صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۱۵۰۱۷۰
تاریخ انتشار: ۰۱:۴۶ - ۲۹ ارديبهشت ۱۳۹۲
عباس عبدی در روزنامه بهار نوشت:

می‌توان با اطمینان گفت که همه جوامع در حال توسعه امروزی با پدیده‌ای به نام شکاف فرهنگی ـ تمدنی مواجه هستند. در برخی از جوامع، این فرهنگ‌ها در حال سازگاری و همزیستی و بده‌بستان و به نوعی ادغام هستند و در برخی دیگر در حال ستیز و تقابل.

ولی مشکل هنگامی آغاز می‌شود که این فرهنگ و تمدن‌ها با یکدیگر در ستیز و تقابل قرار گیرند، بدون آن‌که بتوانند یکدیگر را حذف کنند.

در میان بیشتر جوامع اسلامی سه فرهنگ ملی، اسلامی و غربی به نوعی در حال تعامل و تقابل بوده‌اند.

در کشورهای عربی، فرهنگ ملی با فرهنگ اسلامی آن‌ها کمتر در تعارض و ستیز است، زیرا تمایز میان این دو به نسبت سخت است و عربیت و ملی‌گرایی عربی بدون توجه به اسلام بی‌معناست، هرچند ممکن است در برخی از کشورها مثل مصر، گرایش به تمدن پیش از اسلام و فراعنه، همراه با وجود فرهنگ مسیحی قبطیان، این شکاف فرهنگی بیشتر باشد، ولی در جوامع دیگر مثل شبه جزیره عربستان و عراق و سوریه و... این وضع کمتر دیده می‌شود. ولی شکاف میان فرهنگ سنتی و نوع سلفی اسلامی آن با فرهنگ مدرن که به اشتباه آن را غربی می‌نامند، موضوعی جدی است و بحرانی شدن این شکاف ممکن است ثبات سیاسی این جوامع را بیش از این دچار اختلال کند.

در ایران نیز سه فرهنگ ملی، اسلامی و غربی (در واقع نوین)، با شدت و ضعفی دیده می‌شوند، درباره فرهنگ اسلامی نیاز به توضیح زیادی نیست، همین که بخش مهمی از تحولات سیاسی یک قرن اخیر یا بخش مهمی از مظاهر، آیین‌ها و سنت‌های جامعه ما متأثر از این فرهنگ است، کافی است که گفته شود که رکن اصلی را در میان این سه فرهنگ داشته است.

فرهنگ ملی نیز وجوه خاص خود را دارد، از زبان و ادبیات گرفته تا تمدن پیش از اسلام، مظاهری از این وجه تمدنی ماست. وجهی که در دوره پهلوی اول و دوم سعی کردند به نحوی صوری آن را جایگزین یا رقیبی جدی برای فرهنگ اسلامی کنند.

فرهنگ نوین یا مشهور به غربی نیز وجوه گوناگونی دارد. بخش بزرگی از این فرهنگ متأثر و ناشی از ضرورت‌های توسعه اقتصادی و اجتماعی کشور است. در واقع این فرهنگ بیش از آن‌که غربی باشد، ناشی از توسعه است و چون این اتفاق (توسعه) ابتدا در غرب رخ داده این فرهنگ نیز در آنجا شکل گرفت، از این رو آن را غربی می‌نامند، در حالی که درست‌تر آن است که این فرهنگ را نوین نامید و با اطلاق صفت غربی آن را واجد بار ارزشی مثبت یا منفی نکرد.

تقابل و ستیز و نفی میان این سه حوزه فرهنگی در سال‌های متمادی از یک قرن و نیم گذشته، کمابیش وجود داشته، ولی واقعیت آن است که حذف و نادیده گرفتن هرکدام امکان‌پذیر نبود، به همین دلیل نیروهای زیادی در این راه مستهلک می‌شدند بدون آن‌که نتیجه‌ای به دست آورند.

این تقابل در تمامی عرصه حیات اجتماعی از خوراک و پوشاک و مسکن گرفته تا رفتار و گفتار و افکار سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و نمادهای فرهنگی را شامل می‌شد.

در ایران و از حدود دو دهه پیش گرایشی جدی در پرهیز از تقابل و ستیز میان این سه حوزه ایجاد شد، که نه تنها برای خروج از این دورِ شوم، لازم و ضروری بود، بلکه در عمل هم نشان داد که راه پیشرفت و رسیدن به ثبات و آرامش در جوامعی چون ایران، پیروی از همین سیاست است، به همین دلیل از سوی بسیاری از نخبگان و فرهیختگان فکری، هنری و سیاسی ایران مورد اقبال واقع شد و جامعه ایرانی را در موقعیتی قرار داد که می‌توانست از این حیث الگویی مناسب برای حل مسائل سایر جوامع مشابه نیز قرار گیرد.

