صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۱۳۸۴۸۷
تاریخ انتشار: ۱۳:۳۹ - ۲۵ دی ۱۳۹۱
فرارو - هفته ی گذشته، در چهارچوب تغییرات هدفمند در ایرنا و روزنامه ایران، مدیر عامل جدید سازمان خبرگزاری جمهوری اسلامی منصوب شد. وی جایگزین علی اکبر جوانفکر شده است که اکنون دوران محکومیت خود را در زندان اوین سپری می کند.

به مناسبت انتصاب مدیر عامل جدید ایرنا، یکی از خبرنگاران ارشد و قدیمی این سازمان پیش کسوت خبری، مطلبی از سر دلسوزی نوشته و برای فرارو ارسال داشته است که در زیر می خوانید:

چند روز پيش گذرم به محفل جمعي از ريش سفيدان ايرنا  افتاد، چه محفل با صفايي، همان صفاي دهه شصت و بزرگواراني  كه از خاطرات شيرينشان سخن مي گفتند، حرف هايي كه مي زدند برايم باور كردني نبود اما واقعيت داشت آنچه را كه مي گويند! اشك در چشمم حلقه  زده بود، با خود گفتم واقعا ايرنا گوهرهاي اين چنيني داشته و به اين  روز افتاده؟ زمزمه كردم: از كاروان چه ماند جز آتشي به منزل!

يكي از همان كاروانيان گفت: وقتي رييس خبرگزاري جمهوري اسلامي درسنندج بودم  قرار بود در منطقه غرب كشور، عمليات سنگيني بشود و براي پوشش خبري نياز  به خبرنگار داشتم. زنگي به مدير استانها زدم و درخواست نيرو كردم فردا صبح ديدم لندروري جلو اداره پارك شده و رييس خبرگزاري مركز يزد داخلش خوابيده، بيدارش كردم و داخل اداره رفتيم.

سر و لباسش روغني بود گفتم چرا اينجوري؟ كي راه افتادي؟ گفت وقتي رضا زنگ زد و گفت ميري سنندج؟ ماشينو روشن كردم و يك كله امدم  اما از يزد تا اينجا 15 ليتر روغن ريختم توي ماشين! آخه روغن سوزی  داره! گفتم حكم ماموريت برات زدن؟ چند روزه؟ خنديد و گفت حكم چه صيغه ايه؟ زمان چيه؟ تا هر وقت که تو بخواي اينجام!

بعدش هم تا  پايان عمليات، او و چند تاي ديگه از همكاران را در  كنار داشتم، هم آناني  كه نه حكم مي خواستند و نه حق ماموريت طلب مي كردند و نه مزاياي ديگر شرط عملشان بود! با همان لندروروهاي عهدبوقي امدند و برگشتند، بي توقع، بي ادعا.

همين دوستمان گفت در تمام عمليات غرب كشور اين نمونه را بارها شاهد بودم. نه كسي هواپيما مي خواست و نه كسي  دنبال مزايا و پست و چيزهاي ديگر بود. همه همدل و يكصدا تنها  به يك واژه فكر مي كردند، "خدمت"، نه كمتر و نه بيشتر.  هيچ نمي خواستند ولي خوشحال  بودند بتوانند خدمتي به كشورشان انجام دهند.

يك نفر ديگر، از تشكيل گروههاي بحران سخن مي گفت و گفت كه گروهي بوديم هميشه آماده! برايمان فرق نمي كرد واقعه اي كه قرار بود برايش گزارش تهيه كنيم  داخل استان خودمان باشد يا صدها كيلومتر دورتر. با يك تلفن در اولين فرصت خودمان را به  محل مي رسانديم، محل هایی مثل منطقه زلزله زده شمال، زلزله زده بویین زهرا و سیستان و بلوچستان و خراسان جنوبی  و خوزستان و...  بلافاصله يك جلسه هماهنگي و بسم الله! هركس گوشه اي  از كار را مي  گرفت و گزارش های تحقيقي در زمان مقتضي  روي  ميز تصميم گيران نظام بود و گزارش های  توصیفی وخبری هم در  اختیار روزنامه ها.

