پیکر پروفسور «پروانه وثوق» فوق تخصص خون و انکولوژی و رییس هیات امنای محک صبح امروز با حضور جمعی از پزشکان و شاگران استاد از مقابل بیمارستان فوق تخصصی سرطان کودک «محک» به سمت بهشتزهرا(س) تشییع شد.
به گزارش ایلنا، پروانه وثوق که با علم و دانش خود هزاران کودک مبتلا به سرطان را در مسیر درمان و بهبودی همراهی کرد، روزیکشنبه در سن 78 سالگی درگذشت.
پروانه وثوق که متولد اسفند 1314 در تفرش بود، دکترای عمومی خود را در سال 1342 از دانشکده علوم پزشکی تهران دریافت کرد و دورههای تخصصی و فوق تخصصیاش را در دانشگاههای کمبریج، ماساچوست و ایلینوی گذراند و دوره تکمیلی پزشکی را در دانشگاه واشنگتن سپری کرد.
او فعالیت تخصصی پزشکی خود را در سال 1350 از بیمارستان حضرت علی اصغر (ع) آغاز کرد و از موسسان رشته فوق تخصصی خون و سرطان کودکان بود و توانست بخش هماتولوژی و آنکولوژی را در بیمارستان علی اصغر (ع) راه اندازی کند.
از این استاد فرزانه بیش از 100 عنوان مقاله و کتاب در زمینه بیماریهای خون و سرطان کودکان بر جای مانده و همچنین عضویت در گروه اطفال فوق تخصصی خون و SIOP/INCTR/MECCA حضور فعال او در انجمنهای تخصصی بین المللی چون سرطان و فرهنگستان علوم پزشکی ایران از دیگر سوابق این استاد فرزانه بود.
مراسم ترحیم این استاد فرزانه روز پنجشنبه دوم خرداد ماه از ساعت 14:30 تا 16 در مسجد جامع شهرک غرب برگزار میشود. عکس های ایسنا از تشییع پروانه وثوق را در زیر می بینید.
انسان هايي مثل شما هستن كه خدا به خودش بابت خلق اونها احسنت ميگه.
متاسفم كه بعضيا اين واژه ي زيبا (انسان) رو بي جهت صاحب شدن
با اعمال نیکتان در جمع ائمه و رسولان .وهمه انسان های پاک خدا قرار خواهی گرفت.
خوشا به حالت که عاقبت به خیر شدی.
سفر خوش
دکتر وثوق یک فرشته نجاتی بودند که خداوند به خاطر کودکانما ن هدیه فرستاده بود .دختر 15 ساله ام بیمارستان تجریش تحت درمان هست ومن هیچ رابطه ای با ایشون نداشتم ولی وقتی خبر فوت ایشون رو شنیدم واقعا متاثر شدم و اشک تو چشم هام حلقه زد .چون میدونم واقعا این دکتر هایی که برای بچه های سرطانی زحمت می کشن واقعا از صمیم قلب وبدون هیچ چشم داشتی این کار رو میکنن .
منظورتون چیه؟
نمیفهمم کی منفی میده، کمی شعور داشته باشید
خدا رحمتش کند
حیف
هفته قبل دو نفر از دانشجویان عزیزم خبر دادند که میخواهند به بیمارستان کودکان سرطانی در تبریز مراجعه کنند. متاسفانه نتوانستم همراهی شان کنم. روز بعدش دیدم هر دو سرشان را تراشیدند، سوال کردم از دلیل کارشان، گفتند کاری از دستمان برای این بچه ها نمی آمد گفتیم حداقل ابراز همدردی بکنیم. از خودم خجالت کشیدم. هزینه های درمانشان را پرسیدم سپس حساب بانکی ام را چک کردم دیدم پس انداز من کفاف هزینه های یک نفر از این نوگلان را هم نمیدهد این بار گریه کردم. قرار شد پنجشنبه به دیدارشان برویم. می خواستم از آشنایان درخواست کمک کنم و ولی پشیمان شدم گفتم نکنه فکر کنند !!!!!!!! تصمیم دارم همان حداقلی که پس انداز دارم را کمک کنم به نظر شما چه کار دیگری می توانم بکنم؟؟؟؟؟؟
خداکنه پزشکانی که زیر میزی های حرام آنچنانی می گیرند ببینند و مثل ایشون دنبال کار خیر باشند دنیاز زود میگذره و فقط سربلندی یا سرافکندگی روز قیامت می مونه...
نمی تونستم باور کنم که دیگه وثوقم ، پروانه از کنارم پر کشیده رفته .
همون لحظه به خد گفتم چرا همه ی فرشته ها تو می بری پیش خودت ؟؟
مگه ما دل نداریم ؟؟
نام و خاطره ات ای عزیز همیشه در دل یکا یک مردم سرزمینت ایران می ماند شاید برایت روزی بزرگداشت به پاس بزرگیت در ایران گرفته شود تا همه بدانند یک استاد گرانقدر داشتیم که برای نجات فرزندان این مرز بوم چقدر تلاش کرد بدون اینکه بخواهد دیده شود.
آب زنید راه را هین که نگار میرسد
مژده دهید باغ را بوی بهار میرسد
راه دهید یار را آن مه ده چهار را
کز رخ نوربخش او نور نثار میرسد
چاک شدست آسمان غلغلهایست در جهان عنبر و مشک میدمد سنجق یار میرسد
رونق باغ میرسد چشم و چراغ میرسد غم به کناره میرود مه به کنار میرسد
تیر روانه میرود سوی نشانه میرود ما چه نشستهایم پس شه ز شکار میرسد
باغ سلام میکند سرو قیام میکند سبزه پیاده میرود غنچه سوار میرسد
خلوتیان آسمان تا چه شراب میخورند روح خراب و مست شد عقل خمار میرسد
چون برسی به کوی ما خامشی است خوی ما زان که ز گفت و گوی ما گرد و غبار میرسد
علم چون بر دل زند یاری شود علم چون بر تن زند باری شود
لیک چون این بار را نیکو کشی بار برگیرند و بخشندت خوشی
خدا روحش رو ریق رحم کند
خدایش بیامرزاد وبا نیکان همنشین
بادا.
وز شمار خرد هزاران بيش
تا هزاران سال از شما به نيكي ياد خواهد شد
متاسفانه انسانيت معناي خودش را از دست داده.