اين روزها كه هنوز احمدينژاد نرفته و روحاني نيامده فرصت بيبديلي براي طرح خواستههايي است كه با ثبات و استقرار دولت جديد ديگر حرف زدن از آنها سخت خواهد شد و جالب اينجاست كه در چنين روزهايي بيشتر از آنكه به مقوله سياست و اقتصاد پرداخته شود فرهنگ و آينده وزارت ارشاد است كه همه توجهها را به خود جلب كرده است.
عدهيي با اين نيت كه فرهنگ را همچنان زير چتر سياست نگه دارند وارد گود شدهاند و عدهيي ديگر در آرزوي اينكه فضايي تازه براي تنفس آن ايجاد كنند. اما دولت روحاني قرار است دولت اعتدال باشد و در كشور ما آدمهايي كه با اين نام شهرهاند زياد نيستند، يكي از آنها محمدعلي زم است. او اعتدال را فقط نقد چپ و راست نميداند بلكه اين مفهوم را در سراسر دوران مسووليت خود زندگي كرده است. به همين دليل بيش از آنكه محبوب سياسيون باشد مورد علاقه فرهنگيهاست.
زم براي آنها يادآور دورهيي است كه فرهنگ براي ماندن به سياست باج نميداد. 20 سال مسووليت او در حوزه هنري مترادف است با به كارگيري انواع افكار و سليقههايي كه امروز هر كدامشان در دسته و جناحي متفاوت قرار گرفته اند اما نقطه اشتراكشان اين است كه همه در حوزه هنري نامآور شدهاند. در ادامه گفتگوی "اعتماد" با محمد علی زم را می خوانیم:
شما چند سال پيش در جلسه شوراي شهر اول تهران دو، سه خبر جنجالي مطرح كرديد كه واكنشهاي زيادي برانگيخت. همه بر سر اين صورت مساله با شما دعوا كردند كه چرا مسائل را علني كردهايد. اما نديدم كسي به فكر حل مساله افتاده باشد. اتفاقا از شرايط و قراين پيداست كه بر آن مسائل و آمارها اضافه شده، كم نشده. اما تا توانستهاند همه صورت مساله را پاك كردهاند. شما نشانهيي براي حل اين مسائل ديدهايد؟
به نظر من اين مساله، مساله همه كشورها و جوامعي است كه دچار سياستزدگي شدهاند و سياست بر همه شؤون فرهنگي، اجتماعي، اقتصادي و تربيتيشان سلطه پيدا كرده است. آن گفتههاي من كه در واقع بد نيست مقدماتش را مرور كنيم اولا در جلسه غير علني شوراي شهر تهران و ثانيا با نيت جلبتوجه اعضاي آن گفته شد. البته آن شورا متعلق به جريان اصلاحطلبي بود و اصلاحطلبان در آن شورا راي اكثريت را داشتند اما با الويري كه او هم اصلاحطلب بود دچار درگيري شديد بودند تا حدي كه دو دستگي بلكه چنددستگي پديد آمده بود و اعضاي شورا را برآن داشته بود تا در جلسات علني دست به افشاگري عليه يكديگر و شهردار منتخب بزنند و در واقع اين شورا كاركردش را از دست داده بود و ديگر هيچ خاصيتي مترتب بر اين شورا نبود و كمكم حرف انحلال شورا حتي در مجامع اصلاحطلبان مطرح شد.
ما بعد از گذشت دو دهه از پيروزي انقلاب اسلامي توانسته بوديم كه با جريان دوم خرداد شوراها را كه سالها معطل مانده بود محقق كنيم اما شوراي تهران دچار اختلاف دروني بلكه اختلاف درون حزبي شد كه همهچيز را متلاشي ميكرد. آن ايام اگر يادتان باشد دعواهاي جدي و عجيبي در شورا و بعضي قسمتهاي شهرداري وجود داشت. در بخش فرهنگي شهرداري آقاي واعظي به نمايندگي از جناح راست يك طرف بود و آقاي ارگاني به نمايندگي از جناح چپ طرف ديگر. اينها نتوانستند بر سر مسائل فرهنگي شهر تهران تفاهم كنند و خيلي زود كار به درگيري كشيد و از بالاي فرهنگسرا روي سر مخالفين قير ميريختند و با چوب و چماق و زندان عليه هم فعاليت ميكردند.