عزيز ديگري مي گفت: قبلا آموزش عملي، حرف اول را  مي زد و هميشه افرادي آماده  بودند تا در صورت لزوم، به قول معروف قحط  الرجال نشود! ولي آنچه برايمان مهم بود اين بود كه هرجا  مي رفتيم عزت و احترام داشتيم. آقا روساي خبرگزاري براي خودشان كيا و بيايي  داشتند، مديرانشان هم خدا وكيلي مدیر بودند!  وقتي اسم کمال خرازي يا فریدون وردي نژاد مي آمد جلويمان دولا و راست مي شدند! خوب جايگاهمان و ميزان تاثيرگذاري مان را مي دانستند.

خدايي، خبرها و گزارش هايمان هم واقعا اثرگذار بودند و خيلي از مديران ارشد نظام بارها و بارها مي  گفتند از خبرهاي ايرنا  نهايت استفاده را مي كنند و تحلیل هایشان راهگشاست. گفتند يقين دارند افرادي كه در ايرنا قلم  بدست دارند نه براي حزب و گروه و نه براي فرد بلكه فقط  و فقط  براي نظام كار مي كنند. آنها معتقد بودند همانطور  كه رهبر معظم انقلاب فرمودند "خبرگزاري جمهوري  اسلامي  دست بزن نظام است"، اين خبرگزاري صرفا بايد در خدمت نظام باشد و هر كس با هر ايده و گرايشي بايد كار را مقدس  بداند و براي حفظ  و تعالي  نظام كار كند ولاغير.

صحبت ها  كه به  اينجا رسيد يكي از دوستان آهي كشيد و گفت: ای بابا ! براي مرده فقط مي شود فاتحه خواند! وقتي  كه ايرنا  به ارگان يك حزب تبديل شد همون موقع فاتحه اش  را خوانديم. ايرنا مگر  چند نفر نيرو دارد؟ وقتي آقايان "اصلاحاتي" سركار آمدند يک عده را ذبح كردند و برخي نان به نرخ روز خور را آوردند حاكم كردند. وقتي عمر آنها  تمام شد، گروه مخالف، بقيه را قلع و قمع كردند و باقيمانده هم به دست جناح هاي ديگر قرباني  شدند و در آخر هم با شعار جوان گرايي، ته مانده ها را يا بازنشسته كردند يا بلايي به سرشان آوردند كه تا زنده اند از  خدمت و تلاش حرفي  نزنند؛ به همين علت است كه اکنون ايرنا  تا  حد يك سايت محلي  تنزل داده شده است.

وقتي  يكي از مهم ترين و تاثيرگذارترين  سازمان هاي كشور تا  اين حد تنزل مي  كند و بازيچه دست  قرار مي گيرد و به  طور  متوسط  هر 7ماه  يك  مديرعامل عوض  مي  كند آيا بايد انتظار  داشته  باشيم شق القمر كند؟ مدیر عاملی که خودش امنیت شغلی  ندارد چطور  می تواند به  همکارانش امنیت شغلی  بدهد؟!

و حالا سخني با مديرعامل جديد ايرنا!

برادرعزيز:

                   بر سركاري چو در آيي نخست       رخنه ی بيرون شدنش كن درست

خوش آمدي!

 اما، بدان كه بدجايي آمدي!  نمي دانم چقدر از بدنه ايرنا اطلاعات داري. آيا مانند چند مديرعاملي كه طي سال هاي گذشته يكي پس از ديگري ايرنا را قرباني كردند، تشريف آوردي تا بازهم قرباني كني؟!

