عباس عبدی در روزنامه بهار نوشت:
از روز پنجشنبه و بعدازظهر جمعه که اظهارات رییس دولت درباره مرگ هوگو چاوز را شنیدم در فکر و در پی نوشتن یادداشتی در نقد این رفتار و نگرش فهمناشدنی بودم. تا اینکه بعدازظهر دیروز (شنبه) از روزنامه بهار تماس گرفتند و یادداشتی درباره تصاویر منتشرشده از گریه رییس دولت در آغوش مادر یا یکی از نزدیکان آقای چاوز را درخواست کردند.
از آنجا که این تصاویر را ندیده بودم، فوری به سراغ اینترنت رفتم و با اولین تصویر از خنده منفجر شدم که انصافا از هر نظر نوبر بود.
مضحکبودن این تصویر نه در روبوسی و مصافحه، که در گریانبودن رییس دولتی بود که اگر قرار بر گریهکردن بهمناسبت ازدسترفتن هموطنانش داشت در این سالها دهها بار باید عکس گریانش را میدیدیم؛ حداقل در زلزله آذربایجان باید قطره اشکی نثار مردم داغدیده میشد.
مرگ هوگو چاوز از اتفاقاتی است که یکی از ابعاد ناشناخته جریان دولت را برملا کرد و آن نگاه این جریان به خارج است.
تفاوت نگاه این جریان به نیروهای داخل و خارج از کشور را میتوان در تعریف و تمجیدهایی دید که رییس دولت از چاوز کرد که او را بالاتر از قدّسین و هم رکاب با امام زمان و حضرت مسیح قرار داد و بازگشت او را وعده داد (در حالی که آن بندهخدا در آخرین لحظات زندگیاش درخواست میکرد نگذارند بمیرد!)
درمقابل، توهین و استهزایی نبوده و اکنون هم نیست که نثار صدروذیل شخصیتهای ایرانی نکرده باشند؟
بسیاری از افراد این جامعه هستند که نسبت به عملکردها و سیاستها و حتی تعلّقات فردی شخصیتهای انقلاب و ایران نقد دارند و آن را در حد مقدور طرح هم میکنند، ولی این بدان معنا نیست که مرغ همسایه را غاز بدانیم و خط بطلان بر سابقه و لاحقه سیاستمداران و شخصیتهای ایرانی بکشیم که چه خوب چه بد برای این کشور کوشیدهاند، ولی وقتی نوبت به خارجیها میرسد گیوه خود را بالاکشیده از این سرِ عالم بکوبیم به آن سوی دنیا برویم و بعد تعاریفی از فرد متوفا کنیم که با هیچ منطقی جور درنمیآید و مرحوم ازدنیارفته هم این چیزها را درباره خودش قبول نداشته، شاید هم متوجه این موقعیت خود نبوده است!
مشکل اصلی جامعه ما رفتار رییس دولت و گروه او نیست؛ مشکل آنانی هستند که اگر کسی کوچکترین حرفی برخلاف گزارههای رسمی آنان از دین میگفت، کفنهایشان را که روی چوب لباسی حاضر و آماده بود میپوشیدند و سرازیر خیابانها میشدند تا مانع از رفتن ایمان و امان مردم شوند، ولی امروز در برابر این اظهارات و رفتارها، جز سکوت کار دیگری انجام نمیدهند.
آنان که در سال 84 انتخاب او را ناشی از دستور یا خواست امامزمان میدانستند، امروز چگونه میتوانند در برابر این دستور یا خواست راه دیگری در پیش گیرند؟
جناح دولت در مسیر ازپیشتعیینشدهای بهسوی انتخابات در حال حرکت است و گمان نمیکنم که بخواهند یا قادر شوند در مسیر دیگری نیز گام بردارند و منتقدان محافظهکار آنان هم توجه کافی ندارند که دولت گامهایی را برمیدارد و هنگامی که محافظهکاران خود را سرگرم مواجهه با یکی از این گامها میکنند، دولت گام بعدی را برمیدارد که چالشبرانگیزتر از قبلی است؛ در نتیجه مجبور میشوند کار پیشین دولت را رها کنند و در پی رفعورجوع اقدام بعدی آن شوند، ولی هنوز بحث درباره کمّوکیف اقدام جدید را نکردهاند که رییس دولت گام بعدی را برمیدارد.
از اینرو محافظهکاران یا باید با ادامه این مسیل همراه شوند، که نهایت آن از پیش روشن است، یا آنکه نگاه خود را تغییر دهند. تغییر این نگاه مستلزم یک خانهتکانی ذهنی از اتفاقاتی است که در هفت سال گذشته رخ داده است؛ سیاست یکبام و دوهوا را نمیتوان در بلندمدت پیگیری و اجرا کرد.
راستی تا فراموش نکردهام بد نیست بگویم دیروز و بهمناسبت روز زن (8مارس) برگی از زندگینامه بعضی از زنان ایرانی را میخواندم. نمیدانم چرا با دیدن این تصویر از رییس دولت به یاد اقدام قرهالعین در مازندران افتادم.
مضحکبودن این تصویر نه در روبوسی و مصافحه، که در گریانبودن رییس دولتی بود که اگر قرار بر گریهکردن بهمناسبت ازدسترفتن هموطنانش داشت در این سالها دهها بار باید عکس گریانش را میدیدیم؛ حداقل در زلزله آذربایجان باید قطره اشکی نثار مردم داغدیده میشد.
اگه پنج سالی جوونتر بود اون وقت کفن پوشان احساس تکلیف میکردند