صبح فرهنگسرا در اشغال يك عده بود و شب در اشغال عده ديگر. من بعد از دعواي چند ماهه اينچنيني مسووليت سازمان فرهنگي و معاونت اجتماعي شهرداري را پذيرفتم. به ذهنم رسيد كه دعواي راست و چپ در شهرداري بدل به دعواي چپها در شورا شده است. طبيعتا معلوم بود كه اگر شورا يكدست باشد باز هم اختلافات دروني شكل ميگيرد. متاسفانه همه غافل بودند از اينكه شهرداري تهران چه نهاد فراگير و وسيعي است براي خدمترساني. آن زمان در تهران مناطقي بود كه مردم امنيت نداشتند.
من اطلاعات اجتماعي و فرهنگي تهران را داشتم. تصميم گرفتم بروم با اعضاي شورا صحبت كنم و بگويم اين شهر دچار پوسيدگي و بدبختي است. شما مسوول شدهايد شهر را درست كنيد نه اينكه بر سر ميراث آن دعوا كنيد. آن آمار و گفته من متاسفانه از جلسه غير علني درز كرد و منتشر شد و به جاي اينكه تبديل به پايه بررسي و پژوهش شود دستاويزي براي چپ و راست شد تا به من حمله كنند چون از آن حرفها احساس خطر كرده بودند. جريان راست اسم اين را سياهنمايي فرهنگي و اجتماعي گذاشت و با من و روزنامههايي كه به آن پرداخته بودند برخوردهاي تندي كرد.
جريان چپ هم كه دولت دستش بود نگران اين بود كه دولت مسوول لااباليگريها معرفي شود. من آن روز با يكي از بزرگان وقتي بحث كردم گفتم كه من هيچ كدام از اين دو نيت را نداشتم؛ من خودم يكي از مسوولان فرهنگي كشور بودهام و اينطور نبوده كه بخواهم خودم را كنار بكشم و سياهنمايي كنم يا اينكه جريان اصلاحات را باعث و باني اين آسيبها ذكر كنم بلكه اين يك حقيقتي است كه از زمان شاه وجود داشته و ناديده گرفته شده و در سالهاي بعد از انقلاب هم همواره باطنش ديده نشده و ظاهرش هم هميشه با نگرش سياسي ارزيابي شده است.
گفتم بايد از اين نگاه سياسي در بررسي مسائل فرهنگي و اجتماعي بكاهيد و فرهنگ را با ديدي فرهنگي نگاه كنيد. ضمن اينكه ما مدعي هستيم انقلابمان فرهنگي است و بايد به همه امور از جمله سياست با عينك فرهنگ نگاه كنيم. عين همان جمله معروف «سياست ما عين ديانت ما و ديانت ما عين سياست ماست». ديانت يعني تمام فرهنگ. اما در عمل و در آنچه اتفاق افتاده كجاي اين سياست فرهنگي بوده؟ كجا با منظر فرهنگي به سياست نگاه شده؟ هدف من از بيان آن مسائل اين بود كه به مسوولان و به اعضاي شورا بگويم كه مسائل فرهنگي و اجتماعي را با عينك سياسي نبينيد. اينكه يك روزي ما ميخواستيم سياست و اقتصاد را هم با نگاه فرهنگي ببينيم، پيشكش، اما ديگر مساله طلاق، مواد مخدر، اشتغال، بيكاري، رابطه دختر و پسر، بدحجابي، مواد مخدر و... را سياسي نبينيد. اينها سياسي نيستند بلكه اجتماعياند.
