام بین الملل با دست داشتن در این تحولات، خواسته است به تنبیه و تنظیم رفتار این سه کشور در قبال گروه های تکفیری بپردازد.

خطای استراتژیک مرسی در نگاه به جهان اسلام  گرفتار شدن در دام هلال شیعی بود که ناشی از نگاه مذهبی او بود. مرسی غافل از این نکته بود که هلال شیعه در دایره اهل تسنن است و سمبل آن ایران،  بیشترین هزینه ها را برای فلسطین و حماس سنی پرداخته و می پردازد.  نگاه زاویه دار مرسی  سبب شد علیرغم ارسال علائم مثبت از سوی ایران به وی، رئیس جمهور اخوانی نگاهی سرد به ایران داشته و ازعراق و حزب الله نیز دور گردد.

گرفتار شدن مرسی در نگاه تنگ نظرانه مذهبی عامل چالش با سوریه، عدم نزدیکی به ایران و از نظری ترجیح دشمن صهیونیستی بود که ضربه ای سنگین نه به او و اخوان بلکه به اندیشه ای زد که سال ها تحقق آن یک رویا بود. اخوان در بستری نامناسب، بدون آمادگی، کادرسازی و با رهبری و عملکردی ضعیف به قدرت رسید تا سال ها به حاشیه رانده شود. نقش و بازی خردمندانه عوامل داخلی و خارجی در این روند قابل تعمق و محل عبرت است. امروز در مصر رویایی در حال مرگ است که اگر با تنفس مصنوعی نیز احیاء گردد، دیگر رویای سابق نخواهد بود.
ارسال نظرات