صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

نگاهی به فیلم رسوایی
تاریخ انتشار: ۱۰:۱۶ - ۰۳ ارديبهشت ۱۳۹۲
چهارمین فیلم مسعود ده‌نمکی هم روی پرده است و ما هنوز با شك و تردید به او و کارش نگاه می‌کنیم. واقعیت آن است که گذشته او چنان بر کل زندگی‌اش سایه انداخته که تفکیک شخصیت سابقش در مقام یک کنش‌مند اجتماعی (چقدر سخت است پیدا کردن ترکیب شیک و پاستوریزه‌‌ای که گذشته او را توصیف کند!) از چیزی که در زمان حال به عنوان یک سینماگر می‌شناسیم، کار سخت و دشواری است. با وجود اين، حقیقت ماجرا از منظر خود او عیان‌‌تر است؛ او هیچ‌وقت از گذشته‌‌اش اعلام برائت نکرده و فیلمسازی‌اش را هم در همان راستا می‌داند.

شاید تا مدتی قبل، ساخت چهار فیلم برای رسیدن به موقعیتی که به کارگردان و مخاطبان جدی سینما اجازه بدهد ترکیب «سینمای فلان کارگردان» را درباره‌اش به کار ببرند، افاقه نمی‌کرد؛ اما نمونه‌های نقض این چند سال، این اصل نانوشته را مخدوش کرده است. اصغر فرهادی با پنج فیلم، سینمای ایران را به جایگاهی بین‌المللی رسانده و آثار عبدالرضا کاهانی و بهرام توکلی شاخصه‌هایی دارد که دستمان را برای به‌کار بردن این ترکیب باز می‌گذارد.

این شاخصه‌ها در مورد ده‌نمکی البته چیزی نیست که به سینما و فیلم‌ منحصربه‌فردی منتهی شود و تنها وقتی معنا پیدا می‌کند که فیلم‌ها و سازنده‌اش را در کنار هم تصور کنیم و الا ویژگی یا مؤلفه‌ای در آن‌ها نیست که از نظر دانش و سبک سینمایی قابل بحث باشد و بشود با دیدن بخشی از فیلم‌ها سازنده‌شان را حدس بزند. کارهای او با آثار و محصولات غالب کارخانه انبوه‌سازی سینمای ایران تفاوتی ندارد و هر دو آبشخور واحدی دارند. برای همین نوشتن درباره کارهای به نوشتن کلیات ختم می‌شود؛ چون اساسا جزئیاتی وجود ندارد که بخواهیم درباره‌اش حرف بزنیم.

او از کلیاتی در قصه‌پردازی بهره می‌گیرد که همیشه جواب داده‌اند و به‌طور کلی آن‌ها را تحت عنوان «فیلمفارسی» می‌شناسیم. با اين همه، یادمان باشد که بسیاری آگاهانه تلاش می‌کنند همان فرمول‌ها و مؤلفه‌های جواب داده را به کار بگیرند و ابایی هم از این کار ندارند، اما لزوما موفق نمی‌شوند یا لااقل به اندازه ده‌نمکی موفق نمی‌شوند.

گذشته ده‌نمکی لااقل در گیشه برای او کارکرد مثبتی داشته و او هم آگاهانه برای ‌نوعی کارگردان‌سالاری از آن بهره برده است؛ کما اینکه «رسوایی» با اینکه از نظر بازیگر و شکستن خط قرمز‌ها و خنداندن تماشاگر از تنوع و آب و رنگ سه‌گانه «اخراجی‌ها» برخوردار نیست، تا این‌جای کار هم اختلاف خوبی را با سایر رقبایش رقم زده است.

«رسوایی» بسط و گسترش ایده یکی از پلان‌های «اخراجی‌ها 1» است؛ جایی که در جبهه به مجید سوزوکی و دار و دسته‌اش تنبیه بشین و پاشو می‌دهد و بقیه و حتی جواد هاشمی هم به نشانه همدلی با مجید و دوستانش همراهی می‌کنند. این پلان به عنوان یکی از معدود پلان‌های سینمایی اخراجی‌ها، نقطه عطف نهایی «رسوایی» است؛ وقتی حاج یوسف روحانی فیلم با در بسته مسجد روبه‌رو می‌شود و همان‌جا قامت می‌بندد و اهالی بازارچه و محل هم به او اقتدا می‌کنند.

تمام داستان مثل کتی است که به نیت این دکمه دوخته شده است. داستان از همان سکانس برخوردهای دختر با اهالی زیر بازارچه و متلک‌های اهالی محل و جواب‌های یک‌تنه او به همه آن‌ها دست خودش را رو می‌کند. بگذریم که این سکانس برداشت نعل به نعل سکانس ریتمیک و ضربی یکی از فیلمفارسی‌هایی بود که سال‌ها پیش دیدم و همینش یادم مانده که دختری به اسم خورشید با عشوه و لوندی در بازارچه به تک‌تک اهالی محل سلام می‌کرد و آن‌ها هم به حالت موزون و با این مصرع جواب می‌دادند: «سلام خورشیدخانم جون... الخ.»؛ اما فیلمساز با بازسازی همین سکانس غیر منطقی و غیر واقعی، نسخه فیلم خودش را درهم می‌پیچد و ما می‌فهمیم با فیلمی تخیلی مواجهیم و نباید انتظار دیدن اثري با مناسبات دهه 80 و 90 را داشته باشیم.