شما موفق شديد به منظورتان برسيد؟ آيا آن صحبتها نتيجه مورد نظر شما را به دنبال داشت؟
من موفقيت خودم را در اين نميديدم كه با اهل سياست چالش كنم. در حدي كه امكان داشتم ميخواستم طرح موضوع كنم كه كردم. در همين حد كه واكنشهايي در پي داشت و در صدها صفحه مطلب به اين موضوع پرداختند و از آن به بعد كمي موضوع اجتماعي ديده شد و اين برايم بس بود. پيش از آن اعتياد جرم محسوب ميشد اما زير سايه طرح مكرر اين بحثها به جايي رسيد كه معتاد بيمار شناخته شد نه مجرم. مساله اعتياد با قاچاق متفاوت اعلام شد. خيليها فهميدند سستي و ضعف بنياد خانواده كه منجر به طلاق ميشود امري نيست كه به استكبار نسبت دهيم. امريكا و انگليس زير گوش زن و مرد ما نميخوانند كه از هم جدا شويد. اينها مسائل اجتماعي هستند. همان زمان من پيشنهاد كردم چرا وزارت كشور نبايد معاونت اجتماعي داشته باشد؟ طبيعي بود كه وقتي فقط معاونت سياسي در وزارت كشور وجود داشته باشد تمام آسيبهاي فرهنگي و اجتماعي با نگاه سياسي نگريسته شود. اما به نظرم بعد از همين سر و صداها بود كه مسائل اجتماعي هم ديده شدند. بسياري از نهادهاي بالا و پايين جامعه رفتند به اين سمت كه مباحث اجتماعي را از سياسي جدا كنند اما اينكه چقدر موفق شدند نميدانم.
الان براي انتخاب گزينه وزارت ارشاد دولت آقاي روحاني وقتي نگاه ميكنيم ميبينيم شخصيتهاي فرهنگي كه پتانسيل وزير ارشاد شدن داشته باشند بسيار كم هستند. چرا؟
اين موضوع هم بر اساس همان صحبت نخست من است و معلول اين است كه ما همهچيز را در كشور سياسي كردهايم و سياسي ديدهايم. لذا وزارت فرهنگ و ارشاد هم سياسي ديده ميشود. ميگويند كه در كابينه هر كس مسووليت گرفت از آن تلقي عرفي و اجتماعي اين است كه سياسي است. برخي به من ميگويند تو سياسي هستي. دليل را كه ميپرسم ميگويند بيست سال در حكومت بودهيي. ميگويم من كجاي حكومت بودهام؟ جواب ميدهند فرقي نميكند؛ همهاش از دم سياسي است. از نظر عدهيي حوزه مسائل فرهنگي، هنري و آموزش هم سياسي است و تلقيشان از وزارت فرهنگ و هنر هم تلقي سياسي است.
اما الان نسبت به آن دوران هم وضعيت فرق كرده، ما 8 سالي را سپري كردهايم كه نهادهاي نيم بند هم تعطيل شدهاند. نمونهاش وضعيت بسيار نامناسب مطبوعات و سينما و فرهنگ است. بخشي از آن هم شايد به دولت ربطي نداشته باشد. حالا شما با روي كار آمدن دولت روحاني چه افقي را پيش روي فرهنگ كشور ميبينيد. اساسا فكر ميكنيد اين دولت توان بازسازي نهادهايي را كه تخريب شدهاند دارد؟
اين يك وظيفه فوقالعاده و يك تكليف جديدي است كه بر عهده بخش فرهنگي دولت ميگذاريد. اولا بايد ديد اين تكليف امكان تحقق دارد يا خير. دوم اينكه بايد ديد اساسا رييس دولت از وزارت فرهنگ چنين توقعي دارد يا خير و سوم اينكه بايد ديد آن وزارتخانه بضاعت انجام چنين كاري را دارد يا خير.