ولی آنچه که موجب تاسف شده این است که پس از مدتی، دوباره شاهد شکل‌گیری روند معکوس در این پدیده هستیم. برخی از مدافعان و حاملان فرهنگی که گمان می‌کنند پرچمدار خلوص و یکدستی فرهنگی هستند و به غلط می‌پندارند که می‌توانند چنین خلوصی را پاسبان باشند، علیه حوزه‌های فرهنگی دیگر به ستیز پرداخته‌اند و مهم‌تر این‌که موجب می‌شوند که زمینه ارتقای افراد ساده‌انگاری همچون خودشان را در فرهنگ‌های دیگر فراهم کنند... و جایگاه آنان را به صف اول میدانداری و مبارزه فرهنگی‌ـ‌تمدنی! ارتقا دهند.

به‌هیچ‌وجه چنین قصدی را ندارم که ضرورت انتقادکردن نسبت به هر یک از فرهنگ‌های سه‌گانه را نفی کنم، ولی مرز میان انتقاد با توهین و شعر گفتن له و علیه و این گمان که هر یک از این‌ها می‌توانند بدون نیاز به دیگری جامعه را به پیش ببرند و رواج این عقیده که عامل بدبختی‌های ما حاملان فرهنگی دیگر است، خیلی فرق دارد.

مشکل ناسازگاری و تقابل فرهنگی بسیاری جدی است. وقتی که یک فرهنگ را بخواهیم نادیده بگیریم به‌معنای آن است که از پیش به حذف طرفداران آن حکم کرده‌ایم؛ زیرا فرهنگ و جامعه لازم و ملزوم یکدیگرند و در جوامعی که این تقابل و ستیز وجود داشته باشد خطری بالاتر از آن برای آن جامعه قابل‌تصور نیست.

بحرانی که در جوامعی مثل مصر و تونس و لیبی و حتی عربستان و پاکستان دیده می‌شود، در واقعیتِ امر، از این ناهمزیستی میان فرهنگ‌های متفاوت ناشی می‌شود که درون یک جامعه واحد وجود دارد و جامعه را دو نیم می‌کند.

استبداد و دیکتاتوری فقط نقش تشدیدکننده را در این پدیده عهده‌دار است و شاید هم استبداد در نقش تاخیردهنده ظاهر شده و مانع از شکل‌گیری نوعی همزیستی آرام و تدریجی فرهنگی می‌شود.

یکی از مهم‌ترین دلایل دفاع از دموکراسی در این جوامع نیز از آنجا ناشی می‌شود که دموکراسی به فهم بهتر «میان‌فرهنگی» کمک می‌کند و اخذ وجوه مثبت فرهنگ‌های دیگر را ساده‌تر کرده و برای طرفداران آنان حق حیات قائل می‌شود و درنهایت از ستیز فرهنگی جلوگیری می‌کند.

فراموش نکنیم که مشکل تعارضات فرهنگی در جوامعی همچون آمریکای لاتین (به‌علت نزدیکی مذهبی به سنت فرهنگی اروپایی‌ـ‌آمریکایی) کمتر از جوامع اسلامی دیده می‌شود، ولی جوامعی همچون ما تا وقتی که نتوانیم به توازنی در همزیستی فرهنگی دست یابیم قادر به حل دیگر مشکلات خود نیز نخواهیم بود.

نوشتن درباره این موضوع هم به‌لحاظ صراحت بیان و هم اشاره به مصادیق روشن، بسیار بیش از این لازم و حتی امکان‌پذیر است، ولی فضای کنونی تا حدی مانع از بسط این مسئله است.

فقط به این نکته اشاره کنم؛ اصولگرایانی که عزادار شکل‌گیری جریان دولت که انحرافی می‌نامندش هستند، اگر نیک بنگرند، متوجه می‌شوند که بروز و ظهور این جریان، تا حدی محصول تقابلی است که در سال‌های اخیر میان این سه حوزه فرهنگی شکل گرفته است و خودشان در شکل‌گیری آن نقش موثری داشته‌اند.

منبع: تابناک
ارسال نظرات
ناشناس
۰۹:۰۳ - ۱۳۹۲/۰۲/۲۹
فرهنگ غنی ایرانی مایه مباهات آحاد ملت ایران و پارسی زبانان است.