دیالوگ‌های گل‌درشتی که بین شاکردوست و اهالی محل رد و بدل می‌شود، خیلی جاها یادآور «اخراجی‌ها» است و تنها دستاویز ممکن کارگردان برای توصیف شخصیت اصلی فیلم و قشری که او نمایندگی‌شان می‌کند. اینجا از بازیگران گیشه‌داری مثل امین حیایی خبری نیست و فضای قصه هم جایی برای متلک‌پرانی و کمدی کلامی و جذابیت‌هایی از این دست باقی نمی‌گذارد. آگاهانه از شوخی با روحانی فیلم پرهیز شده و فقط به لهجه آذری بسنده شده است. می‌شود تصور کرد که کنترل بازیگری مثل اکبر عبدی در این نقش و لباس چقدر کار سخت و زجرآوری بوده است!

قرار است شاکردوست به عنوان تنها اخراجی «رسوایی» یک‌تنه بار تمام جذابیت کلامی فیلم را بر دوش بکشد؛ اما از آن طرف پند و اندرز و نصیحت هم باید به میزان لازم در کار باشد که بخشی از آن را خود حاج یوسف تقبل می‌کند و بخشی را پنبه‌زن محل (اسماعیل خلج) با پس‌زمینه عکس حاج اسماعیل دولابی؛ اما این وسط معلوم نیست چه کسی مرید و رهروست و کی مراد و راهبر. حاج یوسف که به سخنرانی پنبه‌زن گوش می‌کند یا پنبه‌زن که حتما از اهالی مسجد است و به حاج یوسف اقتدا می‌کند. دیگر اینکه اگر قرار است پنبه‌زن مثل صحنه‌ای که حاج یوسف برای تأمین هزینه درمان برادر افسانه و گرفتن هدایای سابق و اسبقش به شریفی‌نیا مراجعه می‌کند ضربه‌گیر و مدافع او باشد و اگر بر اساس آن‌ سخنرانی غرایش برای حاج یوسف در پایان فیلم نماد یک عارف روشن‌بین است، پس چرا زودتر از این‌ها در برابر توطئه شریفی‌نیا نمی‌ایستد و تا خطبه غرای شاکردوست که دوغ و دوشاب معلوم شد، صبر می‌کند؟

برگردم به همان حرف اولم. گفتم که ده‌نمکی از گذشته‌اش به خوبی دفاع می‌کند، در حالی‌که در فیلم‌هایش روش و منش دیگری را به نمایش می‌گذارد. فیلم‌های او داستان تساهل و تسامح و کارکرد بالای آن در مورد همه آدم‌هاست. دار و دسته اخراجی‌ها تعهدی به انقلاب و آدم‌هاش ندارند و آدم جنگ نیستند و رسما آمده‌اند که از این نمد کلاهی برای خودشان بدوزند؛ اما تساهل و تسامح و مدارای اطرافیان و خلاصه فراهم کردن شرایط، این دوستان نادان را به راه راست و رستگاری هدایت می‌کند. در «رسوایی» هم تساهل و تسامح این روحانی، چنین شرایطی را برای دختر بدنام محل رقم می‌زند. اگر او در اولین مستندش «فقر و فحشا» تازه کشف کرده بود که چنین موضوعی هم در جامعه وجود دارد، حالا یکی از همان زن‌ها را از تاریکخانه بیرون آورده و بر سرش آب توبه می‌ریزد.

«ناصرالدین شاه آکتور سینما» دیالوگ بسیار زیبایی دارد از زبان شاه قاجار: «این اخوان لومیر در این اتاق تاریک با ما چه کردند.» تجربه نشان داده است که زندگی هنری افرادی مثل ده‌نمکی تنها یک نقطه عطف ندارد. می‌شود حدس زد روزی را که کنش‌مند همیشه معترضِ اجتماعیِ دیروز و آقای کارگردان همیشه معترض این سال‌ها به تأسی از رسم عرفایی که به زعم خودش داستان یکی‌ از آن‌ها را روایت کرده، فیلم‌سوزانی راه‌ بیندازد و دوباره همه‌چیز را از نو شروع کند. تماشای خروج او از پیله‌ای که در این سال‌ها دور خودش تنیده در نقطه عطف دوم زندگی رسانه‌ای-‌هنری‌اش و پرواز ققنوس‌وار او از لابه‌لای نگاتیوهای سوخته، لذت دور از انتظاری نیست.

مرجع: قانون
ارسال نظرات