اشتباه اصلاحطلبان اين بود كه مطالبات فرهنگي و اجتماعي را طعم و رنگ سياست دادند و بعد شايد ناخواسته، وزارت فرهنگ و ارشاد را تبديل به ابزار سياسي كردند و مطبوعات و سينما ابزار سياسي شد
اين 30 ساله كشور يا دست راست بود يا چپ. به همين دليل هم همه عملكردها منسوب به اين دو جريان شده است. در همه دورهها با معتدليون چندان منشأ اثر نبودهاند
ما مقابله را بايد كنار بگذاريم. مفاهمه كنيم. من مقصر را اهل فرهنگ و هنر ميدانم. اهل فرهنگ و هنر خيلي زود براي ورود به سياست پا دادند. مثل نديدبديدها تا فضا را باز ديدند همه به ميدان سياست هجوم آوردند
اين بايد يك باور ملي شود و در سطوح بالاي نظام همه بايد توافق كنند كه فرهنگ تحولساز بقيه بخشها شود. من ترديد دارم كه الان جاي حرف زدن براي چنين مسائلي باشد. ما بايد در اولويت نخست دنبال اين باشيم كه فرهنگ را از زير چتر سياست بيرون بياوريم. ما بايد كاري كنيم با دستگاه فرهنگي سياسي رفتار نكنند. برخورد سياسي آميخته با برخورد امنيتي است و به محض اينكه با يك فعل سياسي نامطلوب مواجه شوند بلافاصله آن را به حوزه برخورد امنيتي ميسپرند و اين همان خطاي بزرگ است. مقولات فرهنگي بايد فرهنگي ديده شوند. اگر بحران و اشكالي هست راهحلش بايد با ابزار فرهنگي صورت پذيرد. به همين دليل است كه بعضي موضوعات بسيار ابتدايي فرهنگي تبديل به معضل سياسي و امنيتي شده و ما را گير انداخته. موضوعاتي كه راهحلهاي سادهيي داشتند حالا به مسائل امنيتي و سياسي بدل شده و حل و فصلشان سخت و هزينهبر و دشوار شده است.
ميشود يك مثال ملموس براي اين مساله بزنيد؟
بدحجابي، مواد مخدر و از اين قبيل. يك روزي چنان با مواد مخدر برخورد سياسي شد و به استكبار جهاني گره خورد كه اين نكته كه مواد مخدر مثل هر چيز ديگري يك عرضهيي است كه موفقيت آن در ميزان تقاضايي است كه وجود دارد، رها شد. اگر براي كالايي تقاضا نباشد قابليت عرضه پيدا نميكند. ما بايد ابتدا سوالات اساسي در اين باره را جواب بدهيم: تقاضاي مواد مخدر به چه دليل به وجود ميآيد؟ آيا اين تقاضا جسمي است يا ذهني و حسي؟ ذهنهاي مردم گاهي به قدري درگير موضوعات ساده و ابتدايي است كه از درون به هم ميريزند.
يك فرد عادي قادر نيست اين همه مساله را در زندگياش تحمل كند. فرض كنيد ذهن پدر يك خانواده كه به اندازه يك فنجان گنجايش دارد، ما به اندازه يك كتري –يا بيشتر- در آن مساله و دغدغه و گرفتاري و پريشاني بريزيم. خب معلوم است كه اين فرد به لحاظ ذهني نميتواند همه اينها را تحمل كند. بايد دست به يك كاري بزند. ميگويد ميخواهم خودم را بيخيال كنم تا بتوانم زندگي كنم. ميخواهم مسالهام را حل كنم. حل مسالهام به آرامش ذهنم بستگي دارد. اين براي آرام كردن ذهنش از سيگار شروع ميكند و... يا اينكه مواد مخدر را يك نياز جسمي به حساب بياوريم. خاصيت مواد مخدر گرمابخشي است. هر كسي كه براي دفعه اول سراغ آن ميرود با نيت معتاد شدن نميرود. حتما دچار نوعي سردي و خشكي است كه نياز به گرما پيدا ميكند. جامعه ما به دلايل گوناگوني نسبت به وضعيت جسمياش غافل است. سالهاست كه بر خوراك اين مردم نظارتي نيست. غذاهاي متداول نيازهاي جسمي ما را برطرف نميكنند. انرژيهاي مورد نياز آدم را فراهم نميآورند.
همين الان 100 غذا اسم ببريد تا من براي شما ثابت كنم 90 تاي آن خشك و سرد است. جامعهيي كه براي غذايش هيچ برنامهيي ندارد براي غذاي روحش هم به طريق اولي برنامه ندارد. استرس سرمازاست. جامعهيي كه ترافيك دارد ايجاد عصبيت ميكند. عصبيت سردي و خشكي ميآورد. (ضمن اينكه خودش هم معلول سردي و خشكي است.) آدمي كه نيازمند گرم كردن خودش است سراغ مواد مخدري ميرود كه گرمابخش است. به لحاظ حسي هم همينطور است. جامعه ما دچار احساسهاي نامطلوب زيادي است. مثلا ميبيند ماشين يك گربه را له كرد و رفته يا در بزرگراه جنازه سگ و گربه ميبيند اينها همه به لحاظ احساسي جامعه را منفي ميكند.