 اگر پاسخ مثبت است به عرضتون برسونم كه ديگه كله پاچه اي هم نمانده! آن چه بوده ديگران میل كرده اند! امروز استخوان ها  هم خرد شده، هركس اومده تعداد معيني دور و برش را گرفتند و تا  توانستند براي ماندن خودشان در پست ها پا روي  بقيه گذاشتند و آنها را فدا كردند و جالبه كه متاسفانه همين چند نفر هميشه در پست ها بوده اند و فكر مي كنم بمانند! چون اينها براساس يك اصل فيزيك در مورد  بقاي  ماده كه مي گويد"ماده از بين  نمي  رود بلكه از حالتی به  حالت ديگر در مي آيد"،  فقط  جا عوض مي كنند!

 آن چه كه آسيب  ديده و می‌بیند نه اينها بلكه بدنه بي مدعاي ايرنا بوده و هستند.

آقاي مديرعامل! كاركنان ايرنا كمترين دريافتي  ها را  دارند، از  كمترين امكانات رفاهي بهره مي برند، خود و خانواده هايشان به شدت در مضيقه اند و بدتر ازهمه، عذاب روحي اي است كه از  سال ها پيش بدان گرفتار شده اند.

آقاي مديرعامل! به ياد دارم وقتي يكي از مديران عامل خدوم و تواناي  ايرنا جاي خود را به شخص ديگري داد، در مراسم توديع خود با بغض گفت "من شرمنده همكارانم هستم كه نتوانستم آن گونه كه بايد، برايشان كاري بكنم" و مديرعامل تازه وارد هم با وقاحت گفت "اميدوارم  من موقعي  كه مي  روم مانند آقاي ... شرمنده نباشم!". اما همگان ديدند که او خودش  شرمنده تر از همه بدون خداحافظي رفت!

آقاي مديرعامل! درهمين بدنه رنجور و نحيف ايرنا هم  هنوز  تك و توك بازماندگاني هستند كه بتوانند كمكتان كنند، البته نه به خاطر  شخص  شما  بلكه براي علقه اي  كه به  سازمانشان دارند. مبادا شما هم خداي نكرده مانند آن برادري كه طعنه زد و خودش بدون خداحافظي  رفت عمل  كنيد!  بياييد يك بار  براي  هميشه بر اين رسم منحوس، نقطه ی پایانی بگذارید. مطالعه كنيد بعد تصميم بگيريد، دامنه مطالعه تان را گسترده كنيد و كاري  كنيد كارستان. بياييد دست در  دست دلسوزان، ايرنا را  احيا كنيد و نيك بدانيد که نظام به  اين  دست بزن خيلي  نياز دارد. بياييد به آنان كه مي  كوشند اين دست  بزن نظام را  قطع كنند تو دهني  بزنيد. در  جهت رفاه قشر زحمتكش و بي مدعاي  ايرنا تلاش  كنيد آن گاه برخلاف  آناني كه شبانه گريختند خواهيد ديد بدنه شجاع و تواناي  ايرنا هم دست  شما را خواهد فشرد.

        هركه آمد عمارتي نو ساخت                رفت و منزل  به ديگري  پرداخت

             والسلام 
ارسال نظرات
نوید
۱۵:۱۸ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۳
این قلم می تواند قلم دلسوزانه استاد بهاروند از سردبیران ارشد ایرنا باشد نه کس دیگر
نوید
۱۵:۰۵ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۳
آقای یا خانم مقرری - سپهر در این نوشتار در کجا قرار دارد؟
نوید
۱۳:۴۹ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۳
آقای یا خانم مقرری - سپهر در این نوشتار در کجا قرار دارد؟
ناشناس
۲۰:۳۸ - ۱۳۹۱/۱۰/۲۶
جانا سخن از زبان ما می گویی
مقرري
۲۰:۰۶ - ۱۳۹۱/۱۰/۲۵
جناب آقاي سپهر عزيز ياد آن روزهاي سخت بخير .....
واقعا"(از كاروان چه ماند جز آتشي به منزل!)
ناشناس
۱۶:۵۹ - ۱۳۹۱/۱۰/۲۵
احسن به نویسنده این مطلب . اما کو گوش شنوا.