حرف زدن و روابط اجتماعي ما درست نيست. احساس ما سرد و مكدر شده است. يك روزي اگر نزاعي درميگرفت مردم ميرفتند دو طرف را جدا ميكردند الان 50 نفر ميايستند و تماشا ميكنند و با موبايل فيلم ميگيرند. اگر كسي ميگفت كيف من را زدند مردم نگران ميشدند و به كمكش ميرفتند اما الان ميگويند طرف دروغ ميگويد. معلوم است كه در جامعهيي كه مردمش خشك و سرد باشند مواد مخدر حرف اول را ميزند. در پديده مواد مخدر تا موضوع تقاضايش را حل نكنيد، درست نميشود. اگر از خارج وارد نشود در داخل ساخته ميشود. دهها موضوع ديگر هم همينطور است. اگر اين مقولات را راهحل فرهنگي برايش پيدا كنيم مسائل قابل حل است. وزارت فرهنگ و ارشاد كه نه كل حوزه فرهنگ، هنر و آموزش بايد جدا از رفتار سياسي باشد.
سوال من هم همين است كه در چنين جامعهيي با چنين ويژگيهايي چه اتفاقي ميافتد كه الان به جاي بحث درباره وزارتخانههاي سياسي و اقتصادي همه دارند درباره وزارت فرهنگ بحث زيادي ميكنند. علت اين چيست؟ سابقه فرهنگ هميشه محل معامله بوده است. وزارتخانهيي كه محل معامله بوده، از چه بابت اهميت پيدا كرده؟
مي شود موضوع را از دريچه چشم عدهيي ديد كه براي تصاحب چنين مناصبي سر و دست ميشكنند. ممكن هم هست آدمهايي باشند كه براي دلسوزي فرهنگي تلاش ميكنند فرد مناسبي در وزارتخانه قرار گيرد. ابزارهايي در اختيار اين وزارتخانه است كه براندازي نرم و امثالهم از آن تلقي ميشود. همچنان كه در دورههايي از اين ابزار استفاده نامطلوب شد. مطبوعات كه ميتوانند ابزار فرهنگي باشند طي ساليان چنان سياسيشان كردهايم و آنقدر سادهانگارانه رفتار كردهايم كه منجر به اتفاقات تاسفبار تقابلي شد.
در چهار سال اخير با تغيير معاونت سينمايي گفتند ميخواهيم ژانر فيلمهاي سياسي را از فقر خارج كنيم. تصور كرديم كه ميخواهند فيلمهايي بسازند كه مسائل سياسي را تحليل كند و بينش دهند بعد ديديم خير! دوباره آمدند چهار تا فيلم ساختند كه درگيري جناحهاي سياسي را نمايش ميداد. بالاخره ابزاري در اختيار سينماست كه دوست دارند از آن استفاده كنند. مثال ديگر موسيقي است؛ موسيقي يكي از مسائل جدي بشري است. امروز بخش عظيمي از مديريت احساس و فرهنگ در دنيا از طريق موسيقي انجام ميشود و ما متاسفانه اين واقعيت را فراموش كردهايم و از آن غافليم. با موسيقي چگونه ميتوان مديريت انساني كرد؟ اينها را نميدانيم چون نخواستهايم موضوع را حل كنيم.
موضوع موسيقي امروز ما چون بر ما تحميل شده به آن تن دادهايم و لذا نگذاشتهايم سازوكارهاي درست موسيقي ملي، اسلامي در جامعه پايهريزي شود. ما در حوزه هنري هنرستان و مهدكودك و دبستان براي آن تاسيس كرديم تا از بچگي ذايقه بچهها را پرورش دهيم اما بعد از چند سال به اين عنوان كه حرام است آمدند اينها را تعطيل كردند و الان يك جرياني نگران از اين است كه اگر وزارت ارشاد دست خودشان نباشد ممكن است موسيقي شكل و شمايلي پيدا كند كه نامطلوب است.
در مورد كتاب هم همين نگرش وجود دارد؟
بله. فكر ميكنند مديريت در حوزه كتاب اگر به دست غير بيفتد چه اتفاقاتي ميافتد. يا مطبوعات مساله و ابزاري است كه اگر دستشان نباشد تبديل به عليه شان ميشود.
آيا ميشود پيروزي آقاي روحاني را مقدمهيي براي مقابله با اين نحوه تفكر دانست؟
مقابله چيز بدي است خصوصا در جامعه ما كه همه مسلمانيم و همه به جمهوري اسلامي راي دادهايم. مردم ولايت فقيه را قبول دارند و اين نوع حكومت را كارآمد و دلسوز ميدانند. با همه نواقص و مشكلاتي كه بر زندگي مردم تحميل شده مردم هنوز پاي نظام هستند و مصداقش همين انتخابات اخير است. اگر فرصت گفتوگوي بيشتري با مخالفان فراهم ميشد، ميديديم كه همان 98 درصد سال 58 در انتخابات هم ميآمدند. اگر اسلام ميخواهد حكومت كند بايد حق و حقوق غيرمسلمانها را و حق و حقوق كساني را كه نميخواهند مثل اكثريت زندگي كنند، رعايت كند. چرا ما امروز هر راي را به رخ دنيا ميكشيم؟ چون اثر داشته است. ما مقابله را بايد كنار بگذاريم. مفاهمه كنيم.
من مقصر را اهل فرهنگ و هنر ميدانم. اهل فرهنگ و هنر خيلي زود براي ورود به سياست پا دادند. مثل نديدبديدها تا فضا را باز ديدند همه به ميدان سياست هجوم آوردند. يك اتفاقي افتاد كه ممكن است هر هشت سال يكبار بيفتد. هشت سال دولت آقاي هاشمي بود كه به دليل بيتوجهي به مسائل فرهنگي و اجتماعي ديديم كه وضعيتي درست شد كه گروهي شروع به اذيت كردن بخش فرهنگ و هنر كردند. دولت آقاي هاشمي در تمامي حوزهها به جز فرهنگ و اجتماعي درست رفتار كرد اما سركوب نيازهاي فرهنگي خودش را در دوم خرداد نشان داد.
مطالبات دوم خرداد چه مطالباتي بود؟ تمامش اجتماعي و فرهنگي بود. بزرگترين اشتباه اصلاحطلبان اين بود كه اين مطالبات را سياسي ديدند و مطالبات فرهنگي و اجتماعي را طعم و رنگ سياست دادند و بعد شايد ناخواسته، وزارت فرهنگ و ارشاد را تبديل به ابزار سياسي كردند. مطبوعات و سينما ابزار سياسي شد. عدهيي نگاه كردند، ديدند افراط دوران سازندگي جاي خود را به افراط جديدي در دوران اصلاحات داد. به يكباره عدهيي برانگيخته شدند و دچار نگراني شدند و افراط و تفريطهايي پيش آمدند. نتيجه دوم خرداد چه شد؟ اگر درست مسائل فرهنگي را ديده بودند به اين غربتيگري كه در هشت سال گذشته رواج يافت، نميافتاديم.
جايگزين خاتمي، احمدينژاد نبود. او مولود نگاه كج و انحرافي به مسائل فرهنگي و اجتماعي بود. اينها با سنج و سينهزني و دهل آمدند و گفتند ما دولت انقلاب هستيم. مراجعه كنيد به سال اول دولت آقاي احمدينژاد ببينيد متاسفانه بزرگان درباره آن، چه حرفهايي زدند. يك دولتي آمد و چهار سال اقدامات و محدوديتهاي فرهنگي و اجتماعي و نديدنها و به روي خود نياوردنها بود.
ميخواستند مسائل فرهنگي را با تحليل سياسي و عمل امنيتي حل كنند. در چهار سال دوم فهميدند خيلي اشتباه كردند خواستند تصحيح كنند گرفتار ناشيگري شدند و راه تفريط پيمودند. حالا دولت تدبير و اميد آمده است. مردم ضمن اينكه دغدغه گراني و بيكاري و توليد را دارند اما باز نگران سرنوشت فرهنگي و اجتماعي نسلشان هستند. فرهنگ اكسيژن عمومي فطري است كه خدا نيازش را در وجود انسان قرار داده است. براي حفظ سلامت جامعه نيازمند فرهنگيم. براي تصحيح اغلاط سياسي هم نيازمند فرهنگيم و اين چيزي است كه بيش از دولتمرادن مردم احساس كردهاند و مطالبه ميكنند چون مردم در اريكه قدرت به فرهنگ و سياست نگاه نميكنند و تحت قدرت هستند. براي چه امام اين همه روي مردم تاكيد ميكردند؟ خواست مردم هميشه درست است.
مردم از جايي مساله را ميبينند كه دولتمردان نميبينند. در اين دولت جديد هم مردم و جوانان وسط ميدان آمدند و تقاضاهايشان فرهنگي و اجتماعي است. متاسفانه وزارت فرهنگ و ارشاد هميشه در تصرف سياسيون بوده و اگر الان هم اينگونه شود باز ادامه راه گذشته است. ممكن هم هست كه آقاي روحاني بر اساس قولي كه به مردم داده موفق شود فرد معتدلي را انتخاب كند اما رفتارهاي افراطي تمام نميشود.
نگراني متشرعين و بچه حزباللهيها را چطور ميشود حل و فصل كرد؟ بالاخره آنها هم نبايد فكر كنند كه با روي كار آمدن دولت همهچيز آنها از دست رفته است.
در درجه اول بايد عهد ملي در كشور رخ دهد كه حوزه مسائل فرهنگي - اجتماعي از سياسي- امنيتي جدا ديده شود. اين عهد بايد در سطوح عالي حكومت بسته شود. وقتي بدحجابي سياسي ديده نشود رفتار امنيتي با آن نميشود. مقوله پليس را بايد كلا از مساله حجاب بيرون كشيد. تصور ما از پليس، گرفتن دزد و قاچاقچي و مزاحم است. وقتي بزرگواري بد حجاب را متجاوز به حقوق مردم ميداند پليس هم خود را موظف ميبيند با متجاوز برخورد كند، بايد عهد ملي بسته ميشود. من باز هم تاكيد ميكنم كه بايد تصميم بگيرند مسائل فرهنگي امنيتي نيست. يك جاهايي ممكن است نيازمند ابزار امنيت هم باشيم اما بايد حد و حدودش و اندازه برخوردش مشخص شود.
استعداد و پتانسيلي براي عملي شدن اين حرف ميبينيد؟
اگر هم نباشد بايد آن را به وجود آورد. بدبينانه اين است كه وجود ندارد. بايد برويم به سمت تغيير. ناچاريم كه برويم به سمت تغيير.
يك بار در دولت اصلاحات ديديم كه اگر برخي گروههاي اجتماعي و سياسي احساس طرد شدگي كنند چه اتفاقاتي ميافتد، الان هم اگر همان گروه پيروزي روحاني را شكست خود بدانند قطعا موانع بزرگي را بر سر را او خواهند تراشيد مضاف بر اينكه اين گروهها قابل كنترل هم به نظر نميرسند.
نگاهها و برداشتها را بايد اصلاح كرد. الان اصلاحطلبان ميگويند روحاني از ماست و اصولگراها ميخواهند بگويند از ماست و آن شعارهايي كه داده را ناديده بگيرند. در اين مملكت انگار دو اصل افراطي در نگاه راست و چپ وحي منزل است و هر دو صاحب وحي هستند و از دو فرشته مجزاي الهي آموزههايشان را گرفتهاند و هر دو به هيچ چيز سومي كه اعتدال است قائل نيستند. در درجه نخست من به نظرم اهل اعتدال الان براي تثبيت خودشان ميان راست و چپ بايد تلاش كنند. به دليل اينكه اين 30 ساله كشور يا دست راست بود يا چپ. به همين دليل هم همه عملكردها منسوب به اين دو جريان شده است.
در همه دورهها وجه غالب با معتدليون نبوده است و آنها چندان منشأ اثر نبودهاند. براي رسيدن به تفاهم و تعامل بايد فرصت بدهيم تا متفكرين حوزه و دانشگاه و طرفداران خط اعتدال پا به ميدان بحث و گفتوگو بگذارند و ظهور و بروز كنند تا مردم هم اهل اعتدال شوند. از نظر ما اول و آخر انبيا و همه ائمه اهل اعتدال بودهاند. اصلا سرشت آفرينش آميخته با اعتدال است. راست و چپ انحراف است و فقط مسير اعتدال حقيقت است. اين عين كلام اميرالمومنين است و در قرآن هم اين مساله بارها تاكيد شده است.
چه بسياري از اصولگراها و اصلاحطلبها در بازنگري به اين نتيجه ميرسند كه خودشان هم دنبال همين بودهاند. بايد بگذاريم اعتدال رشد كند هرچند فعلا در خارستان افراطگريهاي دو طرف گرفتاريم. روحاني توانسته نهال اعتدالي بكارد، بايد اين نهال را به نهالستان و بوستان اعتدال تبديل كنيم. مقوله هستهيي را با نگاه اصلاحطلبي ببيني يك چيز از آن در ميآيد، با نگاه اصولگرايي هم ببيني هميني ميشود كه شده است، اما اگر با نگاه اعتدال به آن نگاه كنيم فضا فرق ميكند. مقوله بدحجابي هم با اين سه نگاه سه نتيجه متفاوت ميدهد.
اما نكته اينجاست كه ما گفتمان ايجابي اعتدال هم نداشتيم يعني معني اعتدال عمدتا نفي چپ و راست بوده بيآنكه خودش چيزي براي عرضه داشته باشد.
نمي توان گفت آقاي روحاني مبتكر اعتدال بوده است. شخصي مثل امام يا مقام معظم رهبري يا آقاي هاشمي پرورشدهنده اعتدال بودهاند. شما رفتار امام را در مسائل مختلف ببينيد. اين اواخر كه مشهور شده هر وقت امام به يك راستي حكم ميدادند فوري به چپيها هم حكم ميدادند. تشكيل مجمع روحانيون مبارز مولود همين نگاه بود.
شما الان خوشبين هستيد؟ فكر ميكنيد استعداد حل مشكلات وجود دارد؟
خوشبيني امري است كه در بدترين شرايط هم نبايد از دست برود چون يك قدرت ماورايي وجود دارد كه قدرت خداست و او قادر و ناظر بر همهچيز است. اينكه خداوند به هنگام، كار خودش را ميكند. ماها با اين كارهايمان امتحان پس ميدهيم و اگر اهل عبرت باشيم بايد عبرتآموزي كنيم. اين همه آيات قرآن بر اين تاكيد دارد كه به امتهاي پيشين نگاه كنيد و خود را آلوده چنبره ثروت نكنيد تا اعتدال پيدا كنيد.
در روزگار خودمان در اين سالها بسيار روشن است كه حركتهاي افراطي چه مشكلات و معضلاتي را براي حكومت و جامعه حتي اشخاص درست كرده است. به همين دليل خوشبيني يك اصل است كه قرآن توصيه كرده است. اميد و مايوس نشدن از لطف الهي هم هست. البته قرائني به لحاظ مادي هم پديدار شده كه اميد به آينده را بيشتر ميكند در عين حال كه نگراني و مخاطراتي هم درون خودش دارد. من خيلي اميدوارم ولي به نظر ميآيد انتظاري كه از جامعه فرهنگي وجود دارد انتظار فوقالعادهيي است.
جامعه فرهنگي بايد احساس كند ميتواند شخصيت معتدل خود را پيدا كند. من با هنرمندان زندگي كردهام. جريان هنر دوستي و هنرخواهي هميشه در پي اعتدال بوده و هست. من معتقدم يكي از مواقعي كه جريان اعتدال خودش را بروز داده همين حوزه هنري بوده است كه سالها بر اساس اعتدال رفتار كرده است.
اما تحمل نشد.
بايد نهادهايي ميآمدند و تاسي ميكردند كه نكردند. اعتدال حوزه را برخي افراد جاهطلب، سودجو و پولجو با عهد و پيماني كه با بيرون از حوزه بستند و آن كساني كه دشمن فرهنگ اعتدال بودند و فكر ميكردند چرا حوزه به سمت راست و چپ نرفت بر هم زدند. توقعات و انتظارات فراواني داشتيم. ما ايستاديم و گفتيم حوزه هنري جاي كار سياسي نيست.